شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۱

مسئول اصلی افول جنبش سبز کيست؟ حميد فرخنده

حميد فرخنده
نقد فعاليت‌ها و موضع‌گيری‌های "شورای هماهنگی راه سبز اميد" و ديگر اشخاص يا عوامل سياسی که در افت و خيزهای جنبش سبز مؤثر بوده و هستند در جای خود کاری است شايسته و حتی ضروری، اما نبايد نقش اصلی در حيات و تداوم جنبش‌ها که همانا حضور مردم در آن‌هاست را ناديده بگيرد

انقلاب مصر در آزمون انتخابات، حميد فرخنده

حميد فرخنده
نيروهای سکولار، ليبرال و دمکرات مصر ار جمله جوانان انقلابی دمکراسی‌خواه با انتخاب مهمی روبه‌رو هستند. انتخاب بين احمد شفيق سمبل نظام پيشين يا محمد مرسی نماينده‌ی اخوان‌المسلمين اسلام‌گرا. آن هم در شرايطی که اخوان‌المسلمين و اسلام‌گرايان سلفی اکثريت کرسی‌های پارلمان کشور را در اختيار دارند. در چنين شرايطی اين نيروها چه راهکاری را بايد پيش رو قرار دهند؟

یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۱

نگاهی به نقد عباس عبدی از سبزها


پنجشنبه 10 فروردين 1391

منتقدان می‌توانند بهترين دوستان باشند، نگاهی به نقد عباس عبدی از سبزها، حميد فرخنده

حميد فرخنده
به علت نبود ابزارهای نظرسنجی آزاد در ايران و غيرقابل اعتماد بودن آمارهای حکومتی، به همان ميزان که سبزها و ديگر تحريم‌کنندگان نمی‌توانند ميزان دقيق موفقيت تحريم را ارزيابی کنند، آقای عبدی نيز نمی‌تواند نسبت به ميزان مشارکت مردم در سطح کشور چنين با قاطعيت سخن بگويد. به همان ميزان که سبزها نمی‌توانند با قاطعيت بگويند ميزان مشارکت را ۲۰ درصد کاهش داده‌اند، آقای عبدی نيز نمی‌تواند با قاطعيت بگويد که سبزها نتوانسته‌اند به چنين موفقيتی دست يابند ويژه خبرنامه گويا

hamidfarkhondeh@hotmail.com
عباس عبدی در مصاحبه ی اخير خود با سايت عصر ايران سياست تحريم انتخابات از سوی سبزها را مورد انتقاد قرار داده است، تحريم را ناموفق خوانده، شرکت محمد خاتمی در انتخابات ۱۲ اسفند را عملی درست و شجاعانه ترين تصميم رئيس جمهور پيشين ارزيابی کرده و نهايتا نامه ی منتسب به زندانيان سياسی که مردم را به تحريم انتخابات مجلس نهم دعوت کرده بودند، جعلی خوانده است. ادبيات اين نامه نيز که شرکت در انتخابات را مشارکت در تحکيم پايه های استبداد ناميده بود، به عنوان عملی غيردمکراتيک سخت مورد انتقاد آقای عبدی قرار گرفته است.
اين اظهارات عباس عبدی واکنش انتقادی برخی ازتحليلگران سياسی و نيروهای نزديک به جنبش سبز را در پی داشته و حتی تفسيرها و کامنت ها در فضای مجازی گويای خشم بخشی از سبزها نسبت به گفته های آقای عبدی است.
عباس عبدی چهره ی برجسته روزنامه نگاری ايران است که عموما چه در جايگاه روزنامه نگار و چه در مقام تحليلگر نگاهی منصفانه و علمی و آماری به رويدادهای اجتماعی و سياسی کشور دارد. در مورد جعلی بودن نامه ی زندانيان سياسی بايد بويژه بخاطر در بند و محدوديت بودن شان، منتظر توضيحات روشنگرانه ی آنها بود. اما تلاش برای به زير سوال بردن نقطه نظرات عباس عبدی با اين استدلال که مطالب اش در مطبوعات داخل کشور منتشر می شوند يا اينکه او می تواند با راديو و تلويزيون های خارج از کشور مصاحبه کند درحاليکه بسياری از روزنامه نگاران در زندان اند يا ممنوع القلم و ممنوع المصاحبه اند، استدلالی نابجاست. اين نوع استدلال هيچ فرقی با استدلال طرف مقابل ندارد که به صرف اينکه نظر يا گفته ای در بی بی سی يا ديگر رساناهای خارج کشور اعلام شده يا انتشار يافته آن را غلط و نشانه ی دشمنی و غرض ورزی گوينده يا نويسنده ی آن سخن و نظر می داند. آنها که تکثر نظرات و آرا در جنبش سبز و اصلاح طلبانه را برنمی تابند شايسته است به گفته ها و بيانيه های ميرحسين موسوی عنايت داشته باشند که فعالان و هواداران جنبش سبز را از اينگونه نگاه ها به کسانی که سخن و نظر ديگری دارند برحذر می داشت. او در اولين ديدار با دختران خود بعد از انتخابات ۱۲ اسفند درمورد شرکت محمد خاتمی در انتخابات گفت که "بايد به شخصيت و انتخاب آقای خاتمی احترام گذاشت". پيام ميرحسين موسوی در اين اظهارنظر کوتاهش در حصر، احترام به تکثر آرا و نظرات در جنبش سبز است، چنانکه روش و منش او در آزادی بود. نقد نه تنها نشانه دشمنی نيست بلکه می تواند نشانه دوستی و دلسوزی باشد. چنانکه بهترين دوستان يک فرد يا يک جريان سياسی نيز آنهايی نيستند که به تعريف و تمجيد مشغولند و عيب و ايرادات را يا نمی بينند يا نمی گويند.
تاکيد بر ضرورت رعايت معيارهای گفتگوی دمکراتيک اما طبيعتا به معنی نقد نکردن استدلال های عباس عبدی در مورد ناموفق بود تحريم انتخابات نيست.
استدلال های آقای عبدی آنجا که درمورد ميزان مشارکت سخن می گويد و آنگاه که به ميزان تبعيت پذيری رفتار سياسی بدنه ی جنبش سبز يا اصولا بخشی از مردم از دعوت رهبران سياسی اين جنبش به تحريم انتخابات اشاره می کند از پايه های قوی برخوردار نيست. او بر اين نظر است که اگر انتخابات از سوی سبزها تحريم هم نمی شد تقريبا ميزان مشارکت همين بود که شاهد بوديم. می گويد آنها که در انتخابات شرکت نمی کنند به دعوت اين و آن کاری ندارند و به هرحال دعوتی هم نمی شد تحريميان کار خود را می کردند. تلويحا می گويد دعوت رهبران جنبش سبز و نيروهای سياسی به تحريم انتخابات مانند "روغن ريخته نذز امام زاده کردن" است. می گويد ميزان مشارکت در انتخابات اخير کم و بيش مانند نرخ مشارکت در انتخابات مجلس هشتم بود. به زعم او تحريم انتخابات از سوی جنبش سبز نتوانست ميزان مشارکت را ۲۰ درصد پايين بياورد. معتقد است اگر نيرويی بتواند ۲۰ درصد ميزان مشارکت را پائين بياورد آنقدر قوی هست که نگذارد انتخابات به شکلی برگزار شود که نياز به تحريم آن داشته باشد. می گويد يک روز قبل از انتخابات هم می شد از حال و هوای شهر فهميد که تحريم کنندگان چنين توانی ندارند. بر مدعاهای مطرح شده از سوی آقای عبدی ايرادات مختلفی وارد است. چگونه آقای عبدی می تواند با قاطعيت در مورد ميزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم سخن بگويد درحاليکه داده ها و شواهد بسياری دال بر مخدوش بودن نتايج اعلام شده و مهندسی انتخابات از سوی حکومت دارد؟
شايد تنها چند نمونه از آمار اعلام شده از سوی وزارت کشور و ديگر مقام های مسئول در تهران و شهرستان ها و بازديدهای برنامه ريزی شده از سوی حکومت برای خبرنگاران خارجی از برخی شعب اخذ رای در تهران گويای غيرقابل اعتماد بودن نتايج اعلام شده باشد:
۱.درحاليکه ميزان مشارکت رای دهندگاه تهرانی در انتخابات مجلس هشتم ۳۰ درصد بوده چگونه است که مشارکت آنها به ۴۸ درصد در انتخابات مجلس نهم رسيده است ؟
اين سوال به ويژه از اين جهت مهم به نظر می رسد که انتخابات مجلس نهم، دو سال بعد از رياست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ انجام شده است. انتخاباتی که در آن، حتی مطابق آمار حکومتی اکثريت مردم تهران به کانديدايی رای دادند که حکومت را به تقلب گسترده عليه خود متهم کرد.
از سوی ديگر انتخابات مجلس نهم اولين انتخاباتی بوده که اکثريت قريب به اتفاق اصلاح طلبان نه تنها در آن شرکت نداشته اند بلکه آن را تحريم کرده اند. حتی اگر فرض شود که اصلاح طلبان اقليت بسيار کوچکی در ميان ۳۰ درصد رای دهندگان تهران در انتخابات مجلس هشتم بوده اند، اين سوال مطرح است که به چه دلايلی در غياب آنها، تعداد رای دهندگان تهرانی بايد به جای کمتر شدن بسيار بيشتر شده باشد؟(۱)
۲. چگونه می شود پذيرفت می شود آنچنانکه مسئولان ستاد انتخابات کشور اعلام کرده اند ميزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم در اهواز به بيش ۱.۵ برابر، در اروميه به بيش از ۱.۶ برابر و در رشت به بيش از ۲.۶ برابر مجلس هشتم رسيده باشد؟
شايد افزايش جمعيت علت ميزان کمی از اين افزايش باشد، اما قطعا ساختگی بودن آمار اعلام شده را گواهی می دهد. مثلا به کدام دلايل سياسی يا جامعه شناختی ويژه ای ممکن است دلبستگی مردم شهری چون رشت به شرکت در نخستين رای گيری پس از انتخابات مناقشه برانگيز ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، چنان افزايش يافته باشد که ۲.۶ برابر بيش از انتخابات مجلس قبل به پای صندوق های رای بروند؟!(۲)
۳. ضدونقيض گويی های مسئولين برگزاری انتخابات درمورد تعداد واجدين شرايط و ميزان مشارکت هم در وزارت کشور هم در سطح استان ها فراوان و بی سابقه بوده است.
به علت نبود ابزارهای نظرسنجی آزاد در ايران و غيرقابل اعتماد بودن آمارهای حکومتی، به همان ميزان که سبزها و ديگر تحريم کنندگان نمی توانند ميزان دقيق موفقيت تحريم را ارزيابی کنند، آقای عبدی نيز نمی تواند نسبت به ميزان مشارکت مردم در سطح کشور چنين با قاطعيت سخن بگويد. به همان ميزان که سبزها نمی توانند با قاطعيت بگويند ميزان مشارکت را ۲۰ درصد کاهش داده اند، آقای عبدی نيز نمی تواند با قاطعيت بگويد که سبزها نتوانسته اند به چنين موفقيتی دست يابند.
در غياب آمار و اطلاعات دقيق، شواهد اما سخن می گويند. علاوه بر دلايل گفته شده در مخدوش بودن نتايج اعلام شده، مشاهدات مختلف شهروند-خبرنگاران و ديگر ناظران از گوشه و کنار تهران و ديگر شهرهای بزرگ کشور گويای خلوتی چشمگير حداقل در برخی از شعب اخذ رای بوده اند.
استدلال عباس عبدی در مورد نقش رهبران سياسی و ميزان نفوذ آنها بر رفتار سياسی رای دهندگان نيز سوالات مختلفی را برمی انگيزند. البته اين نشانه ی موفقيت يک رهبر يا يک حزب سياسی است که بتواند بر رفتار سياسی بخش هرچه بيشتری از مردم کنترل داشته باشد، اما آيا بايد هميشه تفاوت ميان رهبران سياسی و مردم چنان زياد باشد که مثلا بخشی از مردم خواهان مشارکت باشند و رهبر يا رهبران سياسی بتوانند با دعوت به تحريم آنها را از رفتن به پای صندوق های رای بازدارند؟ آيا اين نشانه ی ضعف و بی اثری يک رهبر سياسی است که مواضعی شبيه به مواضع هوادارانش يا بخشی از مردم کشورش در يک انتخابات داشته باشد؟ آن هم در شرايطی که رهبران و فعالان جنبش در حصر يا حبس اند، فعاليت احزاب عمده سياسی ممنوع اعلام شده و مطبوعات و رساناها عموما در اختيار يک جريان خاص قرار دارند؟ چرا آن را نشانی از همبستگی ملی بخشی از يک ملت، هم صدايی و عمل مشترک که سرمايه ی اجتماعی را تحکيم می بخشد ارزيابی نکنيم؟ مگر شرکت در انتخابات مثل علاقه به قليان کشيدن است که مثلا ميرزای شيرازی با تحريم تنباکو دوستداران قليان را وادارد برای دستيابی به هدفی سياسی موقتا از لذت مصرف تنباکو دست بکشند؟ آيا اگر آقايان موسوی و کروبی مشارکت در انتخابات و رای دادن به کانديداهايی نظير علی مطهری يا اصلاح طلبانی که از صافی شورای نگهبان رد شده بودند را به مردم توصيه کرده بودند، ميزان مشارکت تفاوت چشمگيری با آنچه شاهد بوديم نداشت؟ آقای عبدی چگونه می تواند درصد کسانی که بخاطر دعوت رهبران جنبش سبز به پای صندوق های رای نرفتند را نسبت به کسانی که در هرحال انتخابات را تحريم می کردند، مشخص کند؟
۲۰ يا ۳۰ درصد مردم ممکن است از دعوت رهبر سياسی يا حزب مورد علاقه ی خود برای شرکت کردن در يک انتخابات يا برعکس تحريم آن، پيروی کنند، اما همان ۲۰ يا ۳۰ درصد يا بيشتر ممکن است بخاطر سرکوب شديد يا مجموعه ای از عوامل سياسی و اجتماعی حاضر به پرداخت هزينه ی بيشتر برای حمايت از رهبری سياسی خود يا حضور خيابانی برای پشتيبانی از برنامه های حزب سياسی مورد علاقه ی خويش و يا مخالفت فعال با برگزاری انتخابات غيرآزاد و ناعادلانه نباشند.
اينکه عباس عبدی روز قبل از انتخابات در زير پوست شهر از نيروی تحريم کنندگان حضوری و فعاليتی نمی بيند بخاطر وجود چماق بر سر شهر و حضور چکمه بر کف شهر است. اگر آقای عبدی در کشوری می زيست که انتخابات در آن طريقيت داشت نه موضوعيت، طريقت آن ۲۰ درصدی ها نيز البته متفاوت می بود، شهر حال و هوای ديگری داشت و پيروزی يا شکست البته تجلی ديگری می يافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱و۲: برگرفته از مقاله حسين باستانی(آيا ۶۴ درصد مردم ايران در انتخابات مجلس رای دادند؟)، بی بی سی، ۲۵ اسفند ۹۰

Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #2 in 0.016 seconds

عباس عبدی: پاسخی دیگر به آقایان پارسا؛ کاظمیان و فرخنده

http://www.ayande.ir/1391/01/post_1043.html

چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391

آن طرف آب یا این طرف خاک؟ حميد فرخنده

حميد فرخنده
از آن‌جا که راهبرد سياسی منتج از يک استدلال در زمين و شرايط واقعأ موجود داخل کشور و با هزينه‌هايی که مردم و فعالان سياسی و اجتماعی بايد بپردازند عملی خواهد شد، اشخاص يا گروه‌هايی که در خارج از کشور توصيه و راه‌هايی را پيشنهاد می‌کنند که چماق‌اش را مردم در خيابان‌های ايران می‌خورند و چوب‌اش را فعالان سياسی با زندان‌ها، شکنجه‌ها و محروميت‌ها بر تن خود و خانواده و نزديکان خويش لمس می‌کنند، نه از نظر اخلاقی درست است و نه از نظر سياسی عملی hamidfarkhondeh@hotmail.com
در سال های اخير مرسوم شده از واژه ی "آن طرف آب" با چاشنی تحقير، يا "خارج نشين" برای مورد خطاب دادن ايرانيان خارج کشور از سوی برخی از فعالين سياسی داخل کشور استفاده شود. گويا ساکن "آن طرف آب" يا "خارج نشين" بودن به معنی در راحتی و آسايش زيستن و بدون در نظر گرفتن شرايط و سختی های مبارزه ی سياسی در داخل کشور به مردم ايران يا فعالين سياسی و اجتماعی داخل توصيه های غيرعملی در مبارزه کردن و راههای پرهزينه پيشنهاد دادن. با تکيه بر چنين تصويری از فعالان سياسی خارج کشور است که به صورت فله ای فعالان سياسی خارج کشور از سوی برخی فعالين داخل کشور مورد خطاب قرار می گيرند و براندازانی خوانده می شوند که با اقدامات و اظهارات خود نه تنها کمکی به فعالان داخل کشور نمی کنند بلکه اقدامات شان به بسته تر شدن فضای سياسی کشور ياری می رساند.
هرچند جنبه هايی از حقيقت در ديدگاه بالا در مورد ايرانيان خارج کشور وجود دارد، اما تصويری کليشه ای ارائه می دهد که به درک متقابل و عميق تر ميان ايرانيان داخل و خارج کمک نمی کند و برعکس ديد غيرواقعی هر دو طرف از يکديگر را تقويت می کند. بکار بردن چنين واژه هايی هم در طول تاريخ هم در عرض جغرافيا بدون اشکال نبوده است. ظاهرا اکثر فعالان سياسی ايرانی خارج از کشور نه در آن سوی آب (امريکای شمالی و استراليا) که در کشورهای اروپايی ساکن هستند.
دوستی آب و خاک انحصار ويژه ی هيچ حزب و گروه سياسی خاص در خارج يا داخل کشور نيست. اکثريت ايرانيانی که پس از انقلاب در موج های مختلف کشور را ترک کرده اند از روی اجبار و در موارد بسياری برای نجات جان خويش مجبور به ترک کشور شده اند. جسم خود را به آن سوی آب بردند، اما جان خود را در اين سوی خاک جاگذاشتند. از همين روست که عليرغم گرفتاری های روزمره در جامعه جديد با ايران و تحولات سياسی آن زندگی می کنند. درست است که مشکلات زندگی در جوامع دمکراتيک کمتر از معضلات زندگی در ايران مخصوصا برای فعالين سياسی است، اما زندگی در خارج از کشور که برای بسياری به معنای شروع از صفر بوده است نيز مشکلات خاص خود را داشته و دارد.
طبيعتا فعالين سياسی ايرانی از فضای سياسی آزاد خارج کشور برای گردهم آيی های سياسی و تبادل نظر درمورد جامعه ی ايران و راه های رسيدن به دمکراسی يا انتخابات آزاد در کشور استفاده می کنند.
امروز به همان ميزان که مطبوعات ايران و جوانان ايرانی فعال در شبکه های اجتماعی يا فعالان سياسی داخل کشور می توانند در مورد نحوه مقابله ی پليس انگلستان و فرانسه با آشوب های لندن و پاريس يا شرايط سخت زندگی مردم دارفور و يا کار کودکان در امريکای لاتين و کشورهای آسيای جنوب شرقی اظهار نظر کنند، فعالان سياسی و اجتماعی ايرانی خارج کشور به طريق اولی حق دارند در مورد مسائل سياسی، اجتماعی و فرهنگی کشور خود اظهار نظر کنند بدون اينکه از جانب شخص يا نهادی دعوت به سکوت شوند. بويژه با توسعه ی گسترده ی ارتباطات، جوامع امروزين ديگر نمی توانند در حصار بسته ی خويش زندگی کنند و از نگاه و داوری جهانی مصون بمانند. البته حکام مستبد، روزنامه های حکومتی، سانسورچيان و زندانبانان همواره انبان پری از بهانه ها برای متهم کردن مخالفان و منتقدان و منتسب کردن آنها به بيگانگان خواهند داشت.
هرچند در رد يا قبول يک استدلال بايد استحکام آن را مورد نقد قرار داد نه محل اقامت گوينده يا نويسنده، اما از آنجا که راهبرد سياسی منتج از يک استدلال در زمين و شرايط واقعا موجود داخل کشور و با هزينه هايی که مردم و فعالان سياسی و اجتماعی بايد بپردازند عملی خواهد شد (مگر کسانی که به دخالت نظامی خارجی برای انجام تغيير قدرت در ايران چشم دوخته اند، که البته آن راه نيز به تحميل هزينه های گزاف به مردم، فعالان سياسی، تخريب زيربناهای کشور و افزايش خطر تجزيه خواهد انجاميد)، اشخاص يا گروه هايی که در خارج از کشور توصيه و راه هايی را پيشنهاد می کنند که چماق اش را مردم در خيابان های ايران می خورند و چوب اش را فعالان سياسی با زندان ها، شکنجه ها و محروميت ها بر تن خود و خانواده و نزديکان خويش لمس می کنند، نه از نظر اخلاقی درست است و نه از نظر سياسی عملی. دليل آن هم بی سرانجام ماندن پيشنهادهايی مانند دعوت از مردم برای به خيابان آمدن، "پروژه ی انتخابات آزاد" و "فراخوان رفراندم قانون اساسی" يا طرح هايی از اين دست است.
البته ممکن است افراد يا نيروهايی سياسی در داخل کشور دارای همين نظرات راديکال و نامتناسب با توازن قوا باشند و حاضر به پرداخت هرينه های آن نيز باشند، اما باز نه از نظر سياسی راه حل شان درست باشد و نه از نظر اخلاقی. چون صدمه های يک راه حل راديکال دامن ديگر نيروهای سياسی را بطور مستقيم و دامن مردم را به شکل غيرمستقيم خواهد گرفت. درگيری مجاهدين خلق با حکومت در آغاز دهه ۶۰ و هزينه های فراوانی که اعضا و هواداران اين سازمان پرداختند و تبعات منفی آن بر جو سياسی جامعه، بدون فراموش کردن مسئوليت بزرگ حکومت در آن درگيری ها و سرکوب ها، از اين نوع است.
بسياری از فعالان سياسی خارج کشور چنانکه شايسته است صحنه ی اصلی مبارزه را در داخل می دانند و يک گام و تلاش کوچک برای کمی باز شدن فضای سياسی در داخل کشور را بر صدها هياهوی بی حاصل برای برگزاری "انتخابات آزاد" يا "تغيير رژيم" ترجيح می دهند و تلاش می کنند اگر نمی توانند باری از دوش فعالان داخل کشور بردارند حداقل مشکلات جديدی برای آنان درست نکنند. اگر نمی توانند يار شاطر شوند، بار خاطر نيز نشوند.
اما هستند نيروها و فعالان سياسی در خارج کشور که سال هاست به تکرار حرف های کلی در باب "فوائد دمکراسی"، "انتخابات آزاد"، "نطام سکولار" و يا "قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر" می گويند و می نويسند بدون اينکه به چگونگی عملی شدن يک دهم اين خواست ها و آرمان های زيبا و انسانی با توازن قوای موجود در کشور بپردازند.
شايد از همين روست که اغلب گردهم آيی هايی که تحت نام اپوزيسيون در خارج از کشور صورت می گيرد در بهترين حالت به جلسات بحث های آکادميک در مورد انواع دمکراسی يا نمودهای دمکراسی (مانند انتخابات واقعا آزاد، رعايت حقوق خلق ها، آزادی مطبوعات و احزاب يا برابری زن و مرد) شبيه است تا جلسه ی فعالان سياسی که انتظار می رود با درک واقعی از وزن و اندازه ی خود در توازن قوای کنونی به ارائه ی راه حل های عملی سياسی برای مرحله ی کنونی بپردازند. چنين گردهم آيی ها و گفته ها و اظهارات آرمانگرايانه از سوی بخشی از فعالان خارج کشور است که بنوبه خود به جدايی بيشتر "خارج" و "داخل" و ايجاد نوعی فضای دوقطبی بين آن سو و اين سوی آب می انجامد و به اعتبار فعالان سياسی ايرانی خارج کشور در بين مردم در داخل ضربه وارد می کند.
معلوم نيست کسانی که از توان تحميل برگزاری يک انتخابات "نيمه آزاد" به حکومت نيز برخوردار نيستند چگونه می خواهند برگزاری "انتخابات آزاد" را به حکومت تحميل کنند. يا هنگامی که توازن قوا چنان است که حکومت زير بار اجرای بدون تنازل قانون اساسی نمی رود، چگونه می شود با برگزاری رفراندم قانون اساسی، قانون اساسی ای بر مبنای حقوق بشر را جايگزين آن کرد؟

Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #1 in 0.01
چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391

آن طرف آب یا این طرف خاک؟ حميد فرخنده

حميد فرخنده
از آن‌جا که راهبرد سياسی منتج از يک استدلال در زمين و شرايط واقعأ موجود داخل کشور و با هزينه‌هايی که مردم و فعالان سياسی و اجتماعی بايد بپردازند عملی خواهد شد، اشخاص يا گروه‌هايی که در خارج از کشور توصيه و راه‌هايی را پيشنهاد می‌کنند که چماق‌اش را مردم در خيابان‌های ايران می‌خورند و چوب‌اش را فعالان سياسی با زندان‌ها، شکنجه‌ها و محروميت‌ها بر تن خود و خانواده و نزديکان خويش لمس می‌کنند، نه از نظر اخلاقی درست است و نه از نظر سياسی عملی hamidfarkhondeh@hotmail.com
در سال های اخير مرسوم شده از واژه ی "آن طرف آب" با چاشنی تحقير، يا "خارج نشين" برای مورد خطاب دادن ايرانيان خارج کشور از سوی برخی از فعالين سياسی داخل کشور استفاده شود. گويا ساکن "آن طرف آب" يا "خارج نشين" بودن به معنی در راحتی و آسايش زيستن و بدون در نظر گرفتن شرايط و سختی های مبارزه ی سياسی در داخل کشور به مردم ايران يا فعالين سياسی و اجتماعی داخل توصيه های غيرعملی در مبارزه کردن و راههای پرهزينه پيشنهاد دادن. با تکيه بر چنين تصويری از فعالان سياسی خارج کشور است که به صورت فله ای فعالان سياسی خارج کشور از سوی برخی فعالين داخل کشور مورد خطاب قرار می گيرند و براندازانی خوانده می شوند که با اقدامات و اظهارات خود نه تنها کمکی به فعالان داخل کشور نمی کنند بلکه اقدامات شان به بسته تر شدن فضای سياسی کشور ياری می رساند.
هرچند جنبه هايی از حقيقت در ديدگاه بالا در مورد ايرانيان خارج کشور وجود دارد، اما تصويری کليشه ای ارائه می دهد که به درک متقابل و عميق تر ميان ايرانيان داخل و خارج کمک نمی کند و برعکس ديد غيرواقعی هر دو طرف از يکديگر را تقويت می کند. بکار بردن چنين واژه هايی هم در طول تاريخ هم در عرض جغرافيا بدون اشکال نبوده است. ظاهرا اکثر فعالان سياسی ايرانی خارج از کشور نه در آن سوی آب (امريکای شمالی و استراليا) که در کشورهای اروپايی ساکن هستند.
دوستی آب و خاک انحصار ويژه ی هيچ حزب و گروه سياسی خاص در خارج يا داخل کشور نيست. اکثريت ايرانيانی که پس از انقلاب در موج های مختلف کشور را ترک کرده اند از روی اجبار و در موارد بسياری برای نجات جان خويش مجبور به ترک کشور شده اند. جسم خود را به آن سوی آب بردند، اما جان خود را در اين سوی خاک جاگذاشتند. از همين روست که عليرغم گرفتاری های روزمره در جامعه جديد با ايران و تحولات سياسی آن زندگی می کنند. درست است که مشکلات زندگی در جوامع دمکراتيک کمتر از معضلات زندگی در ايران مخصوصا برای فعالين سياسی است، اما زندگی در خارج از کشور که برای بسياری به معنای شروع از صفر بوده است نيز مشکلات خاص خود را داشته و دارد.
طبيعتا فعالين سياسی ايرانی از فضای سياسی آزاد خارج کشور برای گردهم آيی های سياسی و تبادل نظر درمورد جامعه ی ايران و راه های رسيدن به دمکراسی يا انتخابات آزاد در کشور استفاده می کنند.
امروز به همان ميزان که مطبوعات ايران و جوانان ايرانی فعال در شبکه های اجتماعی يا فعالان سياسی داخل کشور می توانند در مورد نحوه مقابله ی پليس انگلستان و فرانسه با آشوب های لندن و پاريس يا شرايط سخت زندگی مردم دارفور و يا کار کودکان در امريکای لاتين و کشورهای آسيای جنوب شرقی اظهار نظر کنند، فعالان سياسی و اجتماعی ايرانی خارج کشور به طريق اولی حق دارند در مورد مسائل سياسی، اجتماعی و فرهنگی کشور خود اظهار نظر کنند بدون اينکه از جانب شخص يا نهادی دعوت به سکوت شوند. بويژه با توسعه ی گسترده ی ارتباطات، جوامع امروزين ديگر نمی توانند در حصار بسته ی خويش زندگی کنند و از نگاه و داوری جهانی مصون بمانند. البته حکام مستبد، روزنامه های حکومتی، سانسورچيان و زندانبانان همواره انبان پری از بهانه ها برای متهم کردن مخالفان و منتقدان و منتسب کردن آنها به بيگانگان خواهند داشت.
هرچند در رد يا قبول يک استدلال بايد استحکام آن را مورد نقد قرار داد نه محل اقامت گوينده يا نويسنده، اما از آنجا که راهبرد سياسی منتج از يک استدلال در زمين و شرايط واقعا موجود داخل کشور و با هزينه هايی که مردم و فعالان سياسی و اجتماعی بايد بپردازند عملی خواهد شد (مگر کسانی که به دخالت نظامی خارجی برای انجام تغيير قدرت در ايران چشم دوخته اند، که البته آن راه نيز به تحميل هزينه های گزاف به مردم، فعالان سياسی، تخريب زيربناهای کشور و افزايش خطر تجزيه خواهد انجاميد)، اشخاص يا گروه هايی که در خارج از کشور توصيه و راه هايی را پيشنهاد می کنند که چماق اش را مردم در خيابان های ايران می خورند و چوب اش را فعالان سياسی با زندان ها، شکنجه ها و محروميت ها بر تن خود و خانواده و نزديکان خويش لمس می کنند، نه از نظر اخلاقی درست است و نه از نظر سياسی عملی. دليل آن هم بی سرانجام ماندن پيشنهادهايی مانند دعوت از مردم برای به خيابان آمدن، "پروژه ی انتخابات آزاد" و "فراخوان رفراندم قانون اساسی" يا طرح هايی از اين دست است.
البته ممکن است افراد يا نيروهايی سياسی در داخل کشور دارای همين نظرات راديکال و نامتناسب با توازن قوا باشند و حاضر به پرداخت هرينه های آن نيز باشند، اما باز نه از نظر سياسی راه حل شان درست باشد و نه از نظر اخلاقی. چون صدمه های يک راه حل راديکال دامن ديگر نيروهای سياسی را بطور مستقيم و دامن مردم را به شکل غيرمستقيم خواهد گرفت. درگيری مجاهدين خلق با حکومت در آغاز دهه ۶۰ و هزينه های فراوانی که اعضا و هواداران اين سازمان پرداختند و تبعات منفی آن بر جو سياسی جامعه، بدون فراموش کردن مسئوليت بزرگ حکومت در آن درگيری ها و سرکوب ها، از اين نوع است.
بسياری از فعالان سياسی خارج کشور چنانکه شايسته است صحنه ی اصلی مبارزه را در داخل می دانند و يک گام و تلاش کوچک برای کمی باز شدن فضای سياسی در داخل کشور را بر صدها هياهوی بی حاصل برای برگزاری "انتخابات آزاد" يا "تغيير رژيم" ترجيح می دهند و تلاش می کنند اگر نمی توانند باری از دوش فعالان داخل کشور بردارند حداقل مشکلات جديدی برای آنان درست نکنند. اگر نمی توانند يار شاطر شوند، بار خاطر نيز نشوند.
اما هستند نيروها و فعالان سياسی در خارج کشور که سال هاست به تکرار حرف های کلی در باب "فوائد دمکراسی"، "انتخابات آزاد"، "نطام سکولار" و يا "قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر" می گويند و می نويسند بدون اينکه به چگونگی عملی شدن يک دهم اين خواست ها و آرمان های زيبا و انسانی با توازن قوای موجود در کشور بپردازند.
شايد از همين روست که اغلب گردهم آيی هايی که تحت نام اپوزيسيون در خارج از کشور صورت می گيرد در بهترين حالت به جلسات بحث های آکادميک در مورد انواع دمکراسی يا نمودهای دمکراسی (مانند انتخابات واقعا آزاد، رعايت حقوق خلق ها، آزادی مطبوعات و احزاب يا برابری زن و مرد) شبيه است تا جلسه ی فعالان سياسی که انتظار می رود با درک واقعی از وزن و اندازه ی خود در توازن قوای کنونی به ارائه ی راه حل های عملی سياسی برای مرحله ی کنونی بپردازند. چنين گردهم آيی ها و گفته ها و اظهارات آرمانگرايانه از سوی بخشی از فعالان خارج کشور است که بنوبه خود به جدايی بيشتر "خارج" و "داخل" و ايجاد نوعی فضای دوقطبی بين آن سو و اين سوی آب می انجامد و به اعتبار فعالان سياسی ايرانی خارج کشور در بين مردم در داخل ضربه وارد می کند.
معلوم نيست کسانی که از توان تحميل برگزاری يک انتخابات "نيمه آزاد" به حکومت نيز برخوردار نيستند چگونه می خواهند برگزاری "انتخابات آزاد" را به حکومت تحميل کنند. يا هنگامی که توازن قوا چنان است که حکومت زير بار اجرای بدون تنازل قانون اساسی نمی رود، چگونه می شود با برگزاری رفراندم قانون اساسی، قانون اساسی ای بر مبنای حقوق بشر را جايگزين آن کرد؟

Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #1 in 0.01

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/03/137371.php

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/03/137371.php

نقدی بر دیدگاه های یک منتقد

یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۰

گفتگو در تلویزیون نوروز درباره اعدام های سال 67

http://www.youtube.com/watch?v=g87x6AMwIos
سازش‌ناپذيری ضعف بهار عربی

همه حکومت‌ها اصلاح‌پذير هستند اگر مردم بخواهند، رژيم شاه نيز هنگامی که با موج اعتراضات مردمی روبه‌رو شد حاضر به عقب‌نشينی و اصلاح خود شد اما اين مردم و رهبران سياسی آن‌ها بودند که به چيزی کم‌تر از سقوط نظام رضايت نمی‌دادند. اين تسلط گفتمان انقلابی است که نظام‌های سياسی خودکامه را اصلاح‌ناپذير می‌نماياند

ويژه خبرنامه گويا
hamidfarkhondeh@hotmail.com

شکست ماموريت کوفی عنان فرستاده مشترک سازمان ملل و اتحاديه عرب، برای پشت ميز مذاکره نشاندن دولت بشار اسد با مخالفان و ادامه کشتار در سوريه بار ديگر مسئوليت مخالفان در شکست مذاکرات را برجسته کرده است.اکنون بهار عربی که قرار بود در سوريه نيز به گُل نشيند به گِل نشسته است.هرچند موقعيت و شرايط کشورهای عربی با هم متفاوت است و در يکسال گذشته به نتايج مختلفی نيز انجاميده است، اما می توان گفت در ميان لااقل بخش مهمی از نيروهای سياسی اين کشورها از انديشه ی سازش و مذاکره با قدرت های خودکامه ی حاکم استقبال چندانی نمی شود. درخواست مذاکره صدای سازش و تسليم و مماشات تعبير شده و خوار و خفيف می شود، ولی قاطعيت، انقلابی گری و سازش ناپذيری بر ارج می نشيند. هنگامی که جوانان پر شور و شوق مصری در پاييز گذشته بار ديگر در ميدان تحرير گرد آمده بودند، مردم را به تحريم انتخابات فرامی خواندند و مشغول زد و خورد با نيروهای امنيتی در خيابان های مشرف بر اين ميدان بودند، فعالين احزاب مذهبی اخوان المسلمين و سلفی ها در کوچه پس کوچه های قاهره و ديگر شهرها و دهات مصر در پی جمع آوری آرا و تعيين ترکيب مجلس آينده کشور بودند. آنها که ميدان را چسبيده و کوچه را رها کرده بودن ناگاه با اين واقعيت تلخ روبرو شدند که از بيش از ۳ درصد آری مردم برخوردار نيستد. البته در صورت شرکت فعال در انتخابات اين رقم می توانست کمی بيشتر باشد، اما در خوشبينانه ترين حالت همچنان يک رقمی باقی می ماند.از فردای کناره گيری حسنی مبارک از قدرت در ۱۱ فوريه ۲۰۱۱ نوعی نوستالژی انقلاب ناتمام ذهن بخش بزرگی از جوانان طبقه متوسط و سکولار مصر را به خود مشغول داشته است. در هر فرصت اعتراضی خواهان درهم شکسته شدن قدرت نظاميان و ماشين دولتی نظام پبشين می شوند، غافل از اينکه نظاميان به عنوان تنها نيروی متشکل لائيک در صحنه سياسی مصر هستند که قادر خواهند بود در آينده زياده خواهی احتمالی نيروهای مذهبی را مهار کنند. البته سخت است پشت ميز نشستن با کسانی که دستانشان به شدت بخون مردم آلوده شده است و مسئوليت سرکوبگران در شکست سازش و مصالحه را نيز بنوبه ی خود نبايد از ياد برد. اما مذاکره به معنای فراموش کردن خون های ريخته شده نيست، برای جلوگيری از ريخته شدن خون های بيشتر است. برای آينده ای بدور از انتقام کشی ها و درگيرهای قومی و قبيله ای و ويرانی های بيشتر است.جالب است که بشار اسد حاضر به مذاکره با مخالفان است- البته به شرط اينکه آنها اسلحه را بر زمين گذارند- و اين مخالفان هستند که حاضر به مذاکره با وی نيستند.همه حکومت ها اصلاح پذير هستند اگر مردم بخواهند، رژيم شاه نيز هنگامی که با موج اعتراضات مردمی روبرو شد حاضر به عقب نشينی و اصلاح خود شد اما اين مردم و رهبران سياسی آنها بودند که به چيزی کمتر از سقوط نظام رضايت نمی دادند. اين تسلط گفتمان انقلابی است که نظام های سياسی خودکامه را اصلاح ناپذير می نماياند. هم شاه ايران و هم سرهنگ معمر قذافی و نظام های سياسی که آنها در راس آن بودند، می توانستند اصلاح شوند و سرنوشت تاريخی ديگری در انتظار آنها و مردم شان باشد اگر مردم و نيروهای سياسی شان چنين خواسته بودند. در مورد ليبی البته دخالت نظامی خارجی نيز در خونين تر شدن تحولات نقش موثر داشت و زمزمه ی خودمختاری منطقه ی نفت خيز شرق ليبی تازه اول داستان غم انگيز درگيری های قبيله ای در اين کشور است که راه انقلاب و سرنگونی را به مذاکره با قذافی برای واگذاری تدريجی قدرت ترجيح داد. خودداری مخالفان حکومت بشار اسد از مذاکره با وی و دولتش چشم اندازی جز خونريزی های بيشتر و بی ثباتی در آينده ای مبهم برای سوريه و مردم اش رقم نخواهد زد. سازش ناپذيری و قاطعيتی که اگر آينده ای تيره و تاريک برای خانواده اسد و حاميانش در قدرت ترسيم می کند، بجای عطر و رنگ بهار عربی، بوی خون و انتقام و درگيری های قومی برای مردم سوريه به ارمغان خواهد آورد. Published from gooya news {http://news.gooya.com}Copyright © 2009 news.gooya.com All rights reserved for the original sourceServed by C#1 Server #2 in 0.012 seconds

شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۰

بازگشت خاتمی به خاتمی
حمید فرخنده
hamidfarkhondeh@hotmail.com


محمد خاتمی در
انتخابات مجلس نهم نه تنها بسیاری از هواداران جنبش سبز را در بهت و حیرت فرو
برد؛ شرکت
بلکه بسیاری از
چهره های شاخص اصلاح طلب و جنبش سبز را نیز شگفت زده کرد. برخی سراغ مصلحتی در این
کار گرفتند و بعضی توضیخات روشنگرانه رئیس جمهور پیشین را به انتظار نشستند.

هواداران جنبش سبز
که ماهها تدارک تحریم انتخابات دیده بودند. یکصدایی اکثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و سبزهای داخل و خارج کشور همراه با پیام سران جنبش از حصر و بیانیه های
زندانیان مقاوم جنبش در حبس، بعلاوه اعلام شروط محمد خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات باعث شور و شوقی برای نشان دادن توان خود برای خلوت کردن حوزه های رای
گیری و خیابان ها در روز انتخابات بود. قرار شده بود یک روز حصر خانگی به نشانه
احترام به رهبران در حصر جنبش را تحمل کنند و حتی برای انجام کارهای روزانه در حد
امکان از خانه بیرون نروند.
با چنان پیش زمینه
ای بود که اقدام خاتمی در بعد از ظهر 12 اسفند شگفتی ساز شد. بسیاری تاسف خوردند و
برخی برآشفتند. گفتند آزادیخواهان در بنداند و خاتمی دربند نیست. از خلف وعده رهبر
اصلاحات گفتند و عقب نشینی های پی در پی او از وعده های خویش را در دوران هشت ساله
ریاست جمهوری بیاد آوردند که حسرت ها و خون دل خوردن ها با خود داشت.

هنگامی که میرحسین
موسوی سرانجام در روزهای پایانی سال 87 پا در عرصه دهمین انتخابات ریاست جمهوری
گذاشت، باری سنگین از دوش خاتمی که ظاهرا علیرغم میل شخصی اش زیر فشار زیاد حلقه
دوستان خود را کاندید کرده بود، برداشته شد. با آغاز جنبش سبز، حضور میلیونی مردم
معترض به روند انتخابات و بویژه با آشکار شدن عزم موسوی و کروبی بر ایستادگی، محمد
خاتمی که به عدم صراحت کلام در مواضع سیاسی خود علیه اقتدارگرایان مشهور بود، واضح
تر از مردمسالاری سخن و انتخابات عادلانه گفت و شجاعانه تر از حقوق معترضان دفاع
کرد.

همیشه اما اینجا و آنجا از خلال برخی اظهارنظرها، بیانیه ها
و مصاحبه ها می شد اختلاف میان روش و منش موسوی و کروبی به مثابه رهبران جنبش سبز
از یکسو و خاتمی در قامت رهبر اصلاحات از سوی دیگر مشاهده کرد.
یکسال پیش هنگامی که بحث راهکار جنبش سبز در انتخابات نهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، محمد خاتمی از شرکت اصلاح طلبان در این
انتخابات استقبال کرد. هنگامی که چهره های شاخص جنبش سبز از داخل و خارج زندان
شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات مادام که رهبران جنبش در حصراند، احزاب عمده
اصلاح طلب غیرقانونی اعلام شده اند و از
مطبوعات آزاد خبری نیست را منتفی اعلام کردند، محمد خاتمی نیر بنوبه خود شرکت
اصلاح طلبان را مشروط به آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی، گشایش فضای
سیاسی و آزاد و عادلانه بودن انتخابات کرد. این موضگیری خیال فعالان اصلاح طلب
زندانی مانند مصطفی تاج زاده، عیسی سحرخیز، بهزاد نبوی و فعالان جنبش دانشجویی را
آسوده کرد که محمد خاتمی قصد تکروی انتخاباتی ندارد.
بعدازظهر روز 12
اسفند اما محمد خاتمی نشان داد که جنم او با میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرق دارد.
خاتمی با حضور خود در حوزه رای گیری البته بسیاری دل ها را آزرد اما شاید عملش این
مزیت را داشت که با خویشتن خویش آشتی کرد و به راه و روش همیشگی خود بازگشت. مردی
که با انداختن رای اش در صندوق خود را بازیافت حق داشت که از همان آغاز زمزمه عدم
شرکت در انتخابات مجلس از سوی دوستان خویش، هیچ قید و شرطی را نپذیرد. خاتمی می
دانست که هنوز گرایشی درمیان اصلاح طلبان هست که خواهان شرکت در انتخابات علیرغم
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نوعی تبری جویی از رهبران زندانی جنبش
سبز است. اتفاقا ورود فعال محمد خاتمی به صحنه انتخابات می توانست هم این دسته از
اصلاح طلبان مانند مصطفی کواکبیان و دوستانش را از سرگشتگی نجات دهد، بخش قابل
توجهی از هواداران اصلاحات را به پای صندوق های رای بیاورد و چه بسا زمینه ورود
مجدد اقلیتی از اصلاح طلبان به مجلس نهم را
فراهم کند.
طبیعتا این حق رئیس جمهور پیشین و رهبر اصلاحات بوده و هست
که قبل از اعلام وفاداری به رهبران جنبش سبز یا همبستگی و همصدایی با فعالان
زندانی با خواست قلبی خویش آشتی کند. از ماهها قبل اما وعده عدم شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات دادن، شروط سه گانه خویش برای شرکت اصلاح طلبان را تکرار کردن، به
مثابه سومین رهبر نمادین جنبش سبز در جامعه زخم خورده و ملتهب حضور داشتن و نهایتا
جام امید در میان بخش بزرگی از مردم بویژه نسل جوان و تحول خواه کشور ساختن ولی به
ناگاه در روز انتخابات جام بر زمین سیاست زدن و امید شکستن نه برازنده سیاستمردی
است و نه رسم سیاستمداری. چنانکه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و به وعده خود عمل
نکردن در پی عدم تصویب لوایح دوقولوی اختیارات ریاست جمهوری نبود.
بر جایگاه اخلاق سیاسی در کشور ما چه رفته است؟ چگونه می توان بر زخم های جامعه ای که تا مرز
فروپاشی اجتماعی پیش رفته و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن بشدت مستهلک شده است
با چنان وعده ها و چنین خلف وعده هایی مرهم نهاد و اعتماد آفرید؟
البته باید منتظر بود و روایت محمد خاتمی از شرکت اش در انتخابات را شنید. اما
شرکت محمد خاتمی در انتخابات تا اینجا نشان داده است اگر سبز یک رنگ است، اصلاح
طلبی دو رنگ است، رنگ سبز و سبز روشن. ازجمله درس های 12 اسفند 90 برای سبزها این
بود که نباید از محمد خاتمی بیش از این انتظار داشته باشند، بلکه برای او آرزو
کنند توان آن داشته باشد در تلخ و شیرین سیاست کشور همواره خودش باشد. شاید آقای
خاتمی نیز به خود یادآوری کرده باشد عهد نبستن و امیدوار نساختن بسیار بهتر از عهد
شکستن و ناامید کردن است
بازگشت خاتمی به خاتمی
حمید فرخنده
hamidfarkhondeh@hotmail.com


محمد خاتمی در
انتخابات مجلس نهم نه تنها بسیاری از هواداران جنبش سبز را در بهت و حیرت فرو
برد؛ شرکت
بلکه بسیاری از
چهره های شاخص اصلاح طلب و جنبش سبز را نیز شگفت زده کرد. برخی سراغ مصلحتی در این
کار گرفتند و بعضی توضیخات روشنگرانه رئیس جمهور پیشین را به انتظار نشستند.

هواداران جنبش سبز
که ماهها تدارک تحریم انتخابات دیده بودند. یکصدایی اکثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و سبزهای داخل و خارج کشور همراه با پیام سران جنبش از حصر و بیانیه های
زندانیان مقاوم جنبش در حبس، بعلاوه اعلام شروط محمد خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات باعث شور و شوقی برای نشان دادن توان خود برای خلوت کردن حوزه های رای
گیری و خیابان ها در روز انتخابات بود. قرار شده بود یک روز حصر خانگی به نشانه
احترام به رهبران در حصر جنبش را تحمل کنند و حتی برای انجام کارهای روزانه در حد
امکان از خانه بیرون نروند.
با چنان پیش زمینه
ای بود که اقدام خاتمی در بعد از ظهر 12 اسفند شگفتی ساز شد. بسیاری تاسف خوردند و
برخی برآشفتند. گفتند آزادیخواهان در بنداند و خاتمی دربند نیست. از خلف وعده رهبر
اصلاحات گفتند و عقب نشینی های پی در پی او از وعده های خویش را در دوران هشت ساله
ریاست جمهوری بیاد آوردند که حسرت ها و خون دل خوردن ها با خود داشت.

هنگامی که میرحسین
موسوی سرانجام در روزهای پایانی سال 87 پا در عرصه دهمین انتخابات ریاست جمهوری
گذاشت، باری سنگین از دوش خاتمی که ظاهرا علیرغم میل شخصی اش زیر فشار زیاد حلقه
دوستان خود را کاندید کرده بود، برداشته شد. با آغاز جنبش سبز، حضور میلیونی مردم
معترض به روند انتخابات و بویژه با آشکار شدن عزم موسوی و کروبی بر ایستادگی، محمد
خاتمی که به عدم صراحت کلام در مواضع سیاسی خود علیه اقتدارگرایان مشهور بود، واضح
تر از مردمسالاری سخن و انتخابات عادلانه گفت و شجاعانه تر از حقوق معترضان دفاع
کرد.

همیشه اما اینجا و آنجا از خلال برخی اظهارنظرها، بیانیه ها
و مصاحبه ها می شد اختلاف میان روش و منش موسوی و کروبی به مثابه رهبران جنبش سبز
از یکسو و خاتمی در قامت رهبر اصلاحات از سوی دیگر مشاهده کرد.
یکسال پیش هنگامی که بحث راهکار جنبش سبز در انتخابات نهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، محمد خاتمی از شرکت اصلاح طلبان در این
انتخابات استقبال کرد. هنگامی که چهره های شاخص جنبش سبز از داخل و خارج زندان
شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات مادام که رهبران جنبش در حصراند، احزاب عمده
اصلاح طلب غیرقانونی اعلام شده اند و از
مطبوعات آزاد خبری نیست را منتفی اعلام کردند، محمد خاتمی نیر بنوبه خود شرکت
اصلاح طلبان را مشروط به آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی، گشایش فضای
سیاسی و آزاد و عادلانه بودن انتخابات کرد. این موضگیری خیال فعالان اصلاح طلب
زندانی مانند مصطفی تاج زاده، عیسی سحرخیز، بهزاد نبوی و فعالان جنبش دانشجویی را
آسوده کرد که محمد خاتمی قصد تکروی انتخاباتی ندارد.
بعدازظهر روز 12
اسفند اما محمد خاتمی نشان داد که جنم او با میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرق دارد.
خاتمی با حضور خود در حوزه رای گیری البته بسیاری دل ها را آزرد اما شاید عملش این
مزیت را داشت که با خویشتن خویش آشتی کرد و به راه و روش همیشگی خود بازگشت. مردی
که با انداختن رای اش در صندوق خود را بازیافت حق داشت که از همان آغاز زمزمه عدم
شرکت در انتخابات مجلس از سوی دوستان خویش، هیچ قید و شرطی را نپذیرد. خاتمی می
دانست که هنوز گرایشی درمیان اصلاح طلبان هست که خواهان شرکت در انتخابات علیرغم
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نوعی تبری جویی از رهبران زندانی جنبش
سبز است. اتفاقا ورود فعال محمد خاتمی به صحنه انتخابات می توانست هم این دسته از
اصلاح طلبان مانند مصطفی کواکبیان و دوستانش را از سرگشتگی نجات دهد، بخش قابل
توجهی از هواداران اصلاحات را به پای صندوق های رای بیاورد و چه بسا زمینه ورود
مجدد اقلیتی از اصلاح طلبان به مجلس نهم را
فراهم کند.
طبیعتا این حق رئیس جمهور پیشین و رهبر اصلاحات بوده و هست
که قبل از اعلام وفاداری به رهبران جنبش سبز یا همبستگی و همصدایی با فعالان
زندانی با خواست قلبی خویش آشتی کند. از ماهها قبل اما وعده عدم شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات دادن، شروط سه گانه خویش برای شرکت اصلاح طلبان را تکرار کردن، به
مثابه سومین رهبر نمادین جنبش سبز در جامعه زخم خورده و ملتهب حضور داشتن و نهایتا
جام امید در میان بخش بزرگی از مردم بویژه نسل جوان و تحول خواه کشور ساختن ولی به
ناگاه در روز انتخابات جام بر زمین سیاست زدن و امید شکستن نه برازنده سیاستمردی
است و نه رسم سیاستمداری. چنانکه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و به وعده خود عمل
نکردن در پی عدم تصویب لوایح دوقولوی اختیارات ریاست جمهوری نبود.
بر جایگاه اخلاق سیاسی در کشور ما چه رفته است؟ چگونه می توان بر زخم های جامعه ای که تا مرز
فروپاشی اجتماعی پیش رفته و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن بشدت مستهلک شده است
با چنان وعده ها و چنین خلف وعده هایی مرهم نهاد و اعتماد آفرید؟
البته باید منتظر بود و روایت محمد خاتمی از شرکت اش در انتخابات را شنید. اما
شرکت محمد خاتمی در انتخابات تا اینجا نشان داده است اگر سبز یک رنگ است، اصلاح
طلبی دو رنگ است، رنگ سبز و سبز روشن. ازجمله درس های 12 اسفند 90 برای سبزها این
بود که نباید از محمد خاتمی بیش از این انتظار داشته باشند، بلکه برای او آرزو
کنند توان آن داشته باشد در تلخ و شیرین سیاست کشور همواره خودش باشد. شاید آقای
خاتمی نیز به خود یادآوری کرده باشد عهد نبستن و امیدوار نساختن بسیار بهتر از عهد
شکستن و ناامید کردن است