جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶


پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۵ مارس ۲۰۰۷

فقر استدلال
(نقدی بر مقاله خانم آزاده فرقانی)

حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

خانم آزاده فرقانی؛
با سلام و درود و ارجگذاری مبارزات شما در جنبش زنان. شما در مقاله خود تحت عنوان " بیا لطفی کن ای بانو" در سایت روز و عصر نو]1[، در ارتباط با حمایت از مبارزات زنان درخواستی مستقیما از ملکه پیشین ایران خانم فرح پهلوی و تلویحا از دیگر مخالفان نظام جمهوری اسلامی کرد ه اید که قابل تامل است. خلاصه پیام شما این است که حمایت شاه بانوی پیشین ایران بجای اینکه کمکی به شما و یارانتان در راه احقاق حقوق خود باشد، برعکس خاری در پیش پای شما ایجاد خواهد کرد و بهانه به دست بازجویان و سرکوب کنندگان شما خواهد داد که شما را منتسب به ضد انقلاب و خارج از کشور کنند. شما نوشته اید که " این حرف دل تقریبا تمامی دوستان و آشنایان من در فعالیت اجتماعی زنان است." شما و یارانتان در ایران در صحنه واقعی مبارزه هستید و مبارزان و مخالفان در خارج از کشور می بایست درخواست های شما را مورد کمال توجه نشان دهند، اما بسط و گسترشی که به مطلب خود داده اید من را بر آن داشت تا نکاتی را در ارتباط با نظرات و شیوه استدلال شما مطرح کنم:

1. شما علیرغم اینکه در ابتدای نوشته خویش سعی کرده اید عنان کلام را نگهدارید، در بخش های بعدی با کلمات و عباراتی سخت به شاه بانوی ایران تاخته اید. تلاش کرده اید به جنبش زنان رنگ مبارزه طبقاتی بزنید. مبارزه فقیر و غنی را چنان در این میان عمده کرده اید که از یاد برده اید که حقوق زنان اشراف و طبقات بالای جامعه نیز در آنچه که مربوط به "حقوق زنان" می شود همانقدر در ایران پایمال می شود که حقوق زنان طبقات پایین جامعه.
از سوی دیگر نقش زنان طبقات متوسط و بالای جامعه در پیشبرد مبارزات زنان هم بخاطر آگاهی آنها از حقوق خود هم به علت جایگاه آنها حتی در همان اجتماع نابرابر ایران چشمگیرتر از مبارزات زنان اقشار پائینی جامعه است.

2. شیوه استدلال شما در ایرادگیری از حمایت خانم فرح پهلوی و یا دیگر شخصیت های سیاسی خارج و داخل کشور از مبارزات زنان ایران دارای تناقض است. شما از یکسو از شاه بانوی ایران می خواهید که سکوت اختیار کند و با حمایتش از شما برایتان دردسر درست نکند از سوی دیگر خطاب به وی می گویید " شما آیا ریالی از ثروت فراوان خود برای جنبش زنانی که بی تردید اشرافیت و بالا نشینی را به هر نوع ممکن پس می زند خرج کرده اید؟" شما که حمایت لفظی و معنوی ایشان را سنگ راه خود می دانید چگونه می توانید وی را مورد مواخذه قرار دهید که "ریالی از ثروت فراوان خود" را برای جنبش زنان خرج کرده و یا نکرده است؟! هیچ فکر کرده اید اگر ریالی از سوی ایشان به جنبش زنان کمک شده بود در بازجویی ها مشکلتان چند برابر می شد؟

3. از آنجاکه شما در مقاله تان خواسته اید تمام حساب های قبلی و اکنون خود مانند استبداد نظام پهلوی، کشتار مخالفان رژیم شاه، طرفداری بخشی از مخالفان نظام اسلامی از حمله نظامی امریکا، نئولیبرالیسم و مبارزه غنی و فقیر را نیز با خانم فرح پهلوی تسویه کنید، دچار تناقض گویی شده اید. شما از یکسو از ایشان می خواهید سکوت اختیار کند از یکسو ایشان را متهم می کنید که در برابر "کشتار نیروهای چپ، سوسیالیست، کمونیست ها، آزادیخواه، دگراندیش عقیدتی و جز آن" سکوت کرده است! مطمئن باشید با چنین استدلالی اگر ایشان به زعم شما در موارد نامبرده سکوت نمی کرد، آن بازجویانی که کار خود را بلدند، حمایت وی را دلیلی برای محکومیت بیشتر مخالفان چپ می دانستند و شما مجبور بودید ایشان را در آن موقع نیز دعوت به سکوت کنید.

4. همانطور که قبلا اشاره شد شما و دوستان و همفکرانتان در جنبش زنان و یا در دیگر جنبش های حقوق مدنی در ایران صد البته حق دارید برای کاهش فشار بازجویان از مخالفان مختلف نظام بخواهید در اقدامات حمایتی خویش از حرکت های شما جانب احتیاط را نگهدارند. اما بدانید که این نحوه ی استدلال شما را به عقب نشینی ها و یا "درخواست سکوت کردن ها"ی بیشتر واخواهد داشت. در پایان همین مقاله شما مجبور شده اید حتی اکبر گنجی که این همه برای احقاق حقوق مدنی در ایران از جمله حقوق زنان کشور مبارزه کرده و هزینه پرداخته است را دعوت به سکوت کنید چراکه بازجویان جنبش شما را به وی منتسب می کنند. به بازجویان بگویید: حقانیت ما ربطی به حمایت معنوی یا سکوت این و آن شخصیت و یا نیروی سیاسی ندارد. وگرنه بازی بازجویان را پایانی نیست. اگر خانم فرح پهلوی، اکبر گنجی یا شیرین عبادی و لائیک ها هم در حمایت از جنبش زنان سکوت کنند، فردا حمایت رادیو بی بی سی و رادیو فردا را بر سرتان خواهند کوبید.

با آرزوی موفقیت برای شما و جنبش زنان ایران

زیرنویس
1.
http://asre-nou.net/1385/esfand/23/m-bia-lotfi-kon.html













یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۵


اكثريت خاموش، حميد فرخنده
این مطلب برای اولین بار در تاریخ دوشنبه 15 دي 1382 در گویا نیوز منتشر شد


بعد از سال ها پراكندگى در ميان جمهورى خواهان ايران، برگزارى اولين همايش سراسرى اتحاد جمهورى خواهان در روزهاى هشتم
تا دهم ژانويه 2004 در برلين، نويد دهنده پختگى اپوزيسيون ايرانى است. براى اولين بار بعد از جدائى ها و گروه گرايى هاى ساليان دراز، بخش بزرگى از اپوزيسيون جمهورى خواه حول ارزشهاى مشترك جمهورى خواهى، جدائى دين و دولت، دمكراسى و حقوق بشر و پرهيز از خشونت در مبارزات سياسى، گرد خواهند آمد. آنها برآنند تا در اين گام نو فرق ميان آنها كه در حصار تنگ منافع گروهى و محفلى با سنگر گرفتن در پناه تحليل هاى تنگ نظرانه و كلى گوئى هاى هميشگى، متخصص"نه" گفتن به همه چيز و پس زدن هر دستى كه براى همكارى و هميارى دراز شده است هستند و آنهايى كه ساختن ايرانى آزاد، آباد و مردمسالار را كار مشترك همه ايرانيان مى دانند و شيرينى نقاط اشتراك را بيش از تلخى اختلاف نظرها حس مى كنند، به هموطنان خود و جهانيان نشان دهند.
اين گام نو اما مى توانست بسى پربارتر باشد اگر رهبران و اعضا و سازمان فدائيان خلق ايران ( اكثريت) كه از جمله امضا كنندگان بيانيه اتحاد جمهورى خواهان و شركت كنندگان دراين همايش هستند، قبل از برگزارى آن، سكوت در مورد انتقاداتى كه نسبت به سياست هاى گذشته اين سازمان مطرح است را بى پاسخ نمى گذاشتند.قبل از هر چيز بايد بر اين تاكيد كنم كه طبيعتا بر آن نيستم كه مى توان گذشته اشخاص و اشتباهات سياسى افراد يا سازمان ها را چماقى كرد براى تخطئه فعاليت هاى امروز آنها و دورى گزيدن از همكارى ها و هم يارى ها بويژه در جبهه يا اتحادى به وسعت اتحاد جمهورى خواهان ايران. اتحادى كه خوشبختانه توانسته است طيف وسيعى از فعالين گروه هاى مختلف سياسى، دانشگاهيان، كارشناسان و ديگر ايرانيان را ضمن داشتن نظرات سياسى گوناگون، به ضرورت امضاى بيانه اتحاد جمهورى خواهان بخاطر ارزش هاى پايه اى مطرح شده در آن، ترغيب كند.(1)نمى توان در آستانه همايش سراسرى اتحاد جمهورى خواهان بود، شاهد دعوت هاى پى در پى رهبران سازمان فدائيان خلق(اكثريت) براى پيوستن ديگر جمهورى خواهان به گرد آمدن زير سقف اتحاد جمهورى خواهان و انتقاد آنها از ديگران به خاطر نپيوستن به اين حركت بود و در وراى اين همه، خود را مدافع نگاه مدرن به فعاليت هاى سياسى و منادى تجدد خواند، گذشته را چراغ راه آينده خواست، اما برخى اتفاقات مهم در تاريخ حيات سازمان را به سكوت برگزار كرد. هرچند فدائيان اكثريت فقط بخشى از طيف وسيع نيروهاى شركت كننده در اين اتحاد هستند اما مى توان گفت كه دليل اكراه بخشى از جمهورى خواهان از پيوستن به اتحاد جمهورى خواهان ايران، همين عدم نقد گذشته خود از طرف اين سازمان است.سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت) از بدو تولدش در سال 1359 در پى تقسيم سازمان چريك هاى فدائى خلق به دو بخش" اقليت" و" اكثريت" تا به امروز سه تحول مهم در عرصه استراتژى و تاكتيك را از سر گذرانده است بدون اينكه خارج از چارچوب سازمانى، اسنادى در اين موارد به مردم ايران و بخصوص "پايگاه اجتماعى" خود ارائه كرده باشد. اين سه عبارتند از:
1. متحول شدن از سازمانى ماركسيست لنينيست به يك سازمان سوسيال دمكرات.
2. گذار از بها ندادن ديروز به آزادى هاى سياسى، حمايت از رژيم جمهورى اسلامى "ضد امپرياليست" وهمصدائى با نظام اسلامى در سال هاى اول دهه سياه 60 براى سركوب "ضد انقلاب" (2) تا زمان قلع و قمع شدن كادرها، اعضا و هواداران سازمان به دست نظام جمهورى اسلامى، به طرفدارى امروز از آزادى هاى سياسى و مردم سالارى.
3. تحول از عدم رعايت دمكراسى درون تشكيلاتى درحداقل يك دهه و نيم از حيات سياسى سازمان تا پذيرش دمكراسى درون تشكيلاتى. ( 3 و 4)
و در كنار اين سه چرخش مهم، برخورد هاى غيراخلاقى رهبران اين سازمان كه به شيوه سنتى حزب توده به ترور شخصت جدا شدگان و معترضين پرداختند و آنها را "مشكوك و سيا ساخته" خواندند نيز قابل ذكر است. (4)آيا سازمان فدائيان خلق (اكثريت) متوجه نقش و سهم مهم خود در تشتت و پراكندگى بخش بزرگى از چپ ايران هست؟ بى شك رفتار رهبران اين سازمان چه در عرصه سياسى و چه در عرصه تشكيلاتى، نقش مهمى در متنفر كردن بخش بزرگى از نيروى چپ بويژه جوانان سال هاى شصت كه اكنون به ميانسالى رسيده اند، از سياست و فعاليت سياسى داشته است و دارد.متاسفانه برخودهاى ناروا با معترضين را نمى توان فقط مربوط به گذشته تا بحال به سكوت برگزار شده سازمان دانست. برخورد آقاى فرخ نگهدار با آقاى اتابك فتح الله زاده نويسنده كتاب "خانه دائى يوسف"( 6 و7) و نامه ايشان به آقاى ف. تابان سردبير سايت انترنتى "اخبار امروز" در پى چاپ سندى در مورد دستور احتمالى رهبر جمهورى اسلامى براى كمك به سازمان القاعده همه در يكى دو سال اخير روى داده اند. در هر دوى اين موارد بجاى جواب دادن به انتقادات مطرح شده و يا ارائه استدلال منطقى، براى شانه خالى كردن از جواب، باز سعى در " مشكوك" جلوه دادن طرف مقابل شد. ( 7 و 8)شگفت انگيزتر از اين نحوه برخورد آقاى نگهدار با كسانى كه بخش بزرگى از زندگى و انرژى خود را صرف مبارزه براى عدالت اجتماعى و آزادى در صفوف سازمان چريك هاى فدائى خلق و بعد از انشعاب، در سازمان فدائيان اكثريت كرده اند، سكوت اين سازمان است در قبال چنين بر خوردهائى. در اين ميان بجز يكى دو اعتراض از اين جا و آنجا، هيچ صداى اعتراضى از بدنه اين سازمان كه خود را ظاهرا متحول شده و مدرن گشته مى داند، بر نخاست. واضح است كه سازمان ها و گروهاى سياسى نمى توانند شانه از زير بار مسئوليت رفتارهاى غيراخلاقى رهبران خود خالى كنند، چه آنها هستند كه چنين رهبرانى را برگزيده اند و يا با سكوت خود بر اعمال و گفته هاى آنان صحه مى گذارند. براى " تماس با پايگاه اجتماعى خود" كه اين همه بحق بر آن تاكيد مى شود، بويژه براى التيام زخم هاى گذشته و غلبه بر بى اعتمادى هاى بوجود آمده بين مردم و سازما ن هاى چپ، نقد گذشته خود و شفافيت از لازمه هاى كار نه تنها سازمان فدائيان اكثريت، كه همه گروهها، سازمانها و احزابى است كه در پى اين مهم هستند. مدرنيته و الزامات آن را فقط به ديگران توصيه نكنيم. وقتى درس غلبه بر محفل گرايى و خودمحورى به ديگران مى دهيم خود بايد شاگردان ممتاز كلاس انتقاد از خود و فروتنى باشيم.
با آرزوى موفقيت همايش سراسرى اتحاد جمهورى خواهان ايران در برلين و به اميد برگزيده شدن مسئولانى كه بر نيروى جاذبه اين اتحاد نو پا بيفزايند و نه بر نيروى دافعه آن.
منابع:
1. بيانيه" اتحاد جمهورى خواهان ايران"، سايت اتحاد جمهورى خواهان: www.jomhouri.com2." كار" اكثريت شماره 127، مهر ماه 13603. اتحاد جمهورى خواهان نياز دمكراسى، مهدى فتاپور، سايت گويا نيوز 5 دى 13824. جمهورى خواهان ايران و مسئله گزينش رهبرى "مركزيت"، مسعود نقره كار، سايت اخبار روز30 آبان 13825." خانه دائى يوسف"، گفتارى در مورد مهاجرت فدائيان اكثريت به شوروى، اتابك فتح الله زاده، چاپ دوم 2002، نشر باران، سوئد6. آقاى فرخ نگهدار، چرا از نقد و پرسش گرى مى هراسيد؟ اتابك فتح الله زاده، شماره 85 نشريه راه آزادى، اسفند 13807. گفتگو با فرخ نگهدار، نشريه آرش، چاپ پاريس، شماره 79 آبان 1380 8. نامه فرخ نگهدار به اخبار روز و يك توضيح، سايت اخبار روز، 10 خرداد 1382
مقالات بازديد 572 دنبالک 0 نسخه قابل چاپ بازگشت به بالاي صفحه
در همين زمينه:15 دي » نامه سرگشاده به اتحاد جمهوری خواهان ایران در باره تحریم انتخابات مجلس هفتم15 دي » پيامى به طيف گسترده جمهوريخواهان سكولار15 دي » ضرورتها و سازوكارهاي اتحاد جمهوريخواهان، مجيد محمدي14 دي » همآیش سراسری اتحاد جمهوری خواهان، پاسخی بنیادین به بن بست اصلاحات، فرخ نگهدار13 دي » همايش اتحاد جمهوري خواهان، مصاحبه راديو پيوند با بابک امير خسروي
دنبالک:http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2938 فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اكثريت خاموش، حميد فرخنده' لينک داده اند.
:: صفحه اول
:: سياست
:: جامعه
:: فرهنگ و هنر
:: تکنولوژی
:: ورزش
:: اقتصاد
:: جهان
:: بايگانی
English ::
» گويا
» پشتيباني مالي
» گروه گويا در ياهو
سازمان ها و گروهاى سياسى نمى توانند شانه از زير بار مسئوليت رفتارهاى غيراخلاقى رهبران خود خالى كنند.
var site="sm9gooyanews"



جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۵


صدای سوم همیشه راه سوم نیست


حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com


هر از چندی در بزنگاههای مهم سیاسی ایران، چه در زمینه تحولات داخلی نظام جمهوری اسلامی و چه در عرصه مناقشات این نظام با جامعه جهانی، از سوی برخی از نیروها و فعالین سیاسی صحبت از "صدای سوم" می شود.
فرصت های انتخاباتی سال های اخیر در جمهوری اسلامی و افزایش خطر تهدید حمله نظامی امریکا به ایران در پی اوج گیری تنش در ماجرای پرونده هسته ای کشور، موارد مشخصی هستند که در آستانه هر کدام از آنها، صدای سوم خود را منادی و مبتکر راه سومی برای دمکراسی خواهان و صلح طلبان واقعی معرفی کرده است که گویا راه جدیدی است در میان باتلاق طرفداری از حمله نظامی امریکا و چاه هواداری از حفظ موجودیت نظام جمهوری اسلامی. راهی که نه دستان طرفدارانش آلوده به همراهی با محافل جنگ طلب در دولت امریکا علیه کشور خویش است، نه سرافکندگی هم مسیری با جمهوری اسلامی را بر پیشانی راهیان خود دارد. رسالت این راه سوم به زعم سخنگویان آن این بوده و هست که مردم را از اجبار انتخاب میان آلترناتیوهایی که نظام جمهوری اسلامی یا میلیتاریسم امریکا در برابر مردم ایران نهاده اند، رهایی بخشد.
با چنین دیدگاهی، در سال های اخیر بعد از افول جنبش اصلاحات در دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی، منادیان این صدای سوم در قامت دمکراسی خواهان راستین که نه به دنبال راههای خشونت آمیز مبارزه هستند و نه اصلاح طلبان حکومتی و بازی جناح های درون نظام را برمی تابند، تحریم انتخابات را آلترناتیو سومی دانستند خارج از مسیر حرکت کند و مماشات طلبانه اصلاح طلبان حکومتی، که در خدمت توسعه دمکراسی در ایران خواهد بود. واقعیت این است که با ناکارآمدی اصلاحات، صدای سومی هم در داخل و هم در خارج از کشور برخاست، اما در اینکه این صدای سوم، راه سومی را برای پیشبرد امر دمکراسی در داخل کشور گشود جای بسی پرسش است. علیرغم نیات دمکراسی خواهانه صاحبان صدای سوم، نتیجه عملی رفتار سیاسی آنها اما در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به جای گشودن راه سوم، به بستن راه دوم ( شکست اصلاح طلبان) و تعریض راه اول (پیروزی اقتدارگرایان) کمک کرد. تحریم انتخابات نتیجه اش در سحرگاه چهارم تیرماه 84 اعلام پیروزی محمود احمدی نژاد بود که صبح دولتش ماجراجویی در پرونده هسته ای، تنش در سیاست خارجی و افزایش فشار بر دمکراسی خواهان، تشدید سانسور و ناکارآمدی در مدیریت و اقتصاد در داخل کشور برای مردم به ارمغان آورد. از سوی دیگر تحریم در سال های گذشته به عنوان حرکتی سلبی، نتوانسته است حداقل پایه ای ایجابی برای اتحاد و همکاری های بعدی نیروهای دمکراسی خواه تحریم کننده باشد.

داشتن صدای سوم الزاما به معنای در اختیار داشتن راه سوم نیست. هرچند وجود صدایی نو مقدمه شکافتن سقف رکود سیاسی و درانداختن طرحی نو در میان صف بندی های معمول سیاسی است، اما اصولا ساده انگاری خواهد بود هرگاه به صرف داشتن صدایی متفاوت خود را صاحب راهی متفاوت نیز بدانیم. صدای سوم آسانی بیان خود را دارد و راه سوم سختی های ایجاد و حرکت آفرینی مخصوص به خود را. اگر مدعی نشویم که صرف داشتن صدای سوم و تکرار آن باعث ایجاد راه سوم و یا لااقل اتحاد گسترده نیروهای سیاسی تحریم کننده به مثابه پیش شرطی برای واقعیت بخشیدن به این راه در فرصت های سیاسی آتی می شود، باید به این واقعیت گردن نهیم که در عرصه سیاست دارا بودن ویترینی از آرزوها، آرمان ها و صداهای زیبا نیستند که بخودی خود تعیین کننده اند، بلکه این امکانات، قدرت و میزان حضور نیروهای تحول خواه در صحنه اجتماع است که قادر خواهد بود صدایی متفاوت در مورد تحولات سیاسی یک کشور را به راه سیاسی سومی برای مردم آن تبدیل کند. فراخوان تحریم البته هنگامی می تواند به راه سوم به سوی دمکراسی تبدیل شود که اولا زمینه کارآئی دعوت به تحریم و در نتیجه گستردگی آن وجود داشته باشد و ثانیا نیروهای سیاسی اپوزیسیون در ارتباطی نزدیک با مردم و دارای برنامه ای مشخص برای به عقب واداشتن حاکمیت استبدادی با گامهایی سنجیده باشند.

با این وجود صحبت از راه سوم در آستانه انتخابات، لااقل در عرصه نظر واقع گرایانه تر می نماید تا صحبت از این راه هنگام افزایش خطر حمله نظامی امریکا به ایران. چراکه اگر نظام اسلامی تنها امکان انتخاب در چهار چوب دو جناح محافظه کار و اصلاح طلب را برای مردم مجاز می داند، آنهم با شرایطی ناعادلانه، اما یک طرف انتخابات در هر حال مردمی هستند که اگر جمهوری اسلامی آنها را از حق انتخاب آزاد محروم کرده است، آنها نیز به نوبه خود قادر بوده و هستند که جمهوری اسلامی را از آرای خود محروم کنند. اما از آنجاکه در شرایط کنونی سهم و نقش مردم در جلوگیری از حمله نظامی به ایران بسیار کمتر از توان آنها در تاثیر گذاری در نتیجه انتخابات است، به علت اینکه تقویم جنگ و زمان حمله نظامی اصولا برخلاف تاریخ برگزاری انتخابات کاملا مشخص و از پیش اعلام شده نیست و مهم تر از همه چون حمله نظامی اساسا عوض کردن صورت مسئله ی مبارزه ی اپوزیسیون دمکراسی خواه برای برقراری مردمسالاری در کشور است، راه سوم موضوعیت خود را از دست می دهد و به سخن دیگر سالبه به انتفاء موضوع است.

اگر پرونده هسته ای ایران چند سال است که در آژانس بین المللی انرژی اتمی باز شده و حدود یکسال است که با قرار گرفتن روی میز شورای امنیت سازمان ملل بر نگرانی جامعه بین المللی افزوده است، پرونده حقوق بشری ایران اما 28 سال است که هم برای مردم ایران و هم در افکار عمومی و مجامع بین المللی باز بوده است. پرونده قطور نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی نه با شروع بحران در پرونده انرژی اتمی ایران باز شده است و نه با عقب نشینی احتمالی جمهوری اسلامی یا حصول توافقی در این مورد با جامعه جهانی، بسته خواهد شد. چراکه بحران تناقض جمهوری اسلامی با معیارهای دمکراسی و حقوق بشر در پنهان خانه های اتمی کشور شکل نگرفته بلکه نزدیک به سه دهه است که مردم ایران با فراز و فرودهایی آن را در کوچه وخیابان، محل تحصیل و کار، زندان و حتی در خانه های خود با آن درگیر بوده اند. بر همین اساس، مبارزه برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران در صورت عدم حمله نظامی امریکا و یا تصمیم جمهوری اسلامی به تعلیق غنی سازی و بازگشت به میز مذاکره، بخاطر خارج شدن مسئله حقوق بشر از سایه بحران پرونده هسته ای و جنگ، اوج تازه ای نیز خواهد گرفت. اعتراض به پایمال شدن حقوق بشر از سوی جمهوری اسلامی بسیار مهم است، اما اگر به سهم خود بگذاریم جنگ طلبان در هیئت حاکمه امریکا و برخی متحدان آنها در دیگر کشورها از چاشنی حقوق بشر برای خوراندن نقشه حمله نظامی خویش به افکار عمومی جهان استفاده کنند، نهایتا به مبارزه برای دمکراسی و حقوق بشر جفا کرده ایم.

تلاش برای بسیج افکار عمومی در داخل و خارج کشور علیه حمله نظامی امریکا به ایران از یکسو و فشار به سران جمهوری اسلامی برای بازگشت به میز مذاکره و تامل با جامعه جهانی از سوی دیگر، البته امری لازم است. اما همانطور که اشاره شد نباید از نظر دور داشت که تصمیم حمله نظامی به ایران از سوی امریکا که قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل نیز باد بر بادبان کشتی های جنگی اش انداخته است، یا تصمیم ایران به عقب نشینی از مواضع سرسختانه خود و تعلیق غنی سازی اورانیم، در شرایط و چشم انداز کنونی خارج از اراده مردم ایران و صلح دوستان جهان است. اکنون طرفداران جنگ در هیئت حاکمه دولت امریکا و برخی دیگر دولت ها و لابی های طرفدار اسرائیل در امریکا و سایر نقاط جهان از یکسو و رهبر جمهوری اسلامی، رئیس جمهور احمدی نژاد و حامیانش و عقلای جمهوری اسلامی به سرکردگی هاشمی رفسنجانی از سوی دیگر هستند که نقش تعین کننده در سرنوشت پرونده هسته ای ایران خواهند داشت. البته اگر در ایران یک جنبش بزرگ صلح طلبی در جهت فشار به حاکمان کشور برای گردن نهادن به قطعنامه شورای امنیت و در مخالفت با سیاست های ماجراجویانه در سیاست خارجی به راه می افتاد،
بی شک سران جمهوری اسلامی ایران نمی توانستند این خواست عمومی را نادیده بگیرند. در آن صورت زمینه تحول در بسیاری معادلات دیگر قدرت نیز در داخل کشور فراهم بود و چه بسا بی اعتمادی جامعه جهانی نسبت به توسعه
فن آوری انرژی هسته ای ایران نیز کاهش می یافت.
در شرایط کنونی، هرچند هم از نظر اخلاقی هم از نظر سیاسی مخالفت با حمله نظامی به ایران مهم است، اما نباید بیش از حد از حرکت های مخالف جنگ انتظار داشت. نه با تظاهرات چند صد نفره ی فعالین اپوزیسیون در شهرهای مختلف جهان به فرض خوشبینانه ی به توافق رسیدن آنها در این مورد، حتی اگر صلح دوستان دیگر کشوررها نیز به این حرکت بپیوندند، می شود جلو حمله نظامی احتمالی امریکا و متحدانش را گرفت و نه در خانه نشستن یا بی تفاوتی آنها الزاما جنگ را در پی خواهد داشت.
اگر می پذیریم که حمله نظامی به ایران نه تنها برای کشور دمکراسی به ارمغان نخواهد آورد بلکه راه پرسنگلاخ آن را نیز نابود ساخته و تحقق این امر در ایران را برای سال ها به عقب می اندازد، در مخالفت قاطع با هر نوع حمله نظامی امریکا یا هر کشور دیگری به ایران جایی برای اما و اگرها باقی نمی ماند.

حمله نظامی به ایران کور کردن گره دمکراسی در کشور است. جنگ مستبدان واقعی امروز را به قهرمانان دروغین فردا تبدیل خواهد کرد. از آزادی ستیزان و پایمال کنندگان حقوق بشر در ایران، شهید و مظلوم خواهد ساخت. باعث جایگزینی آرامش، خردگرایی و شعوری که لازمه ساختن دمکراسی است با خشونت، احساسات شدید ناسیونالیستی و شعارهای ضد امریکایی خواهد شد. حمله نظامی به ایران تنها حمله به جمهوری اسلامی نیست، ویرانی ایران نیز هست. شعله ورتر کردن آتش هم اکنون روشن جنگ در منطقه و گسترش آن به تمامی خاورمیانه است. گره دمکراسی در ایران تنها می تواند به دست خود مردم ایران باز شود.
جنگ، ویرانی همه راه های دیگر است، حتی اگر بر ویرانه های خود صداهایی باقی گذارد تا از سکوت، تردید و
بی تفاوتی ها در آستانه حمله نظامی حسرت بخورند.

شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵







چهارشنبه 2 اسفند 1385
رضاخان برنده مسابقه کودتا، به مناسبت سالروز کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، حميد فرخنده
رضاخان نه از خانواده ای اشرافی بود و نه مانند سرسلسله های پادشاهی ايران ايل و قبيله ای پشت سر داشت. در به کارگيری قدرت "شمشير" اما بی شباهت به اسلاف خود نبود. او فاصله سربازی تا سرداری را با انضباط نظامی، شجاعت و ذکاوت خويش پيمود و ويژگی هايش او را برنده مسابقه ای ساخت که شرکت کنندگان مشتاق ديگری نيز داشت

جنگ جهانی دوم برای ايران وقايع شهريور ۱۳۲۰، از جمله اشغال موقت شمال و جنوب کشور توسط قوای متفقين را به همراه داشت.
اما به علت سقوط ديکتاتوری رضا شاه در پی اين رويداد، باز شدن فضای سياسی کشور، رشد احزاب و انتشار آزاد مطبوعات، اين برهه از تاريخ معاصر ايران در خاطره جمعی ايرانيان به مثابه فرج بعد از شدت، دورانی دوست داشتنی و پر اميد است. جنگ جهانی اول اما گشايش حاصل شده بعد از صدها سال استبداد در ايران را دچار سختی های خود ساخت. اين جنگ هنگامی رخ داد که مشروطه نوپای ايران با انواع دسيسه های دولت های استعماری روس و انگليس دست به گريبان بود. يکسال و نيم بعد از صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدين شاه و يکسال بعد از تصويب قانون اساسی مشروطه، در حاليکه محمد علی شاه بر ايران سلطنت می کرد، دولت های روس و انگليس از ترس قدرت روز افزون آلمان راه اتحاد در پيش گرفتند و به تبع آن اختلافات خود در صحنه داخلی ايران را نيز کنار گذاشتند. در سال ۱۹۰۷ ميلادی اين دو قدرت بزرگ استعماری، ايران را طی توافقنامه ای که به نام قرارداد ۱۹۰۷ مشهور شد به دو منطقه نفوذ تقسيم کردند. بخش شمالی کشور تحت کنترل روس ها و قسمت جنوبی تحت کنترل انگليسی ها درآمد. تنها باريکه ای مرکزی که تهران و اصفهان در آن قرار می گرفتند را به عنوان منطقه بيطرف باقی گذاشتند. هنگامی که اولين مجلس مشروطه زير بار اين توافقنامه نرفت، پاسخش به توپ بسته شدن به تحريک روس و انگليس، به فرمان محمد علی شاه و توسط ديويزيون قزاق به فرماندهی لياخوف روسی بود. با شروع جنگ جهانی اول در تابستان ۱۹۱۴ ميلادی ( ۱۲۹۳ خورشيدی) تنها ۵ سال پس از فتح تهران توسط مجاهدين مشروطه و خلع محمد علی شاه از سلطنت، بنا به توافقنامه استعماری ديگری که به قرارداد ۱۹۱۵ مشهور است همان منطقه کوچک مرکزی نيز ميان دو طرف تقسيم شد و روس ها تا اصفهان را تحت تسلط خود قرار دادند و انگليسی ها در تمام جنوب مستقر شدند. در اين روزهای نااميدی برای تماميت ارضی ايران اما وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسيه به طور معجزه آسا به کمک استقلال ايران آمد. قبل از اينکه پرولتاريای روسيه از مزايای انقلاب بلشويکی خويش بهره مند شود، اين ايرانيان بودند که از کوتاه شدن دست يکی از دشمنان استقلال کشور خود شاد گشتند. دولت انقلابی روسيه تمامی قراردادهای استعماری دولت های تزاری را ملغی اعلام کرد، نيروهای نظامی خود را از ايران بيرون برد و از انگليس نيز خواست چنين کند.با وجود اينکه وقوع انقلاب اکتبر يکی از دشمنان بزرگ استقلال ايران را از صحنه حذف کرد، اما باعث يکه تاز شدن انگلستان در کشور شد. از سوی ديگر متحد ديروز انگليس در جنگ جهانی اول اکنون به دشمن سرخی تبديل شده بود که آتش انقلاب بلشويکی اش می توانست دامن هند، مستعمره بزرگ انگليس در شرق ايران را بگيرد. جابجايی در صف بندی های سياسی بين المللی و منطقه ای در پايان جنگ جهانی اول، استعمارگر پير را به سرعت برای طراحی سياست خارجی خود در شرايط جديد دست بکار کرد. انگلستان با قرارداد ۱۹۱۹(۱۲۹۸ خورشيدی) که بين وثوق الدوله و سفير انگليس در غياب مجلس به امضا رسيد، در حقيقت تلاش داشت قرارداد ۱۹۱۵ را بدون رقيب پيشين اجرا و ايران را تماما مستعمره خويش کند. اما تلاش های آزاديخواهان، حمايت مردم از آنها و مخالفت احمد شاه با اين قرارداد ننگين باعث نقش بر آب شدن اين نقشه شد و کابينه وثوق الدوله جای خود را به دولت خوشنام مشيرالدوله داد. انگليس که موفق نشده بود نقشه استعماری خود را مستقيما عملی کند، سياست خود را به روی کار آوردن حکومتی مورد اعتماد خويش در ايران، معطوف کرد. از همين زمان شبح کودتا در آسمان ايران به حرکت درآمد. تلاش های لرد کرزن وزير امور خارجه انگلستان برای جايگزينی نيرويی مورد اعتماد دولت انگليس که اکنون مجبور بود به حضور مستقيم خود در ايران پايان دهد، شروع شد. با فشار و تهديد سفارت انگليس در تهران، شاه جوان ايران کابينه مشيرالدوله را از کار برکنار کرد و باز با تهديد و پيشنهاد "نورمان" کاردار اين سفارتخانه، احمد شاه فرد بی خطری مانند سردار منصور رشتی (سپهدار) را به نخست وزيری برگزيد. بيش از هشت سال از همدلی انگليس با مشروطه خواهان، از روزهايی که سفارتخانه انگليس مامن و محل بست نشينی مشروطه خواهان بود نمی گذشت. اما سفارت انگلستان در تهران نه تنها باعث سقوط کابينه ی ملی مشيرالدوله شده بود بلکه اکنون مامورانش آزادانه در خيابان های تهران و برخی نقاط ديگر در جستجوی کانديدای مناسب برای کودتا عليه دولت مشروطه بودند.سال های حد فاصل شروع جنبش مشروطه خواهی تا به سلطنت رسيدن رضا شاه چنان سرشار از دخالت های انگلستان و روسيه در امور داخلی ايران و زد و بندهای پنهان رجال سياسی وابسته به بيگانگان با دولت های استعمارگر بويژه دولت انگليس به ضرر منافع ملی ايران است، که می شود حوادث اين دوران بيست ساله را علت تحکيم "تئوری توطئه" و مزمن شدن بيماری سياسی "دائی جان ناپلئونيسم" در اذهان بخشی از ايرانيان دانست.در سال های پايانی جنگ جهانی اول مشروطه خواهان بر اثر اختلافات داخلی و دسيسه های خارجی بسيار تضعيف شده بودند. آنهايی که در پی به توپ بسته شدن مجلس در تهران، با يکسال پايمردی و مقاومت در برابر قوای سرکوبگر دولت مرکزی در تبريز از مشروطه دفاع کرده بودند و آن سردارانی که با بسيج مردم بختياری و گيلان، تهران را فتح و همه ی ايران را از استبداد محمد علی شاهی رهانيده بودند، ديگر حتی توان حفظ پايتخت از آشوب ها و دسيسه های استعمارگران و عوامل داخلی يشان را نداشتند. ترور سيد عبدالله بهبهانی و ميرزا علی محمد خان تربيت از سران مشروطه، اعدام شيخ فضل الله نوری، درگيری نيروهای دولت مشروطه با ستارخان در پارک اتابک به دنبال سرپيچی سردار ملی از خلع سلاح خود و يارانش توسط دولت که در پی سر و سامان دادن به نظم عمومی بود، آن هم در چهاردهم مرداد ۱۲۸۹، يعنی در چهارمين سالروز صدور فرمان مشروطيت، کشته شدن ۳۰۰ نفر از نيروهای ستار خان در اين حمله، زخمی شدن وی از ناحيه پا و دستگيريش، سرانجام مرگ سردار مشروطه چهار سال بعد در پی جراحات وارده به پايش، همه حوادث ناگواری بودند که بتدريج شيرينی انقلاب مشروطيت را به کام مردم ايران تلخ کرده بودند. اتحاد، شور و همبستگی اوايل جنبش مشروطيت بين مردم و ميان رهبران جنبش و فداکاری های مبارزان مشروطه خواه در برانداختن استبداد صغير جای خود را به دودستگی ها و دشمنی ها داده بود. مردم کم کم از اطراف سران مشروطه پراکنده شدند. آيت الله نائينی از مجتهدان نجف و طرفدار مشروطه چنان از وقايع پيش آمده سرخورده شد که نسخه های کتاب خويش " تنبيه الامة و تنزيه الملة" که حاوی منسجم ترين استدلال های مرجعيت شيعه در دفاع از مشروطيت بود را از بازار جمع آوری کرد و از بين برد. علاوه بر اين قحطی و ناامنی در پی شروع جنگ جهانی اول که اشغال بخش هايی از خاک ايران توسط دولت های روس، انگليس و عثمانی را به همراه داشت، زندگی را بر مردم سخت کرده بود. قدرت حکومت مرکزی بسيار تضعيف شده بود، کلنل محمد تقی خان پسيان در خراسان، شيخ محمد خيابانی در تبريز، ميرزا کوچک خان جنگلی در گيلان، شيخ خزعل در خوزستان و اسماعيل آقا کرد معروف به سميتقو در آذربايجان با تکيه بر جنبش های محلی، شورش هايی عليه دولت مرکزی سازمان داده بودند.در چنين بستری از حوادث تلخ برای ايران و ايرانيان، ژنرال ادموند آيرون سايد وابسته نظامی انگليس برای طراحی کودتا به ايران آمد. در ابتدا نصرت الدوله فرمانفرما(از شاهزادگان قاجار) برای رهبری کودتا در نظر گرفته شده بود. کانديدای اول کودتا و لرد کرزن در لندن در اين مورد با هم ملاقات داشتند. سپهدار تنکابنی (از سران مشروطه و از فاتحان تهران) کانديدای ديگر بود. اما طراحان کودتا سرانجام آن دو را مناسب تشخيص ندادند، آنها در جستجوی فردی بودند که اگر لازم شد بتواند از خود خشونت نيز نشان دهد و از اعدام برخی از رجال سياسی مشروطه ابائی نداشته باشد. از اين رو با برخی از نظاميان تماس هايی گرفته شد، ولی آنها خودداری کردند. شبح کودتا در آسمان پايتخت از نگاه تيزبين برخی از رجال سياسی پنهان نبود. در تهران شايع شده بود که کودتايی در شرف تکوين است. شايعه خروج نيروهايی انگليسی از پايتخت نيز وحشت در دل شاه کشور که خود عقيده داشت "برای سلطنت ساخته نشده است"، افکنده بود. سفارتخانه انگليس محل رفت و آمد افرادی شده بود که منافع ملی کشور را قربانی منافع شخصی خود و مطامع بيگانگان می کردند. سيد ضياء الدين طباطبائی روزنامه نگار ماجراجو و مدير روزنامه رعد يکی از اين افراد بود. او در همکاری با ژنرال آيرون سايد سفارت انگلستان را برای يافتن کودتاچی مناسب ياری می داد. سرانجام آيرون سايد به کمک سيد ضياء رضا خان فرمانده آترياد قزاق همدان را کشف کرد.قزاق ها که نبايد آنها را با مردم قزاقستان در آسيای ميانه اشتباه گرفت، مردمی از اقوام مختلف جنوب روسيه، اوکرائين و لهستان بودند که با فرار از دست اربابان فئودال، زندگی آزادی را در استپ های جنوبی و اطراف رود های دن و دنيپر برگزيده بودند. در جريان جنگ های قدرت های حاکم بر آن نواحی به تدريج نقش مرزداری به قزاق ها سپرده شد. آنها به شجاعت و مهارت های سوارکاری مشهور بودند. نيروهای قزاق در جريان حمله ناپلئون به روسيه با جنگ های نامنظم و حملات پراکنده خود وحشت در دل سربازان فرانسوی افکنده بودند. تا پايان حکومت تزاری واحد های منظم نظامی با نام قزاق در ارتش امپراطوری روسيه وجود داشت. ناصرالدين شاه قاجار در جريان سفرهای اروپايی خود هنرنمايی های نظامی قزاق ها را پسنديد و خواستار تشکيل واحدهای قزاق در ايران شد. طی قراردادی بين ايران و روسيه تزاری در سال ۱۲۵۷ خورشيدی، اين واحدها تحت فرماندهی افسران روسی و با يونيفرم قزاقان روسی ابتدا در سطح بريگاد(تيپ) تشکيل شد و سپس تا سطح ديويزيون (لشکر) ارتقاء يافت. دولت ايران در ابتدای امر تعدادی از سواران قفقازی تبار مهاجر را برای آموزش به آنها سپرد.
اما چهار ديدار در گراند هتل قزوين بين ژنرال آيرون سايد و رضا خان که نيروهای تحت فرماندهی اش در روستای "آق بابا"ی قزوين مستقر بودند، همراه با اطلاعاتی که سيد ضياء از اينجا و آنجا در باره رضاخان سوادکوهی گرد آورده بود، ژنرال انگليسی را به اين نتيجه رساند که او برای کودتا مناسب است. چنين بود که در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتا با ايده لرد کرزن وزير امور خارجه انگليس و طراحی فرستاده ويژه نظامی اين کشور به ايران، با رهبری سياسی سيد ضياءالدين طباطبائی، به کمک نيروی نظامی بريگاد قزاق و با رهبری نظامی رضا خان بوقوع پيوست. کودتاچيان بدون مقاومتی از سوی نيروهای ژاندارمری و پليس وارد تهران شده و در ساختمان "ارکان حرب" مستقر شدند.تهرانی ها با شليک توپ های آنها از خواب بيدار و از کودتا باخبر شدند. رجال کشور و درباريان به محض خبردار شدن از کودتا شروع به فرار و يا پناه بردن به سفارت خانه ها کردند. وليعهد، شاهزاده حسن ميرزا در حال فرار در دروازه دولاب بعد از اينکه پيام دلگرم کننده برادرش احمد شاه، که در ابتدا خود به کاخ فرح آباد گريخته بود را شنيد، برگشت. نخست وزير سردار فتح الله منصور رشتی تنها و با لباس مندرس به سفارت انگليس وارد شد تا پناهنده شود، ولی راهش ندادند. برخی از شخصيت های ملی چون فکر می کردند کودتا بلشويکی است سفارت فرانسه را برگزيدند و به سفير پيام فرستادند که در صورت وخيم شدن اوضاع، آماده پناه دادن به آنها باشد. حدود دويست نفر از سران مشروطه، شاهزادگان و رجال خوشنام و بدنام کشور توسط کريم آقا بوذرجمهری که در نقش رئيس پليس و ضابط کودتاگران عمل می کرد، دستگير و از امولشان صورت برداری شد. شواهد اوليه حاکی از استقبال مردم به تنگ آمده از قحطی، ناامنی و اختلافات رجال سياسی کشور، از کودتا بود. اطلاعيه های کودتاگران يا به امضای سيد ضياء بود يا به امضای "فرمانده کل قوا- رضا" که اينک سردار سپه ناميده می شد. رضا خان به معنای واقعی خان يا خان زاده نبود. او در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ شمسی در روستای آلاشت از توابع سواد کوه مازندران زاده شد. پدرش عباسعلی فرمانده فوج سوادکوه و مادرش زهرا(نوش آفرين) از مهاجرين قفقاز بود. رضا کودکی چهل روزه بود که پدرش را از دست داد. پس از اين واقعه مادرش وی را به تهران آورد و در فقر و تنگدستی در محله سنگلج زندگی می کردند. در سن ۱۵ سالگی با توصيه يکی از بستگان خويش به عنوان سرباز وارد فوج قزاق سوادکوه شد. در پی قتل ناصرالدين شاه فوج سواد کوه برای حفاظت از سفارتخانه ها و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. رضا در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در ۲۳ سالگی به سرگروهبانی محافظين بانک استقراضی روسيه در مشهد رسيد. چندی بعد به عنوان وکيل باشی اولين گروهان شصت تير( مسلسل) در ايران منصوب شد و از آنجاکه وی مهارت خاصی در کاربرد آن شصت تير که مدلی به نام ماکسيم بود داشت، به رضا ماکسيم مشهور گشت. گروهان شصت تير رضا خان جزو واحدهای نظامی ای بود که در دوران استبداد صغير برای سرکوب مشروطه خواهان در محاصره تبريز شرکت داشتند. چند سال بعد وی به مقام فرماندهی اين گروهان رسيد. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان او در سمت محافظان عين الدوله نخست وزير محمد علی شاه مخلوع که به فريمان تبعيد شده بود درآمد و نزد وی در ۲۹ سالگی سواد خواندن و نوشتن آموخت. در دوران دولت های ناپايدار مشروطه در سرکوب قيام های محلی همراه با سواران بختياری و ارامنه از خود رشادت هايی نشان داد. سرانجام رضا خان در سال ۱۲۹۷ خورشيدی، در ۴۱ سالگی به فرماندهی آترياد (بريگاد) همدان نيروهای قزاق منصوب شد و لقب ميرپنج گرفت.رضا خان نه از خانواده ای اشرافی بود و نه مانند سرسلسله های پادشاهی ايران ايل و قبيله ای پشت سر داشت. در به کارگيری قدرت "شمشير" اما بی شباهت به اسلاف خود نبود. او فاصله سربازی تا سرداری را با انضباط نظامی، شجاعت و ذکاوت خويش پيمود و ويژگی هايش او را برنده مسابقه ای ساخت که شرکت کنندگان مشتاق ديگری نيز داشت. شايد هنگامی که در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ نيروهای تحت فرماندهی رضا خان آسانتر از آنچه انتظار می رفت بدون هيچ مقاومتی وارد تهران شدند و در پی آن اين فرمانده گمنام قزاق ترس دربار، زبونی و فرار شاهزادگان قاجار، عدم مقاومت و تزلزل رجال مشروطه که ديگر چندان از حمايت مردم برخوردار نبوده و يکی پس از ديگری دستگير می شدند را ديد، سودای ادامه صعود از نردبان قدرت را در سر پروراند. رضا خان اکنون در ۴۳ سالگی با عنوان سردار سپه و در مقام وزير جنگ برای طی فاصله سرداری تا سلطنت ابتدا بايد با پشتوانه سفارت انگلستان و اشاره آخرين پادشاه قاجار، رئيس الوزرا سيد ضياء را برکنار می کرد و سپس مخالفان قدرت روزافزون خويش در درون و بيرون مجلس را ساکت می ساخت. پنج سال ديگر وقت لازم بود تا سردار سپه، رضا شاه شود و سرانجام در قالب کاريکاتور باقی مانده از مشروطه و در کنار مبارزه ی تجدد آمرانه با سنت، آمپول پزشک احمدی جانشين قهوه قجر گردد.
منابع
۱. از سيد ضياء تا بختيار، مسعود بهنود، چاپ دهم، انتشارات دنيای دانش، تهران، خرداد ۱۳۸۴ ۲. روزگاران، تاريخ ايران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، دکتر عبدالحسين زرين کوب، انتشارات سخن، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۱
نسخه قابل چاپ بازگشت به بالاي صفحه
در همين زمينه:10 اسفند » صدای سوم هميشه راه سوم نيست، حميد فرخنده18 بهمن » سياهکل؛ رد تئوری بقاء با پراتيک مرگ، حميد فرخنده17 دی » جمعه گردی در کژراهه اغراق، نقدی بر مقاله اسماعيل نوری علا، حميد فرخنده9 دی » با خشونت آمد با خشونت رفت، حميد فرخنده6 دی » سازمان سياسی يا "دفتر مطالعات اجتماعی"؟ نقدی بر نوشته خانم مريم سطوت در سايت ايران امروز، حميد فرخنده
دنبالک: فهرست زير سايت هايي هستند که به 'رضاخان برنده مسابقه کودتا، به مناسبت سالروز کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، حميد فرخنده' لينک داده اند.