شنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۶

روزگار سپری نشده روایت های مسخ شده
(اشاره ای به نقد آقای ناصر رحمانی نژاد)


حمید فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

هنرمند گرامی آقای ناصر رحمانی نژاد در تکمیل برخورد آقای ناصر زرافشان مقاله که نه، کتابچه ای نوشته اند که از تیتر آن تا آخرین پاراگراف آن سرشار از توهین به محقق ارجمند کشورمان عباس میلانی است. تنها تازگی مهم این مطلب طولانی نسبت به گفته های آقای زرافشان در این مورد، گستردگی دامنه کلمات و عبارات تند آن است. توهین به دیگران حتی اگر از سوی هنرمند مبارز و متعهد، زندان کشیده و تبعیدی ای باشد مانند آقای ناصر رحمانی نژاد، حتی اگر از سوی ایفاگر نقش مصدق باشد که هرگز چنین کلمات و عباراتی را بر سرسخت ترین مخالفان خویش نیز روانمی داشت، سزاوار پاسخ نیست. افسوس که گفته های آقای رحمانی نژاد هنگام ایفای نقش از سوی ایشان بر روی صحنه تئاتر نیست. مطلب زیر تنها اشاره ای است به برخوردهایی از این دست.

مسخ روایت دیگران بویژه در عرصه نظرات سیاسی و اجتماعی یا پژوهش های تاریخی، درمیان ایرانیان، خود کهنه روایتی است. در هفته های گذشته بسیاری از این سوءتعبیرها از سخنان یا نوشته های شخصیت های سیاسی داخل و خارج کشور را شاهد بوده ایم.
چرا میان افرادی همزبان، دست به قلم، اغلب با سابقه طولانی مبارزاتی، همگی خواهان استقرار دمکراسی در کشور و معتقد به رواداری سیاسی و فرهنگی با مخالفان، چنین سوءتعبیرهایی رخ می دهد؟
شاید مواردی را بشود به حساب سهو و اتفاق گذاشت، اما تکرار چنین مواردی حکایت از پیش داوری های ذهنی و تصمیمات از قبل گرفته شده، در مورد آرا و اندیشه های طرف مقابل دارد. آنگونه می خوانیم که قبلا قضاوت کرده ایم، آنگونه می شنویم که حکم صادر کرده ایم و چنان تعبیر می کنیم که شاهدی دیگر بر دلایل درستی مدعای خود بیفزاییم. احمد زیدآبادی در اشاره به بدفهمی از نوشته ها و گفته هایش می گوید: " تصور کنيد وقتي يک سخن مکتوب و بي واسطه در اين عصر اين همه سبب سوء تفاهم مي شود، پدران بينواي ما ‏که سخن را پس از نقل دهان به دهان دهها واسطه مي شنيدند، چه تصوري از گوينده پيدا مي کردند! واي که اين ‏سوء تفاهم، چه جنگ ها و خونريزي هايي را در تاريخ دامن زده است."[1]‏

این کهنه روایت اما آنجا دردناکتر می شود که برخی رسانه های خبری ایرانیان نیز بجای کمک به حل این معضل فرهنگی، خود سهمی در اشاعه تخم بدبینی میان مخاطبان خویش داشته باشند.
برای نمونه در برنامه هفته گذشته رادیو همبستگی[از رادیوهای فارسی زبان و پرشنونده در استکهلم که بر روی شبکه جهانی اینترنت نیز قابل شنیدن است] مفسر این رادیو، آقای جواد تسلیمی، به نقد نظرات آقایان میلانی و زرافشان پرداخت. ایشان از جمله با استناد به مصاحبه آقای میلانی در روزنامه اکنون توقیف شده شرق در تاریخ 9 خرداد 86 [2 و 3]، نظراتی به آقای میلانی نسبت داد که ایشان نه در آن مصاحبه گفته و نه به گمان من بطور کلی در دیگر گفته و نوشته های خویش اظهار داشته است.[4] قبل از پرداختن به اصل نقد خویش از تفسیر آقای تسلیمی، اشاره ای راجع به اظهار نظراتی که بویژه در بخش تماس آزاد تلفنی رادیو همبستگی و بسیاری دیگر از رساناهای همانند صورت می گیرد را لازم می دانم. برخی از افرادی که در بحث آزاد تلفنی این رادیوها شرکت می کنند سخن را بنام خلق یا دفاع از زحمتکشان آغاز می کنند یا خود را مدافع پیگیر منافع انقلابی توده ها و کارگران می نامند و سپس به تحریف نظر دیگران و تهمت و افترا به کسانی که حرف هایی برخلاف آرا و افکار آنها مطرح کرده اند، می پردازند. بافته های ذهنی خویش را یافته های فکری دیگران قلمداد می کنند. انگار آغاز سخن به نام خلق ستم دیده یا کارگران زجر کشیده مجوزی است برای افترا زدن و توهین به دیگران. بر آنان البته حرجی نیست. اما هنگامی که مفسر و همکار رادیو همبستگی ضمن نقد، تصویری یکسویه یا مسخ شده از مصاحبه آقای میلانی و دیگر نظرات وی عرضه می دارد، جای بسی تاسف است.

آقای جواد تسلیمی در تفسیر خود می گوید: " آقای میلانی تنها دلیل عدم رشد سوسیال- دمکراسی و مارکسیسم نوع گرامشی را در برخوردها و سلطه نیروهای چپ استالینیستی می داند....او فرق اساسی جامعه ایران را با اروپای غربی نادیده می گیرد. ایران زمان محمد رضا شاه با اروپای آن دوره فرق های اساسی دارد....اگر در این جامعه[ایران دوران محمدرضا شاه] مبارزه مسلحانه یا چپ استالینیستی رشد می کند دلیل اصلی اش دیکتاتوری سرکوبگر و همه جانبه است، مسئله ای که خود آقای میلانی در آن سال ها تجربه کرده اند ولی متاسفانه از یاد برده اند."[4]

اما آیا واقعا آقای میلانی در مصاحبه خود چنین گفته است؟ البته که نه، ایشان در مصاحبه با روزنامه شرق در این مورد می گوید:
"چرا کسانی مثل سوسیال-دمکرات ها یا کسانی مثل گرامشی در آن دورانی که اینها در اروپا رونق بسیاری داشتند، در ایران رواج پیدا نکرد و اگر کسی آمد و سعی کرد حرفی متفاوت از جریان چپ سنتی استالینی بزند، آن را له کردند، از ملکی بگیرید تا شعاعیان. اینها کسانی بودند که سعی می کردند یک نوع مارکسیسم غیرارتدکس را رواج دهند. نوعی مارکسیسم با ذهنیت ایرانی را رواج دهند و به دلایلی که محتاج بررسی است و نکات خیلی مهمی را در مورد فرهنگ و تاریخ ما روشن خواهد کرد، تمام این جریان های دیگر چپ عملا از عرصه روشنفکری ایران رانده شدند."[2]

اگر آقای جواد تسلیمی با دقت و احساس مسئولیت بیشتری متن مصاحبه او را خوانده بود متوجه شده بود که آقای میلانی می گوید "به دلایلی که محتاج بررسی است ...، تمام جریان های چپ عملا از عرصه روشنفکری ایران رانده شدند."
در این "دلایل محتاج بررسی" بی شک نظام استبدادی محمد رضا شاه یا نقش دوره های استبدادی پیشین در سرکوب چپ های سوسیال-دمکرات و یا استالینیستی شدن چپ ایران، قابل بررسی اند. البته مصاحبه مذبور درباره روشنفکران چپ است و طبیعتا بنابر چهارچوب بحث به ریشه یابی علل رشد چپ استالینیستی یا رشد نکردن چپ آزادمنش و سوسیال-دمکرات نمی پردازد.
از این گذشته امروزه نه تنها برای محققان و پژوهندگان عرصه تاریخ ایران از افق های فکری گوناگون، بلکه برای بسیاری از اقشار مردم کشور، تقریبا تمامی نیروهای سیاسی، دانشجویان و حتی بخش بزرگی از دانش آموزان دبیرستانی اینکه از دیکتاتوری و استبداد، استبداد می زاید، این موضوع که دیکتاتوری شاه عامل شکل گیری مبارزه مسلحانه و رشد گروههای رادیکال و استالینیستی شد، موضوعی بدیهی و پذیرفته شده است. اینکه چطور در این میان آقای تسلیمی محققی مانند آقای میلانی را به "از یاد بردن دیکتاتوری سرکوبگر و همه جانبه" نظام پیشین بعنوان عامل عدم رشد سوسیال-دمکراسی از نوع گرامشی متهم می کند، بسیار شگفت انگیز است.
اتقاقا آقای میلانی در پاسخ خود به منتقدان نیز بر نقش دیکتاتوری به عنوان عامل رشد تفکرات استالینیستی تاکید دارد و می گوید:
" چون عمری در جامعه ای استبداد زده زیسته ایم که در آن حکام جابر و اغلب جاهل به زور داغ و درفش هر حقی را بی پروا ناحق خوانده اند، ما هم گاه این سلوک ناشایست را تکرار می کنیم. انگارفراموش می کنیم که با سلوکی استبدادی نمی توان از ارزش های انسانی و دمکراتیک دفاع کرد. فراموش می کنیم که با تقلید از سیاق سیاسی مستبدان حاکم نمی توان رسم استبداد را برانداخت."[5]

آقای تسلیمی در بخش دیگری از تفسیر خویش آقای میلانی را به دفاع از بیعدالتی اجتماعی که در متن نظام دمکراسی امریکا وجود دارد، متهم می کند. ایشان چنین القا می کند که گویا آقای میلانی طرفدار نظام سرمایه داری عریان و بی رحم امریکایی است و آن را برای دیگر کشورها نیز توصیه می کند. ارائه چنین تصویری از آقای میلانی به شنوندگان رادیو همبستگی بدور از انصاف است. میلانی در پاسخ به منتقدان در این مورد می گوید:
"گرچه می دانم اقتصادهای دولت زده که آن را سوسیالیسم واقعا موجود بخوانیم چه اقتصاد توحیدی ، هر دو ناکام بوده اند .هرگز باور ندارم که بازار سرمایه داری را بی نظارت دولت و بی تلاش نهادهای مدنی برای بسط عدالت اجتماعی آزاد باید گذاشت."[5]

مفسر رادیو همبستگی، آقای میلانی که خود استادی پاکسازی شده و از قربانیان بیعدالتی در کشور است و برای اسقرار دمکراسی در ایران پژوهش می کند، می گوید و می نویسد را مدافع بیعدالتی در ایران نیز می نامد. او هنگام نقد نظرات آقای زرافشان می گوید " ناصر زرافشان یکی از مبارزان خوشنام جامعه ایران است. او با همان بیعدالتی که آقای عباس میلانی مدافع آن است در حال حاضر مبارزه می کند." [4]

در مورد نقاط ضعف و قوت زندگی نامه نویسی و بویژه کتاب "معمای هویدا" که در تفسیر مورد بحث مورد انتقاد قرار می گیرد، آقای میلانی گفته ها و نوشته های فراوان دارد که می شود با مراجعه به آنها، دیدگاه وی در این باره را بیشتر و بهتر شناخت.[6]

در عرصه فرهنگ و هنر چون نقد فیلم یا رمان شاید به علت باز بودن عرصه تاویل و تفسیر، راوی بتواند نقدی قصه وار، رویایی و زیبا بر اساس درک خویش از اثر هنری، چه بسا بیگانه با قصد خالق آن، به مخاطبان عرضه کند. اما از آنجا که کار محقق تاریخ با مدرک، سند و مطالب مکتوب و گفته های مضبوط است، ارائه هر تصویر دلبخواهی از کار نویسنده و پژوهشگری که هم خود حی و حاضر است و هم همه نوشته و گفته هایش موجود، شایسته نیست.

همه از آزادی و عدالت درک یکسانی ندارند. هر فرد یا هر نیروی سیاسی حق دارد که روایت خویش از آزادی یا عدالت را داشته باشد و برای مقبول افتادنش نزد مردم تلاش کند، اما هیچ فرد، نیروی سیاسی یا رسانه مجاز نیست روایت خویش را به زور ایدئولوژی یا به ضرب چماق و شمشیر بر مردم تحمیل کرده یا آنکه روایت دیگران را مسخ کند.

چرا بجای ترویج روایات مسخ شده از نظرات فعالان سیاسی یا پژوهشگران تاریخی، قبل از ورود در تفسیرهای شبهه برانگیز، ایضاح نکات ناروشن و پرسش برانگیز را از خود آنان طلب نکنیم؟


25 اکتبر 2007


منابع

1. جمله را سروتهی نیز هست!، احمد زیدآبادی، روزآنلاین، چهارشنبه 25 مهر 1386

http://www.roozonline.com/archives/2007/10/post_4355.php

2.
http://www.ois-iran.com/ois-iran-3114-milani-hammihan-1-1386.pdf

3.
http://www.ois-iran.com/ois-iran-3115-milani-hammihan-2-1386.pdf

4.
http://biphome.spray.se/radiohambastegi/

5.
http://asre-nou.net/1386/shahrivar/15/m-milani.html

6. برنامه هفت هنر، مصاحبه فیروزه خطیبی با عباس میلانی، رادیو فردا، دوشنبه 9 مهر 1386
نقدی بر نقد ر. راهدار از نظرات اکبر گنجی درباره دکتر شریعتی [1]


شما مطلب خویش را با گفته ای به غایت زیبا از دکتر شریعتی که آزادی را جزیی از کرامت انسانی و اصولا انسانیت می شمارد آغاز کرده اید. طبیعتا شما حق دارید مطالب انتقادی آقای گنجی در مورد دکتر شریعتی را نقد کنید و دیدگاههای خود در مورد اندیشه های شریعتی، آنجا که می پندارید همه زوایا و خبایای افکار و اندیشه های وی مورد داوری منصفانه آقای گنجی و دیگر منتقدان قرار نگرفته، مطرح کنید.
اما چرا فکر می کنید که مثلا چون برای رهایی آقای فرج سرکوهی از زندان طیف های مختلفی از ایرانیان مبارزه کردند، به مجامع بین المللی نامه نوشتند یا تظاهرات راه انداختند، پس دیگر آقای سرکوهی نباید نقطه نظرات خود را در مورد نحوه مبارزات سیاسی مردم ایران بیان کند یا اینکه از بیژن جزنی ایراد بگیرد؟ اگر اشخاص و نیروهایی برای آزادی هم میهنان دگراندیش خود مبارزه می کنند، در درجه اول برای وفاداری خود به ندای درونی وجدان خویش مبارزه می کنند و در درجه بعد برای آزادی فرد زندانی.
به همین سیاق شما نمی توانید از آقای گنجی و اصلاح طلبان ایراد بگیرید که چون روزی عهده دار مسئولیتی در نظام جمهوری اسلامی بوده اند یا سخت باور داشتند که نظام قدسی برآمده از انقلاب تامین کننده سعادت مردم است، پس او و دیگر اصلاح طلبانی که با دیدن سیاهکاری های نظام از دل نظام جمهوری اسلامی بیرون آمدند، اکنون حق ندارند از دکتر شریعتی انتقاد کنند. یا اگر چنین کنند حتما کاسه ای زیر نیم کاسه نقدشان قرار دارد. تاکید می کنم در اینجا بحث دفاع از نظرات انتقادی آقای گنجی درباره دکتر شریعتی مطرح نیست. سخن بر سر شیوه به گمان من نادرستی است که در نقد دیگران به کار می بریم. به نام خوبی ها، انسانیت و آزادگی انسان شروع می کنیم اما در نهایت یا از منتقد می خواهیم سکوت کند و آنچه ما نمی پسندیم نگوید یا آنکه پرونده همکاری دیروزش با نظام اسلامی را رو می کنیم. برای نمونه شما در بخشی از مطلب خود در مورد افرادی مانند آقای اکبر گنجی و اصلاح طلبان می گویید:
"از این رو چنانکه از خودشان آموختند، راه پیش گرفتند تا عقب نیافتند. ایشان لباس اپوزیسیون پوشیده و رندانه شعارهای آزادی، حقوق بشر، حکومت مردم سالار، وجامعه مدنی را قاپیده ویک مرتبه همگی روزنامه نویس و نشریه دار شدند."

دوست گرامی، شما کاملا حق دارید نظرات آقای فرج سرکوهی در مورد آماده نبودن مردم ایران برای انقلابی دیگر را مورد انتقاد قرار دهید، شما کاملا حق دارید مخالف نقطه نظرات ایشان در مورد بیژن جزنی باشید، اما نمی توانید بگویید چون افراد یا نیروهایی دیروز برای آزادی وی تلاش کردند، امروز او حق ندارد نظرات خودش را چون مخالف نظرات آنان است، مطرح نکند. پس آزادی سخن گفتن و دگراندیش بودن کجا رفت؟

شما از آقای گنجی ایراد می گیرید که :
"انتظار میرفت که آقای گنجی در سفر به اطراف و اکناف از ایران و زندانش میگفت، میگفت که بر مردم ما چه گذشت و میگذرد، میگفت که پتیارههای سیاسی حاکم چگونه حرمت انسان و آزادی و زندگی را لگد کوب میکنند، میگفت در زندانها چه گذشت بویژه در سال ۱۳۶۷، از قتل عامها و از گورهای پنهان و از خاوران میگفت، از نویسندگان قلم شکسته و ناپدید و از زنان و کودکان بی پناه و بی حقوق و از فقر و فحشا و از ... میگفت. از شومی و درندگی "پدیده خمینی" و آخوندهای با عبا و بی عبا حرف میزد. از دانشگاه و مدرسه و آزادی مینوشت و از مبارزه و راه رهایی میگفت."

دوست عزیز آقای گنجی که تمام تلاش و فعالیت های اصلی اش چه آن زمان که در ایران بود، چه در خارج از کشور نورافشانی بر همین سیاهکاری ها و افشای همین فجایعی که شما از آن نام می برید برای افکار عمومی جهان و سازمان ها و نهادهای بین المللی بوده و هست.

هنوز هستند بسیاری که فکر می کنند چون عباس عبدی و دوستانش در 13 آبان 1358 از دیوار سفارت امریکا در تهران بالا رفتند پس امروز، بعد از 28 سال، حق ندارند در مورد روابط خارجی معقول و برخاسته از منافع ملی اظهار نظر کنند.
شاید یکی از بزرگترین اشکالات ما در بحث ها و انتقاداتی که مطرح می کنیم این است که گاهی اوقات مقوله های مختلفی، که البته هریک در جایگاه خود قابل بررسی و ارزشمند هستند، را در یک مقاله و همراه با موضوع مشخص مورد بحث قرارگرفته در آن نوشته، به هم ارتباط می دهیم. گناه باور فلان شخصیت سیاسی به نظام جمهوری اسلامی در برهه ای از زندگی سیاسی خود را به محکی برای درستی و نادرستی نظرات امروزش تبدیل می کنیم. از گذشته افراد چماقی می سازیم برای تخطئه یا انکار باورها و مبارزات امروز آنها.

با احترام،
حمید فرخنده

زیرنویس
1. http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14577/

شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۶


روزگار سپری نشده روایت های مسخ شده





حمید فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com


مسخ روایت دیگران بویژه در عرصه نظرات سیاسی و اجتماعی یا پژوهش های تاریخی، درمیان ایرانیان، خود کهنه روایتی است. در هفته های گذشته بسیاری از این سوءتعبیرها از سخنان یا نوشته های شخصیت های سیاسی داخل و خارج کشور را شاهد بوده ایم.
چرا میان افرادی همزبان، دست به قلم، اغلب با سابقه طولانی مبارزاتی، همگی خواهان استقرار دمکراسی در کشور و معتقد به رواداری سیاسی و فرهنگی با مخالفان، چنین سوءتعبیرهایی رخ می دهد؟
شاید مواردی را بشود به حساب سهو و اتفاق گذاشت، اما تکرار چنین مواردی حکایت از پیش داوری های ذهنی و تصمیمات از قبل گرفته شده، در مورد آرا و اندیشه های طرف مقابل دارد. آنگونه می خوانیم که قبلا قضاوت کرده ایم، آنگونه می شنویم که حکم صادر کرده ایم و چنان تعبیر می کنیم که شاهدی دیگر بر دلایل درستی مدعای خود بیفزاییم. احمد زیدآبادی در اشاره به بدفهمی از نوشته ها و گفته هایش می گوید: " تصور کنيد وقتي يک سخن مکتوب و بي واسطه در اين عصر اين همه سبب سوء تفاهم مي شود، پدران بينواي ما ‏که سخن را پس از نقل دهان به دهان دهها واسطه مي شنيدند، چه تصوري از گوينده پيدا مي کردند! واي که اين ‏سوء تفاهم، چه جنگ ها و خونريزي هايي را در تاريخ دامن زده است."[1]‏

این کهنه روایت اما آنجا دردناکتر می شود که برخی رسانه های خبری ایرانیان نیز بجای کمک به حل این معضل فرهنگی، خود سهمی در اشاعه تخم بدبینی میان مخاطبان خویش داشته باشند.
برای نمونه در برنامه هفته گذشته رادیو همبستگی[از رادیوهای فارسی زبان و پرشنونده در استکهلم که بر روی شبکه جهانی اینترنت نیز قابل شنیدن است] مفسر این رادیو، آقای جواد تسلیمی، به نقد نظرات آقایان میلانی و زرافشان پرداخت. ایشان از جمله با استناد به مصاحبه آقای میلانی در روزنامه اکنون توقیف شده شرق در تاریخ 9 خرداد 86 [2 و 3]، نظراتی به آقای میلانی نسبت داد که ایشان نه در آن مصاحبه گفته و نه به گمان من بطور کلی در دیگر گفته و نوشته های خویش اظهار داشته است.[4] قبل از پرداختن به اصل نقد خویش از تفسیر آقای تسلیمی، اشاره ای راجع به اظهار نظراتی که بویژه در بخش تماس آزاد تلفنی رادیو همبستگی و بسیاری دیگر از رساناهای همانند صورت می گیرد را لازم می دانم. برخی از افرادی که در بحث آزاد تلفنی این رادیوها شرکت می کنند سخن را بنام خلق یا دفاع از زحمتکشان آغاز می کنند یا خود را مدافع پیگیر منافع انقلابی توده ها و کارگران می نامند و سپس به تحریف نظر دیگران و تهمت و افترا به کسانی که حرف هایی برخلاف آرا و افکار آنها مطرح کرده اند، می پردازند. بافته های ذهنی خویش را یافته های فکری دیگران قلمداد می کنند. انگار آغاز سخن به نام خلق ستم دیده یا کارگران زجر کشیده مجوزی است برای افترا زدن و توهین به دیگران. بر آنان البته حرجی نیست. اما هنگامی که مفسر و همکار رادیو همبستگی ضمن نقد، تصویری یکسویه یا مسخ شده از مصاحبه آقای میلانی و دیگر نظرات وی عرضه می دارد، جای بسی تاسف است.

آقای جواد تسلیمی در تفسیر خود می گوید: " آقای میلانی تنها دلیل عدم رشد سوسیال- دمکراسی و مارکسیسم نوع گرامشی را در برخوردها و سلطه نیروهای چپ استالینیستی می داند....او فرق اساسی جامعه ایران را با اروپای غربی نادیده می گیرد. ایران زمان محمد رضا شاه با اروپای آن دوره فرق های اساسی دارد....اگر در این جامعه[ایران دوران محمدرضا شاه] مبارزه مسلحانه یا چپ استالینیستی رشد می کند دلیل اصلی اش دیکتاتوری سرکوبگر و همه جانبه است، مسئله ای که خود آقای میلانی در آن سال ها تجربه کرده اند ولی متاسفانه از یاد برده اند."[4]

اما آیا واقعا آقای میلانی در مصاحبه خود چنین گفته است؟ البته که نه، ایشان در مصاحبه با روزنامه شرق در این مورد می گوید:
"چرا کسانی مثل سوسیال-دمکرات ها یا کسانی مثل گرامشی در آن دورانی که اینها در اروپا رونق بسیاری داشتند، در ایران رواج پیدا نکرد و اگر کسی آمد و سعی کرد حرفی متفاوت از جریان چپ سنتی استالینی بزند، آن را له کردند، از ملکی بگیرید تا شعاعیان. اینها کسانی بودند که سعی می کردند یک نوع مارکسیسم غیرارتدکس را رواج دهند. نوعی مارکسیسم با ذهنیت ایرانی را رواج دهند و به دلایلی که محتاج بررسی است و نکات خیلی مهمی را در مورد فرهنگ و تاریخ ما روشن خواهد کرد، تمام این جریان های دیگر چپ عملا از عرصه روشنفکری ایران رانده شدند."[2]

اگر آقای جواد تسلیمی با دقت و احساس مسئولیت بیشتری متن مصاحبه او را خوانده بود متوجه شده بود که آقای میلانی می گوید "به دلایلی که محتاج بررسی است ...، تمام جریان های چپ عملا از عرصه روشنفکری ایران رانده شدند."
در این "دلایل محتاج بررسی" بی شک نظام استبدادی محمد رضا شاه یا نقش دوره های استبدادی پیشین در سرکوب چپ های سوسیال-دمکرات و یا استالینیستی شدن چپ ایران، قابل بررسی اند. البته مصاحبه مذبور درباره روشنفکران چپ است و طبیعتا بنابر چهارچوب بحث به ریشه یابی علل رشد چپ استالینیستی یا رشد نکردن چپ آزادمنش و سوسیال-دمکرات نمی پردازد.
از این گذشته امروزه نه تنها برای محققان و پژوهندگان عرصه تاریخ ایران از افق های فکری گوناگون، بلکه برای بسیاری از اقشار مردم کشور، تقریبا تمامی نیروهای سیاسی، دانشجویان و حتی بخش بزرگی از دانش آموزان دبیرستانی اینکه از دیکتاتوری و استبداد، استبداد می زاید، این موضوع که دیکتاتوری شاه عامل شکل گیری مبارزه مسلحانه و رشد گروههای رادیکال و استالینیستی شد، موضوعی بدیهی و پذیرفته شده است. اینکه چطور در این میان آقای تسلیمی محققی مانند آقای میلانی را به "از یاد بردن دیکتاتوری سرکوبگر و همه جانبه" نظام پیشین بعنوان عامل عدم رشد سوسیال-دمکراسی از نوع گرامشی متهم می کند، بسیار شگفت انگیز است.
اتقاقا آقای میلانی در پاسخ خود به منتقدان نیز بر نقش دیکتاتوری به عنوان عامل رشد تفکرات استالینیستی تاکید دارد و می گوید:
" چون عمری در جامعه ای استبداد زده زیسته ایم که در آن حکام جابر و اغلب جاهل به زور داغ و درفش هر حقی را بی پروا ناحق خوانده اند، ما هم گاه این سلوک ناشایست را تکرار می کنیم. انگارفراموش می کنیم که با سلوکی استبدادی نمی توان از ارزش های انسانی و دمکراتیک دفاع کرد. فراموش می کنیم که با تقلید از سیاق سیاسی مستبدان حاکم نمی توان رسم استبداد را برانداخت."[5]

آقای تسلیمی در بخش دیگری از تفسیر خویش آقای میلانی را به دفاع از بیعدالتی اجتماعی که در متن نظام دمکراسی امریکا وجود دارد، متهم می کند. ایشان چنین القا می کند که گویا آقای میلانی طرفدار نظام سرمایه داری عریان و بی رحم امریکایی است و آن را برای دیگر کشورها نیز توصیه می کند. ارائه چنین تصویری از آقای میلانی به شنوندگان رادیو همبستگی بدور از انصاف است. میلانی در پاسخ به منتقدان در این مورد می گوید:
"گرچه می دانم اقتصادهای دولت زده که آن را سوسیالیسم واقعا موجود بخوانیم چه اقتصاد توحیدی ، هر دو ناکام بوده اند .هرگز باور ندارم که بازار سرمایه داری را بی نظارت دولت و بی تلاش نهادهای مدنی برای بسط عدالت اجتماعی آزاد باید گذاشت."[5]

مفسر رادیو همبستگی، آقای میلانی که خود استادی پاکسازی شده و از قربانیان بیعدالتی در کشور است و برای اسقرار دمکراسی در ایران پژوهش می کند، می گوید و می نویسد را مدافع بیعدالتی در ایران نیز می نامد. او هنگام نقد نظرات آقای زرافشان می گوید " ناصر زرافشان یکی از مبارزان خوشنام جامعه ایران است. او با همان بیعدالتی که آقای عباس میلانی مدافع آن است در حال حاضر مبارزه می کند." [4]

در مورد نقاط ضعف و قوت زندگی نامه نویسی و بویژه کتاب "معمای هویدا" که در تفسیر مورد بحث مورد انتقاد قرار می گیرد، آقای میلانی گفته ها و نوشته های فراوان دارد که می شود با مراجعه به آنها، دیدگاه وی در این باره را بیشتر و بهتر شناخت.[6]

در عرصه فرهنگ و هنر چون نقد فیلم یا رمان شاید به علت باز بودن عرصه تاویل و تفسیر، راوی بتواند نقدی قصه وار، رویایی و زیبا بر اساس درک خویش از اثر هنری، چه بسا بیگانه با قصد خالق آن، به مخاطبان عرضه کند. اما از آنجا که کار محقق تاریخ با مدرک، سند و نوشته های مکتوب و گفته های مضبوط است، ارائه هر تصویر دلبخواهی از کار نویسنده و پژوهشگری که هم خود حی و حاضر است و هم همه نوشته و گفته هایش موجود، شایسته نیست.

همه از آزادی و عدالت درک یکسانی ندارند. هر فرد یا هر نیروی سیاسی حق دارد که روایت خویش از آزادی یا عدالت را داشته باشد و برای مقبول افتادنش نزد مردم تلاش کند، اما هیچ فرد، نیروی سیاسی یا رسانه مجاز نیست روایت خویش را به زور ایدئولوژی یا به ضرب چماق و شمشیر بر مردم تحمیل کرده یا آنکه روایت دیگران را مسخ کند.

چرا بجای ترویج روایات مسخ شده از نظرات فعالان سیاسی یا پژوهشگران تاریخی، قبل از ورود در تفسیرهای شبهه برانگیز، ایضاح نکات ناروشن و پرسش برانگیز را از خود آنان طلب نکنیم؟


25 اکتبر 2007


منابع

1. جمله را سروتهی نیز هست!، احمد زیدآبادی، روزآنلاین، چهارشنبه 25 مهر 1386

http://www.roozonline.com/archives/2007/10/post_4355.php

2.
http://www.ois-iran.com/ois-iran-3114-milani-hammihan-1-1386.pdf

3.
http://www.ois-iran.com/ois-iran-3115-milani-hammihan-2-1386.pdf

4.
http://biphome.spray.se/radiohambastegi/

5.
http://asre-nou.net/1386/shahrivar/15/m-milani.html

6. برنامه هفت هنر، مصاحبه فیروزه خطیبی با عباس میلانی، رادیو فردا، دوشنبه 9 مهر 1386