دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶

یکرنگی مفتّش بزرگ


حمید فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

هرچند دمکراسی همزاد تجدد بود اما لزوما نه هر متجددی دمکراسی خواه بود و نه هر حکومت مدعی تجدد خود را ملزم به رعایت ساز و کارهای نظام دمکراسی می دانست. بعد از عصر روشنگری اما "مردم" دیگر بنده و رعیت نبودند تا در غیاب آنها اصحاب کلیسا یا ارباب قدرت تمشیت امورشان را بر عهده گیرند. اینگونه بود که شاهان خودکامه انتخابات فرمایشی ترتیب دادند تا مجالس میان تهی شان کاریکاتوری باشد از احترام آنان به آرای مردم. احزاب فرمایشی ساختند تا ادعا کنند نظرات و آرای گوناگون محلی برای تجلی خود دارند. تظاهرات و تجمعات حکومتی ترتیب دادند تا نظام خویش را دارای پشتوانه ی مردمی بنامند. نظام های توتالیتاریستی تولد یافته در عصر تجدد مانند فاشیسم، نازیسم و استالینیسم نیز همواره خود را برخاسته از مردم یا خلق و خادم آنان می دانستند. البته طبیعی است که در حکومت های ایدئولوژیک و مطلقه یا استبدادی همواره اقلیتی از مردم بنا به منافع مادی و معنوی خویش واقعا پشتیبان نظام بوده و هستند.

نظام جمهوری اسلامی نیز نمونه کاملی از این مردم نمایی ها بوده است. به نام مردم سخن می گویند اما در همان حال از آرای آزاد همین مردم همواره در هراسند. از منافع مردم می گویند ولی استعدادی ویژه در برباد دادن منافع ملی کشور دارند. خود را مردمی ترین حکومت جهان می نامند ولی نوشته های چند روزنامه نگار و تعدادی دانشجو را تهدیدی علیه موجودیت حاکمیت خویش تلقی کرده، دچار کابوس انقلاب مخملی می شوند. نظام خویش را محکم ترین و آزادترین نظام جهان می دانند اما از کلمه آزادی مانند جن از بسم الله می ترسند. چنان دچار پارانویای "دشمن"اند که همه ی محققان دانشگاهی را در قامت جاسوسان می بینند. مخالف غصب هستند، اما نمایندگانشان با تقلب و "تک ماده" یا به ضرب
تصفیه و زور نظامیان خانه ی ملت را "تصرف عدوانی" می کنند. در ملک غصبی نماز نیز می گزارند. تمام شگردهای قانونی را می کاوند تا "به نام ملت، به کام دولت" عمل کنند. مقامات لشکری را در مناصب کشوری می گمارند تا وظیفه نظامی را انتخاب سیاسی قلمداد کنند. بجای حراست از مرزهای کشور و مبارزه با ناامنی، جنگ با صندوق های رای را تدارک می بینند. اما سوءاستفاده از مردم و نقش ملت از سوی مستبدین و عمال آنها اگر اعترافی به این نیست که می شود مانند کبک سر در برف فرو برد اما مردم را نمی توان نادیده گرفت، پس نشان از چیست؟

اما این همه ی ماجرا نیست. در نظام های دیکتاتوری همواره شخصیت هایی وجود دارند که بنابر خلوص شان به مستبدی قدرقدرت یا اعتقاد عمیق شان به ایدئولوژی حزب یا باورهای مذهبی خویش، مکنونات قلبی خود را گهگاه بدون سوء استفاده از لعاب مردم بیان می دارند. دردسر البته گاهی برای همکاران خویش یا حاکمان "مردمدار" درست می کنند. جمهوری اسلامی ایران نیز از وجود چنین شخصیت هایی بی نصیب نبوده است. شاید بتوان اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران و رئیس زندان اوین در دهه شصت را اولین شخصیتی از این دست به حساب آورد. در آغاز "عشره ی مشئومه" [1] هنگامی که خبرنگار یکی از روزنامه های خارجی در مصاحبه ای با وی به اعدام زندانیان سیاسی که بدون داشتن وکیل مدافع به مرگ محکوم شده بودند اشاره کرد، لاجوردی در پاسخی تکان دهنده گفت " جرم کسانی که اعدام می شوند به حدی محرز است که هیچ وکیل مدافعی جرات نمی کند از آنها دفاع کند، چراکه در اینصورت خودشان مورد اتهام واقع می شوند." (نقل به مضمون).
آیت الله شیخ صادق خلخالی را نیز بی شک می توان در زمره ی دیگر چهره های نظام اسلامی دانست که در اعتراف به تفسیر و تعبیر خشنی که بسیاری از قضاوت و برخورد حکومت با مردم در سر داشتند ولی بر زبان نمی آوردند، صادق بود. به این دلیل چنین شخصیت هایی همواره در بهترین حالت مردان شماره دوی نظام های خودکامه می شوند و بعد از انجام کار کثیف نظام، با چهره هایی کمتر خشن جایگزین می گردند. خودکامگان دیپلمات و "مردمدار" می دانند که مدت هاست عصر ندیدن مردم به سر آمده است. از همین روست که لعاب تمام خطبه ها و خطابه هایشان و حتی احکام حکومتی شان نام مردم یا مصالح آنان است.

آیت الله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان و کاندیدای بازنده در انتخابات اخیر ریاست مجلس خبرگان، اما از آخرین سرمایه های نظام اسلامی در عرصه رک گویی است. او نزدیک به یکسال پیش هنگامی که در روزهای پایانی دادگاه صدام حسین بحث حکم اعدام وی در جریان بود، در مراسم نماز جمعه گفت: " در این مورد نیز جمهوری اسلامی بهتر از همه عمل کرد. چرا اعدام صدام را اینقدر کش می دهند. هویدا را صدا کردند، دو کلمه باهاش صحبت کردند، بعد با یک تیر خلاصش کردند." (نقل به مضمون) هرگز هیچ مقام مهم نظام اسلامی بی اعتقادی خویش را چنین بی پرده و مختصر به اصل استقلال قوه قضائیه و یکی از پایه ای ترین اصول حقوق بشر بیان نکرده است. اظهارات اخیر آیت الله احمد جنتی در " بی اعتباری آرای اکثریت" بار دیگر بیان خالصانه بی اعتقادی او و حامیان پرقدرتش در حاکمیت نظام اسلامی به آرای مردم است. او در سخنرانی اخیر خود در جمع شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی از جمله گفت:
"در اسلام هميشه اکثريت با اهل باطل بوده اقليت با اهل حق بوده که خوشبختانه به لطف خداوند همان اقليت‌ها با تلاش‌هاي خود توانسته‌اند بر اکثريت پيروز شوند." [2]

هر ایرادی که بر اندیشه های سنتی آقای جنتی و تفسیر ایشان از اسلام وارد باشد اما صراحت بیان و بی پروایی گفتار "مفتش بزرگ" انتخابات در نظام اسلامی، ارزشمند است.



زیرنویس

1. تعبیر نویسنده کتاب شاه سیاه پوشان [منسوب به هوشنگ گلشیری] از دهه سیاه شصت


2. اظهارات احمد جنتی در مراسم تودیع و معارفه ی سازمان تبلیغات اسلامی، ادوارنیوز، چهارشنبه 21 شهریور
http://www.advarnews.us/politic/5706.aspx






یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۶


شکست در پایین، پیروزی در بالا

حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

بعد از دو شکست پیاپی در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم، بسیاری نقش هاشمی رفسنجانی را در صحنه ی سیاسی کشور پایان یافته تلقی می کردند. هاشمی رفسنجانی اما شناسنامه ی نظام اسلامی است. نظامی که در عصر "تخریب بولدوزری" در داخل و زنجیره قطعنامه های تحریم در خارج، برای "عبور از بحران"، حال که مردم را نامحرم می داند، در پستوهای قدرت باید چاره ای بیندیشد. هاشمی رفسنجانی نشان داده است بیش از آنکه نگهبان آرای مردم باشد، محافظ اسرار قدرت است. از همین رو بود که مرد قدرتمند نظام در فردای انتخابات ناسالم ریاست جمهوری نهم بجای تعقیب قانونی و شفاف متخلفان و "صیانت از آرای مردم"، ترجیح داد پرونده ی شکایت خود را در پیشگاه عدل الهی در آسمان مطرح کند تا نیروی باقیمانده ی خویش در بارگاه زمینی قدرت را متضرر نسازد.
انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان رهبری با 41 رای از مجموع 86 رای، آن هم در برابر احمد جنتی با 34 رای موافق، مردی که قبل از هر چیز نگهبان بی قانونی در کشور بوده و در نمازهای جمعه نیز با شمشیر شورای نگهبان با مخالفان و حتی منتقدان خودی سخن می گوید، گویای مبارزه ی تنگاتنگ قدرت میان روحانیون بلند پایه ی نظام است. درست در روزهایی که خبرهایی در مورد تماس تیغ سانسور حتی بر گردن هاشمی رفسنجانی بخاطر نقل قولی از آیت الله خمینی در مورد موافقت وی با حذف شعار "مرگ بر امریکا و مرگ بر شوروی" در رساناها منتشر شد، گویا نظام مصلحت دید تا با سپردن ریاست خبرگان خویش به دست هاشمی، از شناسنامه ی خویش گردگیری کند. سانسور کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی نیز شاید بزرگترین هدیه ای باشد که در این شرایط، ناخواسته از سوی مخالفانش به او برای ترمیم محبوبیت خویش، تقدیم شده است.
هاشمی رفسنجانی مرد دیپلماسی پنهان هم در داخل است و هم در خارج. بی شک افراط گرایی های دولت محمود احمدی نژاد و حامیان وی، نقش مهمی در برجسته کردن اعتدال گرایی هاشمی رفسنجانی در داخل و خارج کشور ایفا کرده است. تحکیم قدرت او می تواند یکی از نتایج تلاش نامتعارف امریکا در عرف بین المللی برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی، که معنای دیگر آن نوعی اعلام جنگ به جمهوری اسلامی است، باشد.
اصلاح طلبان نیز در دیدارهای اخیر خویش با هاشمی، خواستار پادرمیانی او برای تایید صلاحیت کاندیداهای خود در انتخابات هشتمین دوره ی مجلس شده اند. پاسخ رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام چانه زنی در راهروهای قدرت، وعده ی مذاکره با مقام رهبری و آرزوی برگزاری "انتخاباتی سالم" بود.

در روزگاری که از یکسو شاگردان ناپیگیر اصلاحات با شیخوخیت مبتکر "دیپلماسی ریش سفیدی" برای نشان دادن حسن نیت خود به نگهبانان صافی قدرت، خود را برای ادای مراسم "توبه" آماده می سازند و از سوی دیگر شاگردان پیگیر اصلاحات سیاست سکوت دسته جمعی در برابر گوش ناشنوای قدرت را توصیه می کنند، "بازگشت پدرخوانده" بی شک خبر خوشی برای همه ی اصلاح طلبان است.