سه‌شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۷

وقتی مسیح شمشیر به دست می شود

نقدی بر گفته های باقر مومنی آقای باقر مومنی در سخنرانی خویش در مراسم بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی که از سوی "انجمن دفاع از زندانیان عقیدتی و سیاسی" در پاریس برگزار شد[1]، ضمن ارجگذاری خاطره قربانیان این فاجعه ملی به نکاتی اشاره داشت که درخور تأمل اند.درخور تأمل بویژه از این رو که آقای مومنی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران هستند و بالطبع انتظار دقت و تاریخ نگاری بدون حب و بغض از ایشان می رود.آقای مومنی در سخنان خویش از جمله در سه مورد اظهاراتی کرده اند که با اسناد و شواهد موجود خوانایی ندارد:
1.قربانیان همگی آگاهانه، تا پای جان پایداری ورزیدند، به آرمان خویش وفادار ماندند و در برابر فاشیسم مذهبی ایستادند و چشم در چشم قاتلان تکرار کردند که همچنان بر سر موضع خود می مانند.
2.معلوم نیست این مرد[اکبر گنجی] با کدام وکالتنامه از جانب از پاافتادگان اینچنین به حاتم بخشی از کیسه خلیفه[ بخشیدن اما فراموش نکردن] سخن میگوید.
3.همان مسیح مقتدای امروزی او [اکبر گنجی] به حواریونش میگفت" من برای صلح نیامده ام، من با شمشیر دو دم آمده ام".
با استناد به کتاب خاطرات آیت الله منتظری و بر اساس شهادت زندانیان آزاد شده یکی از جنایتکارانه ترین و رذیلانه ترین روش هایی که "هیئت مرگ" در زندان اوین و برخی دیگر از زندان های کشور در جریان کشتار سال 67 بکار برد، طرح سوالِ "بر سر موضع بودن یا نبودن" از زندانیان سیاسی بود بدون اینکه نامبردگان از پیامد پاسخ خویش آگاه باشند. این زندانیان که بسیاری شان دوران محکومیت خویش را سپری کرده بودند نمی دانستند که پاسخ "آری"، آنان را به دالان مرگ می برد. اینکه واقعا چه تعداد از زندانیان حتی اگر از هزینه "بر سر موضع بودن" که جانشان بود، از سوی دادگاههای سرپایی باخبر می شدند، باز هم بر نظرات و باورهای سیاسی خویش پافشاری می کردند، روشن نیست. اما قطعا می توان ادعا کرد بسیاری از قربانیان از مرگ رهایی می یافتند. چگونه می شود همواره به حق، از نحوه رذالت آمیز و ناجوانمردانه طرح سوال از سوی "هیئت مرگ" سخن گفت اما از سوی دیگر اعلام داشت که " قربانیان همگی آگاهانه، تا پای جان پایداری ورزیدند"؟اکبر گنجی و دیگرانی که از "ببخشیم اما فراموش نکنیم" سخن می گویند نیز تنها نظرات و پیشنهادات خویش را در مورد عقلانی ترین و سازنده ترین برخورد در مواجه با این فصل خونین تاریخ معاصر ایران بیان داشتنده اند. روزنامه نگار شجاع ایران هیچگاه این نظرات را بنام و یا به نمایندگی از سوی قربانیان یا بازماندگان آنها مطرح نساخته است. اما سرانجام روزی می بایست چرخه انتقام و خشونت در ایران نیز پایان یابد. اکبر گنجی باوجود آنکه خود هزینه های زیادی برای آرا و عقایدش و مبارزه با استبداد پرداخته است، دعوت جرج بوش برای ملاقات با وی را به این دلیل که از سوی نیروها و جریان های سیاسی و مدنی نمایندگی یا وکالت نداشت، رد کرد.همانطور که آقای مومنی و همفکران ایشان حق دارند اجرای عدالت یا سعادت و خوشبختی مردم ایران را در "نه ببخش و نه فراموش کن" بیابند، باید برای گنجی و دیگران نیز این حق را قائل بود که ایده "ببخش اما فراموش نکن" را برای گذار از موانع برقراری دمکراسی در ایران، مناسب تر بلکه لازم ارزیابی کنند، بدون اینکه افکار و عقاید دیروز آنها به عنوان چماقی برای تخطئه و تحقیر نظرات امروزشان بکار گرفته شود.
مسیح را به شمشیر مسلح کردن و او را پیامبر صلح ندانستن اما شاید شگفت انگیز ترین نوآوری آقای مومنی باشد. حتی اگر سنت و شناخت 2000 ساله افکار و اذهان از پیام مسیح را نادیده بگیریم، تورقی در انجیل ها از جمله در انجیل متی که ایشان بدان استناد کرده اند، گویای آن است که "آوردن شمشیر" و "نه صلح" ی که عیسی مسیح از آن سخن می گوید هزینه ای است برای ایمان به پدر، پسر و روح القدس، هشداری است به حواریون خویش درباره مصائب و مشکلاتی که پونتئوس پیلاطوس های زمان از یکسو و متعصبین از سوی دیگر، برای مومنان ایجاد خواهند کرد.
زیرنویس
1. و زندگی ادامه دارد، متن سخنرانی باقر مومنی در مراسم بیستمین یادمان کشتار زندانیان سیاسی در پاریس، ششم مهرماه 1387، سایت عصرنو

شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۷

خاتمی در آستانه ورود

شنبه 6 مهر 1387
همه راه ها را به خاتمی ختم ديدن، که يا خاتمی يا هيچ کس، و تاکيد بر اين که "هر کس غير از خاتمی در برابر احمدی نژاد قرار بگيرد، برنده احمدی نژاد خواهد بود" نه حکايت از رعايت احترام ديگر چهره های طيف بزرگ اصلاح طلبان را دارد و نه بوی قدری خضوع و خشوع در برابر رويدادهای سياسی آينده، آن هم در کشوری مانند ايران که شاهد اتفاقات سياسی غيرمنتظره بوده است
hamid_farkhondeh@hotmail.com
تازه ترين تحليل جبهه مشارکت درباره دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری، قطعنامه دوازدهمين کنگره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در اين باره و سرانجام مصاحبه ها و دعوت های مکرر چهره های شاخص اصلاح طلبان از رئيس جمهور پيشين و پاسخ های جسته و گريخته وی، گويای ورود قريب الوقوع سيد محمد خاتمی به عرصه رقابت های انتخابات آينده رياست جمهوری است.
خاتمی نه از ديد شورای نگهبان مانند عبدالله نوری چندان بزرگ است تا از صافی آن شورا رد نشود و نه در نگاه ملت چنان کوچک است تا بسرعت از آن صافی بگذرد. سوابق او در نظام اسلامی بيش از آن است که عليرغم عدم تمايل قلبی شورای نگهبان، نتواند تاييد صلاحيت شود و جايگاهش در قلب و ذهن مردم بالاتر از آن است که عليرغم دلخوری ها، در روز انتخابات بشود تنهايش گذاشت. از اينرو دعوت های پی درپی از رئيس جمهور پيشين از سوی چهره ها و تشکل های اصلاح طلب قابل درک است. اما همه راهها را به خاتمی ختم ديدن، که يا خاتمی يا هيچکس، و تاکيد بر اينکه "هرکس غير از خاتمی در برابر احمدی نژاد قرار بگيرد، برنده احمدی نژاد خواهد بود" نه حکايت از رعايت احترام ديگر چهره های طيف بزرگ اصلاح طلبان را دارد و نه بوی قدری خضوع و خشوع در برابر رويدادهای سياسی آينده، آن هم در کشوری مانند ايران که شاهد اتفاقات سياسی غيرمنتظره بوده است.عدم امکان نظرسنجی های آزاد و معتبر در آستانه انتخابات ها يا در فاصله دو انتخابات، مانع تحليل دقيق وزن و اعتبار راهبردهای مختلف سياسی از سوی مردم و نخبگان سياسی در ايران است.پيش بينی اکثر نيروها و شخصيت های سياسی، چه موافق چه مخالف شرکت در انتخابات، پيروزی هاشمی رفسنجانی در انتخابات رياست جمهوری سال ۸۴ بود. در روزهای پرالتهاب ميان دور اول و دوم آن انتخابات، بخشی از نويسندگان و هنرمندان برای سد راه به قدر ت رسيدن احتمالی احمدی نژاد، بيانيه ای را در حمايت از هاشمی رفسنجانی امضا کردند. آنها البته مورد تحقير و توهين از سوی برخی از همکاران، روشنفکران و تحريم کنندگان در داخل و خارج کشور قرار گرفتند. سربرآوردن محمود احمدی نژاد اما تحريم کنندگان را غافلگير کرد. چراکه قرار بود مرد قدرتمند نظام قرار بود به هرحال دوباره در انتخابات رياست جمهوری پيروز شود و آنها کسر شأن وجيه المللگی خود می دانستند که به انتخاب ميان بد و بدتر تن دردهند. هرچند بسياری از نيروها و شخصيت های سياسی تحريم کننده اين غافلگيری را نيز چون موارد پيشين به سکوت برگذار کردند، اما به ضرس قاطع می توان گفت اگر بسياری از اين نيروها، بخش بزرگی از دانشجويان و روشنفکرانی که اين انتخابات را تحريم کردند از نتيجه آن خبرداشتند، در آن روزها انتخاب ديگری می کردند.در طول حيات دولت نهم اما چنان خشکسالی سياسی و اقتصادی تهران را فراگرفت که ياران اصلاحات پربار و ساختاری را مجالی برای پرداختن به اين محبوب نماند.انتخابات رياست جمهوری سال ۸۴ و دوران سه ساله و نيم گذشته دو تجربه عمده برای جامعه ايران در برداشته است که قطعا نتايج آن را در رفتارهای آينده انتخاباتی مردم بويژه اقشار متوسط شاهد خواهيم بود:
۱.عليرغم تلاشی که در بخشی از نيروهای اپوزيسيون جمهوری اسلامی برای يکی دانستن جريان ها و جناح های مختلف درون حاکميت می شود، بين اين نيروها و شخصيت های حکومتی تفاوت های سياسی وجود دارد. کلی ديدن، يک کاسه کردن و نديدن تفاوت ها حتی در يک جناح نظام اسلامی باعث غافلگيری های سياسی شده و به ضرر جريان دمکراسی خواهی عمل می کند.
۲.نتايج انتخابات، حتی در همان محدوده مجاز نظام، در سرنوشت مردم و جريان زندگی روزانه آنها موثر است.
رسم است کارنامه سياستمداران را بر اساس عملکرد سياسی شان ارزش گذاری کنند، اما اقدامات دولت نهم نشان داد که در انتخابات ايران می بايست تا اطلاع ثانوی اينکه کانديداها يا منتخبان "چه کارهايی نمی کنند" را نيز در کارنامه مردان قدرت و سياست بسيار ارج گذاشت.
با استناد به آنچه در سه سال و نيم گذشته در کشور روی داده، به شهادت گفته ها و شکايت های مردم از ساعت ها قطع برق در زل تابستان و نبود گاز در يخبندان زمستان، با يادآوری سه قطعنامه محکوميت در شورای امنيت سازمان ملل، تشديد تحريم های اقتصادی و با توجه به توسعه فقر، گسترش فساد و افزايش آمار جرم و جنايت در کشور، تعجب برانگيز نيست که جبهه مشارکت ايران اسلامی پيروزی محمد خاتمی در برابر محمود احمدی نژاد را قطعی ارزيابی کند. شگفت انگيز اما "لس آنجلس نشين" خواندن تحريم کنندگان انتخابات است:"انتخابات دوره دهم رياست جمهوری در بهار ۸۸ در شرايطی فرا می رسد که راديکاليزم راست و چپ عملا در کشور منزوی شده است. هم کفن پوشان خيابانها را ترک کرده اند و هم جريان های تحريم و عبور از خاتمی وزن و ميزان درستی راهبردها و راهکارهای خويش را دريافته اند. اينک انصار حزب الله خانه نشين و جريان تحريم، لس آنجلس نشين شده اند؛ تا فضای عمومی سياست در داخل کشور عملا از موج آفرينی راديکالهای چپ و راست نسبتا مصون باشد."[۱]
غيبت کفن پوشان از خيابان ها البته به دليل راحتی خيال آنها بعد از به قدرت رسيدن دولت نهم است. اما سر در برف فروبردن، تحريم کنندگان را "لس آنجلس نشين شده" خواندن و جريان تحريم را به خارج از مرزها منسوب کردن، نديدن بيش از حدود ۱۵ ميليون تحريم کننده آخرين انتخابات رياست جمهوری است. اگر تعريض به چهره و نيروهای تحريم کننده انتخابات هست که در اين حالت نيز بسياری از اين شخصيت ها و نيروها در داخل کشور هستند. از اين گذشته لس آنجلس نشين ها نيز ايرانی اند، مگر قرار نبود ايران برای همه ايرانيان باشد؟ بسياری از لس آنجلس نشين ها، لندن نشين ها يا هرکجاآباد نشين ها نه برای نجات مال خويش که از ترس جان خويش مجبور به ترک کشور گشته اند. آنها نه به اختيار که به برکت موج اعدام ها، اخراج ها، زندان ها و فشارهای نظام جمهوری اسلامی خارج نشين شده اند. تازه در خارج از کشور و از جمله در لس آنجلس، همه ايرانيان سرنگونی طلب نيستند. بسياری از آنها تا آنجا که تدارکات انتخابات در خارج از کشور اجازه داده است، آرای خود را به نفع اصلاح طلبان به صندوق های رای ريخته اند، خواستار تحولات سياسی مسالمت آميز در ايران هستند و برای پيروزی اصلاحات و اصلاح طلبان در داخل کشور به سهم خود تلاش کرده اند.
جای سلوکِ اتحاد، همدلی و جذب در لحن تحليل جبهه مشارکت درباره تحريم کنندگان انتخابات، همان ها که قرار است در انتخابات آينده به نحو ديگری عمل کنند، سخت خالی ست. بويژه از سوی کسانی که با بازگشت خويش سودای پر کردن شکاف دولت-ملت را دارند.
زيرنويس
۱.تحليل خبرنامه داخلی جبهه مشارکت ايران اسلامی، سوم مهرماه ۸۷، سايت نوروز http://norooznews.ir/news/8923.php
Published from gooya news {http://news.gooya.com} Copyright © 2003 news.gooya.com All rights reserved for the original source