پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶

توضيح سردبير خبرنامه گویا

با تشکر از آقای فرخنده به خاطر اعتمادی که به خبرنامه گويا دارند و انتقادی که کرده اند و حاکی از همين اعتماد است. از زمانی که متوجه شديم يک شرکت تبليغاتی واسطه قصد دارد از بنری که خريده برای آگهی استخدام سازمان سيا استفاده کند می دانستيم که در صورت پذيرش با انتقادات زيادی روبرو خواهيم شد. همينطور هم شد و نقدی که خوانديد تازه ترين نمونه آن است. قصدم از ارايه اين توضيح توجيه يا متقاعد کردن مخالفان نيست. فقط صرفا آنچه نهايتا ما را به پذيرش اين آگهی متقاعد کرد بازگو می کنم. البته بايد اعتراف کنم که در اين مدت بارها از خود پرسيده ام که آيا آسان تر نبود از انتشار اين آگهی خودداری می کرديم. تصور نمی کنم کسی شک داشته باشد که ما به عنوان مسئولين خبرنامه از اتهاماتی که پس از انتشار آگهی متوجه گويا می شد بی خبر بوده باشيم. اما مهم ترين سوالی که نه صرفا در اين مورد بلکه هنگام انتشار بسياری از مطالب پيش می آيد اين است که آيا از سياست هايی که چندين سال است بر اساس آن رفتار می کنيم عدول خواهيم کرد؟ خبرنامه گويا از هيچ گروه و جريان سياسی حمايت نمی کند و هدفی جز انتشار اطلاعات در فضايی آزاد ندارد. طبيعتا حساب آگهی هم از مقالات جداست و انتقاد در اين مورد در صورتی وارد بود که به صورتی سيستماتيک تبليغ سازمان سيا به عنوام مقاله و خبر صورت می گرفت. نکته ای که خيال مرا هنگام پذيرش اين آگهی کمی راحت می کرد اين بود که در آن نه دروغ بود نه پنهانکاری. اين آگهی به روشنی آگهی يک سازمان اطلاعاتی است و از اين بابت حداقل با خوانندگان خبرنامه صادق بوده ايم. از سوی ديگر اين آگهی هيچ تعهد و محدوديتی برای ما به همراه نداشت. اگر تمام خبرنامه هم مملو از مقالاتی عليه سيا يا سياست های آمريکا شود کسی مانع نخواهد شد همان گونه که تاکنون چنين بوده و هيچ آگهی بر سمت و سوی گويا تاثير نگذاشته است. و از همين بابت اين آگهی چالشی هم هست تا اين را مجدد حداقل به خود اثبات کنيم که می شود از يکی آگهی گرفت و به او وامدار نبود. شايد برای خوانندگان هم قضاوت در اين مورد سخت نباشد و با نگاهی به عملکرد چندساله خبرنامه بر بی طرفی و صداقت آن به رغم اشتباهاتش اذعان کنند.
خبرنامه گويا صرفا از درآمد آگهی ادامه حيات می دهد و هيچ درآمد ديگری جز آگهی و گاه کمک های انفرادی علاقمندانش ندارد. حفظ يک رسانه و ادامه آن در اينترنت کار ساده ای نيست. آن هم برای سايتی که صرفا مسائل سياسی را پوشش می دهد. ولی با گرفتن يا نگرفتن اين آگهی تغييری در وضعيت مالی آن ايجاد نمی شد. نمی دانم اگر سازمان اطلاعات ايران چنين آگهی را می داد چه می کرديم ولی در مجموع تاکنون برای گرفتن آگهی بجز پورنوگرافی محدوديت ديگری برای خود قائل نبوده ايم. به همين دليل معمولا برای پذيرش آگهی کمتر مکث می کنيم. انتظار رفتارهای سياسی از خبرنامه گويا نابجاست. همانطور که ما هرگز به عنوان يک سايت خبری برای يک فعاليت سياسی تبليغ نمی کنيم و مردم را به انجام يا عدم انجام آن تشويق نمی کنيم و همچون بسياری از سايت های مشابه مثلا اطلاعيه های سياسی را امضا نمی کنيم، در مورد گرفتن آگهی هم به تاثيرات سياسی آن کمتر می انديشيم چرا که اساسا تاثيری بر آن ندارند. پيش از اين هم خبرنامه گويا به ارتباط با سازمان های جاسوسی مختلف متهم می شده، پس از اين هم خواهد شد. مهم اين است که بتوانيم با عملکردمان، شما را به عنوان خواننده و شريک در توليد محتوای آن حفظ کنيم. همين. با احترام به همه خوانندگان و پوزش از کسانی که انتشار اين آگهی آنها را از خبرنامه گويا مايوس کرد. همچنان معتقدم ممکن است در اين مورد خطا کرده باشيم و به همين دليل از دريافت نقدهای بيشتر در اين زمينه استقبال می کنيم.
ارسال مطلب به بالاترین نسخه قابل چاپ بازگشت به بالاي صفحه
در همين زمينه:23 شهریور » يکرنگی مفتّش بزرگ، حمبد فرخنده13 شهریور » شکست در پايين، پيروزی در بالا، در پيرامون انتخاب هاشمی رفسنجانی به رياست مجلس خبرگان، حميد فرخنده31 مرداد » نقد نظر يا نقد شخص؟ نامه ای به ناصر زرافشان، حميد فرخنده10 مرداد » درباره بزرگی و شجاعت، نامه ای به اکبر گنجی، حميد فرخنده5 تیر » ميرحسين موسوی، "تصوير برابر اصل"، حميد فرخنده
دنبالک: فهرست زير سايت هايي هستند که به 'انتقاد از سايت گويا، حميد فرخنده' لينک داده اند.
:: صفحه اول
:: بی بی سی فارسی
:: سياست
:: جامعه
:: فرهنگ و هنر
:: تکنولوژی
:: ورزش
:: اقتصاد
:: جهان
:: مجموعه مطالب
English ::
French ::
» گويا
» درباره ما
Copyright: gooya.com 2007
_uacct = "UA-202602-2";
urchinTracker();
انتقاد از سایت گویا

حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

ضمن تشکر از مدیریت سایت "گویا" بخاطر نقش مهم این رسانه اینترنتی در کمک به گردش آزاد اطلاعات و اخبار، بویژه در عصر گسترش فزاینده انواع مختلف سانسور بویژه سانسور خبری و فیلترینگ در داخل کشور، از مدیریت محترم این سایت در یک مورد انتقاد دارم. انتقاد و اعتراض من به انتشار آگهی تبلیغاتی سازمان "سیا" در این سایت است که از چند هفته قبل [در ستون سمت چپ] گویانیوز قرار گرفته است.
مدیریت سایت گویا در معرفی خود از جمله می گوید:
"خبرنامه گويا برحسب اولويت هاي موضوعي که خود تشخيص مي دهد اقدام به انتشار مطالب مي نمايد. هرگونه تهمت، افترا، فحاشي يا مطالبي که بر اساس اخبار و اطلاعات مسئولين خبرنامه غير واقعي تشخيص داده شوند منتشر نخواهند شد. خبرنامه گويا همچنين از انتشار مطالبي با مضمون تشويق به مبارزه مسلحانه، ترور و خشونت خودداري خواهد کرد....خبرنامه گويا هيچ جريان سياسي را بر ديگري ترجيح نمي دهد و قصد تبليغ آن را ندارد. هدف خبرنامه گويا انتشار آزاد اطلاعات جهت آگاهي بازديدکنندگان است. اگر موافقان يک جريان خاص مطالب زيادي را براي ما ارسال کنند طبيعي است که احساس تبليغ آنها را به ذهن متبادر مي سازد. برعکس اين موضوع نيز صادق است."

خبرنامه گویا در طول حیات خود نشان داده است که هرچند "هیچ جریان سیاسی را بر دیگری ترجیح نمی دهد" اما طرفدار آزادی بیان و محلی برای ارائه افکار، نظرات، نوشته ها و انتقادات آزادیخواهان و طرفداران دمکراسی و حقوق بشر بوده است. اگر هم برخی مطالب افراد، روزنامه ها و نیروهایی که چندان به دمکراسی پایبند نیستند در این خبرنامه منتشر شده طبیعتا یا از زاویه پایبندی به اندیشه گردش آزاد اخبار و اطلاعات بوده است یا برای طرح انتقادات.

اما به گمان من انتشار آگهی تبلیغاتی سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) که اغلب نقش مخالف حقوق بشر و ضدیت با دمکراسی در بسیاری از کشورهای جهان بویژه ایران داشته است، در یک سایت ایرانی که بنابر ماهیت خود نقشی آزادیخواهانه و وطن دوستانه ایفا می کند، بسیار تاسف انگیز است. پرواضح است که انتشار آگهی های تبلیغاتی حق هر روزنامه یا سایت اینترنتی است و حتی برای ادامه حیات و ایفای نقش مثبت آن روزنامه و یا سایت خبری، به شمول سایت گویا، بسیار مهم و لازم است. اما آیا باید حتی به نام حرفه ای عمل کردن به هر آگهی تبلیغاتی تن درداد؟ اگر فردا وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی نیز خواست در سایت گویا آگهی تبلیغاتی منتشر کند، مدیریت گویا خواهد پذیرفت؟ اگر نپذیرفت این وزارتخانه و "سربازان گمنام" آن ایراد نخواهند گرفت که چطور از سازمان "سی. آی. ای" که بنا بر ماهیت و تاریخش سازمانی ضد ایرانی است آگهی قبول می کنید و از مشابه وطنی آن نه؟

شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

نگاهی به هزینه دمکراسی از نظر اکبر گنجی


حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com


آقای اکبر گنجی گرامی،
شما در آغاز مقاله خود می گویید "مساله و مشکل سیاسی ایران (همه ما) چیست؟" به گمان من پاسخی که برای روشن شدن بحث به این پرسش خویش می دهید شاید کلید درک بسیاری از اختلاف نظرهای شما با دیگر شخصیت ها یا نیروهایی است که در داخل و خارج کشور مانند شما دغدغه برقراری دمکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران دارند. در اینکه استقرار دمکراسی راه درست و خردمندانه حل مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران است شکی نیست، به همانگونه می شود با تعمیم این گزاره اعلام داشت که نظام دمکراسی راه حل معقول برای بازگشودن گره فروبسته مشکلاتی از همین دست در بسیاری کشورهای دیگر استبدادزده نیز هست. شما از "همه ما" می گویید، آیا منظور از "همه ما" همه آنانی است که استقرار نظام دمکراسی در ایران و احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر مسئله شان است؟ اما اگر منظور شما از در کنار هم قرار دادن "مشکل سیاسی ایران" و "همه ما"، همه مردم ایران باشد، آیا واقعا بر این باورید که دمکراسی مسئله اصلی همه مردم است؟ همه شواهد حاکی از آن است که هرچند گفتمان دمکراسی خواهانه در ایران پساانقلابی در بین احزاب و سازمان های سیاسی و بطور کلی در میان ایرانیان بویژه اقشار متوسط گسترش چشمگیری داشته است، اگر چه می توان کم و بیش از یک "نارضایتی ملی" از نظام جمهوری اسلامی سخن گفت، اما ایران شاهد یک جنبش ملی و سراسری دمکراسی خواهی در شرایط کنونی نیست.
شما از تجربه هند و آفریقای جنوبی سخن می گویید. تلخی حاکمیت استعماری و تحقیر روزانه در رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را همه مردم هند و تمامی سیاهان آفریقای جنوبی با تمام وجود خود حس می کردند، اما آیا همه مردم ایران به همان اندازه تشنه دمکراسی هستند که مردم هند و آفریقای جنوبی عطش رهایی از قید استعمار یا تحقیر نژادپرستانه داشتند؟ موفقیت مهاتما گاندی و نلسن ماندلا نیز قبل از هرچیز، علیرغم از خود گذشتگی ها و مبارزات آنان، محصول عمومی بودن مبارزاتی بود که آنها رهبریش را داشتند. در دورافتاده ترین روستاهای هند استعمارزده یا رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، مردم خروج فرمانروایان بیگانه یا برافتادن نژادپرستی را آرزو می کردند، اما آیا حتی در شهرهای بزرگ ایران و حتی در پایتخت کشور جنبش دمکراسی خواهی اینقدر عمومی و گسترده است؟
اینکه برای دمکراسی هزینه باید پرداخت سخن شایسته ای است که شما همواره بر آن تاکید داشته اید. صداقت، استواری و شجاعت شما را در پرداخت هزینه، آنهم بیشترین آن را، نه تنها ایرانیان بلکه آزادیخواهان جهان شاهد بوده اند، اما آیا دمکراسی خواهانی که توانایی یا آمادگی پرداخت هزینه ای بزرگ برای استقرار دمکراسی در کشورشان ندارند، تنها لاف می زنند و دمکراسی نمی خواهند؟ نوشته های شما در این مورد رنگ و بوی "قانون همه یا هیچ" را دارد. با تشبیه دمکراسی به کالا، البته برای ساده کردن موضوع، به حق می گویید همانطور که قیمت کالای مورد تقاضای خود را باید بپردازیم، دمکراسی نیز هزینه ای دارد که باید آن را پرداخت. اما آیا همه کسانی که خواستار کالایی در بازار هستند توانایی مالی یکسانی برای پرداخت آن دارند؟ اگر توانایی خرید آن را نداشتند، خواستار آن نیستند؟ تکلیف آنهایی که خواستار آن کالا هستند اما حتی با داشتن توانایی مالی، قیمت تعیین شده توسط فروشنده را غیر معقول یا بسیار بالا ارزیابی کرده به انتظار پایین آمدن قیمت ها می نشینند چیست؟ از این گذشته خرید کالا مسئله ای شخصی است اما دمکراسی کالایی همگانی است. اگر فردی قادر است کالای مورد علاقه خویش را با پرداخت پول خود بدست آورد، هزینه دمکراسی اما از جیب عموم باید پرداخت شود.
بعلاوه پرداخت هزینه از سوی فعالان سیاسی و سندیکایی، روشنفکران، روزنامه نگاران و دانشجویان، هرچند نه در ابعاد هزینه های بزرگی که شما پرداختید، همواره چه هنگامی که قربانی سانسور بوده اند، چه زمانی که بخاطر نوشته ها و گفته های خود شغل خویش را از دست داده اند، به دادسرا احضار شده اند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند، زندانی شده یا از تحصیل و تدریس در دانشگاه منع گشته اند، جزیی از زندگی روزمره دمکراسی خواهان در داخل کشور بوده است.

شما در تجارب مبارزاتی خود شاهد بوده اید که همه فعالان سیاسی حاضر نیستند حتی برای دمکراسی هر قیمتی را بپردازند. بسیاری از دوستانی که مورد انتقاد شما هستند دل در گرو دمکراسی دارند، اما براستی چرا همه باید حتی از مرگ سقراطی نیز استقبال کنند؟ چرا همه باید توانایی تحمل سلول انفرادی را داشته باشند؟ اگر آماده ماهها اعتصاب غذا، ضرب و شتم، تهدید جانی، تبعید ناخواسته و فشار بر خانواده و فامیل نبودند، اگر آستانه تحمل شان از شما کمتر بود، دمکراسی خواه واقعی نیستند؟
شگفت انگیز است که از سویی می گویید " هیچ کس حق ندارد دیگر آدمیان را چون وسیله و ابزاری برای رسیدن به اهداف انتزاعی ایدئولوژی ها قرار دهد" و از طرف دیگر توقع دارید همه دمکراسی خواهان مانند شما مبارزه کنند وگرنه از نظر شما به دمکراسی بی باورند.
اگر برتراند راسل و "بونجور" معتقدند "باور چیزی است که به عمل منتهی شود" اما در این میان آنها هرگز "داور وقت نگهدار" برای عرصه تحولات سیاسی_اجتماعی و نوع مبارزه یک ملت و نخبگان آنها در این میدان، تعیین نکرده اند.

با احترام،
حميد فرخنده

17 اکتبر 2007

دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

نقدی بر نقد مریم سطوت از گفته های عباس میلانی


خانم مریم سطوت گرامی،
ضمن موافقت با جوهر نقد شما در این باره که جنبش چپ "نیمه پر لیوان" نیز داشته است، مایلم نکاتی پیرامون نقد شما در سایت ایران امروز [1] مطرح کنم:

1. آقای میلانی در پاسخ خود به منتقدان گفته است: "هرگز، برخلاف ادعای برخی از منتقدان، نگفته‌ام که هیچ روشنفکر چپ در ایران کار جدی نکرده."[2] بعلاوه ایشان اتفاقا از بخشی از چپ ها مانند خلیل ملکی، ارانی، انور خامه ای و شعاعیان می گوید که حرفی برای گفتن و ایده هایی برای مطرح کردن داشتند، اما توسط چپ استالینیستی ترور شخصیت شدند یا مورد تحریف قرار گرفتند.

2. این درست است که محققان و روشنفکران ایرانی که شما از آنها نام می برید از خانواده چپ می آیند و حتی برخی از آنها هنوز خود را در طیف چپ به حساب می آورند، اما همانطور که شما تلویحا اشاره کرده اید هر نوع چپی باشند، چپ ارتدوکس یا مائویست نیستند و غنای فکری شان از تلاش آنها برای فاصله گرفتن از گذشته جزمی خویش ناشی می شود. چپی که میلانی آنها را نقد می کند چپهای مارکسیست- لنینیست و مائوئیست اند که با چپ سوسیال-دمکرات همانطور که شما خود می دانید بسیار متفاوت هستند. میان آنها همان تفاوتی است که میان لنین و برونشتاین یا کائوتسکی بود. به همین دلیل نیز لنین کائوتسکی را "مرتد" نامید. دیدگاههای این دو نوع "چپ" باز همانطور که شما خود می دانید از جمله در مورد مقولاتی مانند آزادی، پلورالیسم سیاسی، اقتصاد و مبارزات پارلمانی بسیار متفاوت بلکه متضاد است.

3. اگر درست متوجه شده باشم در پاراگراف آخر نقد خود، شما تلویحا می گویید که آقای میلانی پروژه تخریب چپ را دنبال می کند. در همان پاراگراف ابتدا می گویید که برخی سیاستمداران برای بهره برداری های سیاسی خود، آگاهانه برای شکست اسطوره ی چپ می کوشند. درست است که نیروهای راست سیاسی و یا برخی بنیادگرایان مذهبی چنین برخوردی با چپ ها دارند، اما حتی در سیاست [ با همه ترفندها و بازی هایش] نمی توان رقیب را به راحتی مورد هر تخریب دلخواهی قرار داد. بویژه در زمانه ی کنونی با در دسترس بودن منابع و اطلاعات گسترده برای قضاوت در مورد نیروهای مختلف سیاسی.
اما منظور اصلی من این است که با تشبیه کار محققانه ی میلانی با سیاستمدارانی که آگاهانه پروژه تخریب چپ را دنبال می کنند، شما این ایده را به خواننده می دهید که وی آگاهانه [ یعنی با وجود اینکه علم و آگاهی به این دارد که نقش چپ چندان هم منفی نبوده] سیاه نمایی می کند. به گمان من قایل بودن به این نوع تشابه در انتقادهای میلانی و سیاستمداران ضدچپ، نوعی توطئه انگاشتن کار محققی مانند میلانی است. البته تاکید می کنم که شاید اصلا شما چنین نظر و منظوری نداشته اید و من چنین برداشتی از نقد شما کرده ام.
چرا فکر نکنیم که واقعا این اعتقاد و نتیجه گیری تاریخی میلانی است که چپ ایران چندان کارنامه مثبتی ندارد. به نوبه خود اگر فکر می کنیم در مورد "بخش پر لیوان" کار نشده از وی در نوشته های خود سوال کنیم (کاری که البته شما در اول مقاله ی خود انجام داده اید). دیگر دست آورهای مثبت چپ که فکر می کنیم در حاشیه قرار گرفته و بطور منصفانه در مورد آنها قضاوت نشده را برشمریم و از میلانی یا دیگر محققان نیز بخواهیم که در این مورد کار کنند و پاسخ گویند.

4. اینکه در غرب نیز در دهه هایی که تفکر چپ در ایران در میان مبارزان و مخالفان غالب بود، دست بالا را داشت، درست است. اما در غرب بخاطر وجود دمکراسی منتقدان چپ و یا چپ های غیر استالینیستی (یا غیر لنینیستی) به محض اینکه نظر مخالفی ابراز می داشتند از سوی احزاب برادر منکوب و له نمی شدند یا حتی اگر سعی در منزوی و له کردن یا ترور شخصیت آنها می شد باز بخاطر زندگی در جامعه ای باز و برخورد آزاد آرا و عقاید، احزاب برادر در هدف خود چندان موفق نبودند. اما در جامعه استبدادی ایران اوضاع فرق می کرد. اتفاقا به همین علت است که نقد چپ لنینیستی یا استالینیستی در ایران از اهمیت زیادی برخوردار می شود. در دمکراسی های غربی این نقد بخشا توسط دیگر نیروهای دمکراسی خواه مانند سوسیال دمکرات ها یا سبزها و یا یوروکمونیست ها انجام شده است. اتفاقا فرصت را غنیمت می شمارم اضافه کنم که لازم بود این نقد از سوی شما بعنوان مهم ترین نیروی چپ کشور مدت ها پیش صورت می گرفت. لااقل بخش مهمی از سازمان اکثریت به عنوان بزرگترین سازمان چپ ایران از گذشته خود فاصله گرفته و به نیرویی سوسیال-دمکرات تبدیل شده است، بدون اینکه این دگردیسی مهم در اندیشه سیاسی خویش را با صدای بلند اعلام و آشکار کند. چطور یک سازمان و یا بخش مهمی از یک سازمان در مورد هر مسئله کوچک و بزرگی که در ایران اتفاق می افتد نظر می دهد، اما در مورد تحولی چنین بزرگ در دیدگاه سیاسی خود سکوت می کند؟ نقد واضح گذشته و اندیشه های پشت سر گذاشته شده بخاطر تاثیرگذاریش در ذهن، تفکر و مبارزه نسل جوان کشور بسیار مهم است.


زیرنویس

1.
http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14172/

2.
http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14077/

شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

آخرین گزینه؛ علیه منافع ملی


حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

زشتی چهره ی جنگ، پوچ درآمدن اتهام وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق در آستانه حمله نظامی به این کشور و سرانجام شکست پروژه ی مبارزه با تروریسم و صدور دمکراسی به افغانستان و عراق، حتی جنگ طلب ترین جناح ها در دولت امریکا را چنان در انتخابات کلمات محتاط کرده که همواره در سخنان خویش مواظب پوشاندن سیاهی حمله نظامی به ایران در زرورق "آخرین گزینه" هستند. انگار آرای موافق نمایندگان کنگره و سنای امریکا برای قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی نیز از آخرین تمهیدات برای نزدیک شدن به این آخرین گزینه است.

آخرین گزینه ی آنها، حتی اگر آراسته به پوشش قانونی شورای امنیت سازمان ملل باشد، اما شروع فاجعه برای ماست. حمله نظامی به ایران کور کردن گره دمکراسی در کشور است. جنگ مستبدان واقعی امروز را به قهرمانان دروغین فردا تبدیل خواهد کرد. از آزادی ستیزان و پایمال کنندگان حقوق بشر در ایران، شهید و مظلوم خواهد ساخت. آرامش و امنیت نسبی، خردگرایی و شعوری که لازمه ساختن دمکراسی و رشد نهادهای جامعه مدنی است را با خشونت، احساسات شدید ناسیونالیستی و شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی جایگزین خواهد ساخت. همزادان القاعده، آنها که گفتار سیاسی اشان شعار نابودی دشمنان و کردار سیاسی شان سربریدن مخالفان و بمب گذاری است در گوشه و کنار کشور فعال مایشاء خواهند شد. گروههای بزرگی از مردم قربانی ناامنی خواهند شد و بسیاری مجبور به ترک کشور. آواره شدن چهار میلیون عراقی تاکنون در کشورها عربی همسایه عراق بخشی از پی آمدهای فاجعه بار حمله نظامی به این کشور است.

اگر می پذیریم که حمله نظامی در مقیاس بزرگ[و البته بعید] ایران را دچار آشوب، کشتار، نزاع های قومی، رشد تروریسم و تقویت بنیادگرایی می سازد، اگر باور داریم که تجربه ی تلخ و دهشتناک افغانستان و بویژه عراق می تواند در صورت حمله نظامی، در ایران نیز تکرار شود، اگر می پذیریم که چنین حمله ای نه تنها برای کشور ما دمکراسی به ارمغان نخواهد آورد بلکه راه پرسنگلاخ آن را نیز نابود کرده، تحقق این امر را برای سال ها به عقب می اندازد و حتی برای اولین بار بعد از قرن ها موجودیت ایران در شکل کنونی آن را مورد تهدید جدی قرار می دهد، و سرانجام اگر بپذیریم که حمله در مقیاس محدود نیز علاوه بر ویرانی تاسیسات زیربنایی کشور، دست نظام جمهوری اسلامی را برای سرکوب گسترده مخالفان و منتقدان باز می گذارد، در مخالفت با هر نوع حمله نظامی امریکا یا هر کشور دیگری به ایران، جایی برای تردید باقی نمی ماند. حمله به مراکز هسته ای ایران شاید بستن پرونده انرژی هسته ای کشور باشد، اما قطعا به حاشیه راندن پرونده حقوق بشری جمهوری اسلامی در مورد نقض آزادی بیان، سانسور، نابرابری های جنسیتی و ستم قومی برای سال هاست.
اگر ما سیاست های ماجراجویانه دولت احمدی نژاد و حامیانش در پرونده انرژی هسته ای ایران را به خاطر در معرض تهدید حمله نظامی قرار دادن کشور از زاویه منافع ملی محکوم می کنیم و خواستار تعامل دولت ایران با جامعه جهانی در بحران اتمی کشور هستیم، به طریق اولی نمی توانیم مخالف هر گونه حمله نظامی به ایران به هر بهانه، نباشیم.
اینکه اثرات مخرب حمله نظامی احتمالی به ایران دامان امریکا و متحدانش در منطقه خواهد گرفت و چشم انداز صلح در خاورمیانه را بازهم تیره تر خواهد ساخت، متفکران جهان، صاحب نظران سیاسی و صلح دوستان منطقه و جهان سال هاست تکرار می کنند. دفاع از این تصمیم سیاسی که حمله نظامی به ایران و پی آمدهایش، با توجه به تجربه ی افغانستان و بویژه عراق، چگونه منافع ملی امریکا و متحدانش از جمله اسرائیل را تامین می کند، البته برعهده این دولت ها و دیگر مدافعان منافع ملی این کشورهاست.
اما اگر بجای پاسداری از منافع ملی ایران دولت جمهوری اسلامی راه ماجراجویی را در پیش گرفته است، نیروهای اپوزیسیون به سهم خویش، هم بنام منافع ملی کشور و هم برای حیات سیاسی آینده ی خویش نمی توانند با حمله نظامی مخالفت نکنند. حتی نیروهای انقلابی طرفدار سرنگونی نظام اسلامی اگر بخواهند به روایت انقلابی خویش به عنوان راه یا شرط تامین منافع ملی و استقرار آزادی و عدالت اجتماعی وفادار بمانند، راهی جز مخالفت با هرگونه حمله نظامی به ایران ندارند. چراکه سرنگونی ای که بدست مردم کشور صورت نگیرد نقض غرض انقلاب است. سقوط مستبدین بدست نیروهای بیگانه، مرده به دنیا آمدن انقلاب است. در صورت حمله نظامی محدود اما بی تردید نظام اسلامی در جایگاه خود تحکیم خواهد شد و از فرصت فراهم آمده برای به زیر ضرب بردن و سرکوب هرچه بیشتر بقیه السیف نیروهای سیاسی مخالف استفاده خواهد کرد. هر صدای مخالف و منتقدی را با اشاره و استناد به بمب های ریخته شده ی دشمن شدیدتر و آسان تر از امروز خفه خواهند کرد. اگر امروز مخالفان یا محققان ایرانی_امریکایی را جاسوس می خوانند، در فردای بمباران احتمالی تاسیسات هسته ای ایران هر منتقدی را به نام همکاری و هم صدایی با دشمن خارجی به زندان خواهند انداخت. در این صورت معلوم نیست با افزایش جو سرکوب در فضای جنگی چگونه طرفداران سرنگونی شرایط را برای عملی کردن راهبرد خود مناسب تر خواهند یافت.

باوجود اینکه نیروهایی مانند سازمان مجاهدین خلق، برخی جریان های تجزیه طلب و طیف هایی از سلطنت طلبان آشکارا از حمله نظامی به ایران برای سقوط نظام اسلامی جانبداری می کنند، اما برخی گروها و شخصیت های سیاسی مخالفت قاطع خود با هرگونه حمله نظامی را اعلام کرده اند. بخش بزرگی نیز در سودای "راه سوم" شعار "نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی" سرمی دهند ولی از محکومیت بی قید و شرط حمله نظامی به ایران تاکنون خودداری کرده اند. گروهی دیگر گاه به تصریح و زمانی به تلویح از چنین حمله ای طرفداری می کنند. عده ای نیز بین وسوسه ی به چشم خویش دیدن سرنگونی جمهوری اسلامی و شرمندگی همسویی یا همصدایی با امریکا و اسرائیل در نوسانند.

علیرغم مخالفت گسترده با حمله نظامی در میان روشنفکران ایرانی، تاکنون شاهد مخالفت دسته جمعی آنها با این امر نبوده ایم. نامه 300 تن از روشنفکران جهان به دبیرکل سازمان ملل در محکومیت حمله نظامی به ایران با هر بهانه ای، جای خالی اظهار نظر دسته جمعی همکاران ایرانی آنها در مورد تهدید "آخرین گزینه" را بیش از پیش نمایان کرده است. آیا آنها خواهند توانست بر سر نامه ای مشابه به توافق برسند و هرگونه حمله نظامی به ایران را به هر بهانه، محکوم کنند؟