پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۸

الزامات شاگردی آیت الله منتظری

(نقدی بر یادداشت فرخ نگهدار)

hamid_farkhondeh@hotmail.com

آقای نگهدار، یادداشت شما در سوگ آیت الله منتظری مرا بر آن داشت تا به نکاتی در ارتباط با فصلی از تاریخ جنبش چپ ایران اشاره کنم، بویژه از آن رو که شما خود را در زمره شاگردان ایشان و شیفته روش این مرجع بزرگوار دانسته اید.

در دهه چهل شمسی آیت الله منتظری در میانسالی و شما در جوانی از دیدگا ه های مختلف فکری با شیوه های گوناگون به مبارزه با نظام استبدادی شاه پرداختید. هر دو دوره های طولانی زندانی بودید و زجرها کشیدید و شکنجه ها تحمل کردید. چند سال بعد از پیروزی انقلاب هم آیت الله منتظری و هم شما علیرغم امیدواری های اولیه، از نظام اسلامی سرخورده شدید. باوجود حمایت از نظام جمهوری اسلامی یا سیاست "اتحاد و مبارزه"، که البته بیشتر اتحاد بود تا مبارزه، سازمان متبوع شما آماج سرکوب حکومت قرار گرفت و بسیاری از یارانتان دستگیر شدند. شما که دیگر در خانه خود احساس امنیت نمی کردید به خانه دائی یوسف پناه بردید. جهنم خودی را ترک گفتید تا به بهشت همسایه وارد شوید.

آیت االله منتظری نیز چند سال بعد بخاطر اینکه در اوج سیاهی و سکوت آن عشره مشئومه به کشتار زندانیان سیاسی از جمله برخی از رفقای شما اعتراض کرد، از مقام جانشینی رهبر جمهوری اسلامی برکنار شد. در پی عزل ایشان، دور جدیدی از اعتراضات و موضع گیری های شجاعانه سیاسی و فقهی در زندگی آیت الله منتظری آغاز گشت. شجاعت او تنها در عرصه دفاع از زندانیان سیاسی بی پناه و خانواده های آنان یا ارسال نامه به آیت الله خمینی برای اعتراض به کشتار زندانیان سیاسی نبود. آیت الله منتظری در کسوت یک روحانی عالی مقام سنتی و سالخورده شجاعت آن را داشت که در کمال فروتنی اشتباهات سیاسی خود را نیز تصحیح کند. آنگاه که دریافت برخلاف هدف اولیه خیرخواهانی مانند خود او، ولایت فقیه از جایگاه نظارت اخلاقی بر قوانین و امور مملکت، استبدادی دیگر در شکل دینی آن را تجدید سازمان کرده است، صریحا نسبت به تجدید حیات شعبه استبداد دینی هشدار داد و اعتراض کرد. آنگاه که مرجعیت تشیِع را بازیچه دست حکومت دید، بر منبر اعتراض رفت و شجاعانه باران افتراها، اهانت ها، بایکوت شدن ها از سوی دوستان دیروز و حملات گروه های فشار به حسینیه و دفتر خود و دستگیری نزدیکانش را تحمل کرد. زمانی که دخالت نابجای متعهدین نامتخصص در اداره امور مملکت را دید، از لزوم نوعی جدایی امور مملکتی از امور دینی سخن گفت. شجاعانه تسخیر سفارت امریکا و گروگانگیری دیپلمات های امریکایی که خود در آغاز از آن حمایت کرده بود را حرکتی اشتباه شمرد. همین علو طبع ها بود که بقول شما در آن برهوت دهه شصت نور امید و اعتماد را زنده نگهداشت تا امروز شاهد گسترش سرسبزی و امید در آن وادی ناامیدی ها و بی اعتمادی ها باشیم.

شما نیز در طول مبارزات سیاسی خود فراز و نشیب های مختلفی طی کردید. زمانی، شخص خود، ایدئولوژی و سازمان متبوعتان را صاحب حقیقت مطلق می پنداشتید. البته شما در این نوع نگاه تنها نبودید، بودند و هستند هنوز مطلق اندیشانی که همه را جز خود و گروه خود بر خطا می بینند. اما آنها لااقل ادعای شاگردی آیت الله منتظری و شیفتگی روش و منش او را ندارند. می خواستید ایران را مانند خانه دائی یوسف بهشت کنید، سودای سعادتمند کردن انسان ها را داشتید. از همین رو بود که هیچ مانع و رادعی را برنمی تافتید. اعضای نهضت آزادی و دیگر لیبرال های ایران مورد اتهامات واهی و بی اساس شما قرار گرفتند. رفقای سازمانی بخاطر اعتراض به روش و منش سیاسی شما یکی پس از دیگری خائن، جاسوس یا مشکوک قلمداد شدند. هرکس ایراد و انتقادی به سیاست های شما یا اتحاد شوروی می کرد را بنوعی به امریکا و "سیا" چسباندید. در زمان دبیر اولی شما در سازمان فدائیان خلق اکثریت چه در ایران و چه در شوروی سابق سیاست استالینی در سازمان برقرار بود و برخی بخاطر نظراتشان مورد سانسور قرار گرفتند، ترور شخصیت شدند و عده ای سختی ها کشیدند.

امریکاستیزی و اتحاد سیاسی با نظام جمهوری اسلامی در اوایل دهه شصت، باعث سکوت یا حداکثر اعتراض ملایم شما و همفکرانتان نسبت به کشتار مخالفان سیاسی نظام اسلامی شد. در دیدگاه آرمانگرایانه شما آزادی قربانی عدالتی شد که البته هرگز بدست نیامد. شما به نظام برآمده از انقلاب حسن ظن داشتید، آنها به شما سوء ظن. سرانجام نظام اسلامی یکی از ناجوانمردانه ترین، نابخردانه ترین و ناموجه ترین اعمال را در حق بخش مهمی از حامیان وفادار خود در خارج از دایره قدرت، یعنی سازمان فدائیان اکثریت و حزب توده ایران انجام داد. بسیاری جان های شیفته که از بهترین فرزندان ایران بودند و حتی در سازمان های مخفی نظامی نیز عضویت نداشتند یا اعدام شدند و یا سال ها در زندان بودند.

خوشبختانه نتوانستند شما را دستگیر کنند. از زندان وطن فرار کردید بدون آنکه بدانید وارد زندان بزرگ دیگری می شوید. شما، اعضا و هواداران سازمان بزودی دریافتید که خانه دائی یوسف نیز جهنم دیگری است. جمهوری اسلامی ایران جسمتان را کوبید و جمهوری سوسیالیستی شوروی ذهن تان را درهم ریخت. بخت یار شما و رفقای سازمان شد که ورود شما به شوروی بفاصله مدت کوتاهی مقارن شد با روی کار آمدن میخائیل گورباچف در شوروی و آغاز اصلاحات در آن کشور. وگرنه بسیاری از اعضا و هواداران عادی سازمان همانند آنچه بر نسل های پیشین مهاجران ایرانی رفت هرگز اجازه خروج از اتحاد شوروی را نمی یافتند.

آقای نگهدار، شما خود را شیفته روش آیت الله منتظری می خوانید اما هرگز در پذیرش خطاها سیره آن مرجع بزرگوار را در پیش نگرفته اید. جز بطور حاشیه ای و مختصر آن هم در جواب این مفتری یا آن مدعی به خطاهای سیاسی خود و سازمانتان نپرداخته اید. درست است که امروز نوشته ها و گفته های شما و بسیاری از رفقای سیاسی شما بیانگر این است که دیگر امریکا شیطان بزرگ نیست، که آزادی های سیاسی را نباید به بهانه عدالت قربانی کرد، که در مبارزات سیاسی و اجتماعی همه سهمی دارند و طبقه ای نباید با ادعای پیشرو بودن در پی سلطه بر طبقه ای دیگر باشد، که مالکیت خصوصی نیز جزیی از حقوق بشر است و سرانجام اینکه پلورالیسم سیاسی و صندوق های رای داور نهایی اختلافات بین اقشار و طبقات مختلف اجتماعی است.

آری، اینها را می گویید و می نویسید، اما شیوه و منش آیت الله منتظری یک سر و گردن بالاتر از این گفته ها و نوشته هاست. شیوه او قبول صریح مسئولیت و پذیرش فروتنانه خطا هاست. امروز عبدالکریم سروش علیرغم آنکه مستقیما نقشی در تصفیه های صورت گرفته در جریان انقلاب فرهنگی نداشته است می گوید: "بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم." امروز اکبر گنجی می گوید "ما بچه مسلمان ها اشتباه کردیم که با تأسی از ایده های دکتر علی شریعتی انقلاب کردیم و سودای برپایی جامعه آرمانی اسلامی را داشتیم." امروز عطاءالله مهاجرانی بخاطر اینکه اصلاح طلبان در زمان کشتار دسته جمعی زندانیان در سال 67 سکوت کرده اند، از خود و دوستانش انتقاد می کند.

آقای نگهدار، شما که از اعتماد و اعتمادسازی سخن می گویید، گمان نمی کنید که بخشی از پراکندگی ها در خانواده سیاسی فدائیان خلق و فضای مسموم و بی اعتمادی در جنبش چپ ایران معلول رفتارهای گذشته شماست؟ هیچ شخص و جریان سیاسی از خطا بری نیست. اتفاقا بسیاری از مخالفان شما و منتقدان سازمان های سیاسی منتسب به شما، علیرغم سال ها تجربه زندگی در غرب همچنان در کژراهه مطلق نگری ها سرگردانند. اما بر آنان حرجی نیست، بسیاری از آنها از نظر سنی نوه آیت الله منتظری محسوب می شوند، ولی حرکات، جزم اندیشی ها و تهمت زنی های آنان به مخالفان سیاسی و فکری شان فرق زیادی با رفتار کسانی ندارد که حتی بعد از بخاکسپاری آن مرجع عظیم الشأن علیه او می نویسند یا به بیت او حمله می کنند.

آقای نگهدار آیا فکر می کنید حق شاگردی آیت الله منتظری را در آن بخش از تاریخ جنبش چپ ایران که به شما و سازمان فدائیان خلق اکثریت مربوط می شود ادا کرده اید؟

آزاده حتی در سرای قدرت

hamid_farkhondeh@hotmail.com

آیت الله منتظری از نادر مراجع شیعه بود که زندگی اش عین دیانت اش بود. به حق و عدالت صرفا به مقتضای کلاس درس فقه یا برای انتشار توضیح المسائل نپرداخت. او حق و عدالت را زیست، فریاد کرد. آنهم نه تنها در کلاس های درس حوزه یا بر منابر وعظ در جایگاه روحانی مخالف حکومت شاه، بلکه آنگاه که انقلاب او را از تبعیدگاه ها و زندان های طولانی در سرای قدرت نشاند نیز همچنان آزاده ماند. تنها از تکالیف شیعیان سخن نگفت، بر حقوق آنان نیز تاکید کرد. فقیهی بزرگ بود اما دین او و فقه او چنان فربه نبود تا بر اخلاق سایه اندازد. از حقوق بی پناهترین شهروندان ایرانی، یعنی بهائیان دفاع کرد.

رسم زمانه چنین بوده است که مبارزان از جان گذشته یا روحانیون شجاع و آزاده با قدرت های حاکم درافتند، از حق و عدالت بگویند، زجرها بکشند و تبعیدها بروند، اما آنگاه که خود به حکومت رسیدند اخلاق را فدای قدرت و حق را فدای مصلحت حفظ حکومت خویش کنند. مخالفان و منتقدان را زجر دهند و به تبعید بفرستند. آیت الله منتظری بحق استثنایی بر این قائده دردناک و خونبار در تاریخ سیاسی ایران بود.

شگفت انگیز اینکه آیت الله منتظری از سنت ایران آمد اما رسمی نو درانداخت. امروز دست شعبده قدرت برای بسیاری باز شده و نگاه لنینی دولت محور جای خود را به نگاه مدنی جامعه محور داده است. در آن سال های سیاه که انقلاب تلخ ترین محصول خویش را با اعدام هزاران زندانی سیاسی ارائه داد، حکومتیان هنوز سودای ساختن بهشت را داشتند. بسیاری از مخالفان حکومت نیز در رویای گرفتن قدرت حکومتی برای پایان دادن به معضلات کشور بودند. در چنان عصری بود که آیت الله منتظری از کوچه های سنت جامعه ایرانی آمد، اما حتی به مخالفان مدرن حکومت نیز نه تنها درس آزادگی، که راه ساختن جامعه مدرن نشان داد.

بودند دمکراسی خواهانی که بر آن بودند و شاید هنوز بر این نظر باشند که اگر آیت الله منتظری رهبر انقلاب اسلامی را بخاطر اعدام های سال 67 مورد انتقاد شدید قرار نداده بود، از مقام خود عزل نمی شد و می توانست بعد از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، بعنوان رهبر جدید به اصلاحات مورد نظر خویش بپردازد. می گویند آقای منتظری بودنش در آن سال ها در مقام رهبری نظام می توانست بسیار بحال مردم و کشور مفیدتر باشد تا آنکه مجبور به سکوت شود یا در حصر خانگی قرار گیرد.

آزادگی آیت الله منتظری اما فراتر از آن بود که حق و عدالت را قربانی مصلحت گرایی سیاسی کند. از سوی دیگر، دو دهه بعد از کنار گذاشته شدن او از مقام جانشینی آیت الله خمینی، اکنون جامعه ایرانی و فعالان و نخبگان سیاسی آن بیش از پیش به این نتیجه رسیده اند که کسب قدرت سیاسی از سوی دمکراسی خواهان بدون تقویت جامعه مدنی، به تثبیت دمکراسی منجر نخواهد شد. آیت الله منتظری چه شایسته و بموقع عطای حکومت را به لقای زشت قدرت بخشید. چه درس بزرگی این مجاهد نستوه به فرزندان خویش داد.

آیت الله منتظری همواره در برابر اسلام پناهان مستبد و متحجر حامی فرزندان سبز خویش بود. فرزندانی که جای پیام های دلگرم کننده وی ر ادر حرکت های روزهای بزرگ در پیش رو بسیار خالی خواهند دید.