چهارشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۸


تحسین خبرگان، سکوت نخبگان

hamid_farkhondeh@hotmail.com

گرفتاری در دور باطل انتخاباتی، مجلس خبرگان را به نهادی عجیب در ساختار حقوقی جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. نحوه کار و بیانیه پایانی ششمين اجلاس رسمی مجلس خبرگان، اما عجیب تر از همیشه بود.
عدم موافقت و هماهنگی اکثریت اعضا با آقای هاشمی رفسنجانی، رئیسی که خود دو سال پیش برگزیدند، غیبت رئیس مجلس هنگام قرائت بیانیه پایانی آن و تاکید های مکرر بر شایستگی آیت الله خامنه ای برای تصدی مقام رهبری جمهوری اسلامی، چون ذمی شبیه مدح، از شگفتی های نشست امسال مجلس خبرگان بود.

مجلس خبرگان نشان داد مانند سال های پیشین، نه تنها بر اساس وظیفه قانونی اش بر کار رهبر نظارت و کنترلی ندارد بلکه این آیت الله خامنه ای است که در قامت رهبر خبره، در پایان دو روز اجلاس طبق معمول سنواتی کارنامه خبرگان را مرور می کند، در مورد خطر رفوزه شدن هشدار می دهد و در پایان نیز برای آینده به آنان رهنمود می دهد.
در صدر و ذیل بیانیه پایانی اجلاس اخیر مجلس خبرگان تاکید شده است که لباس رهبري تنها بر قامت آيت الله خامنه اي برازنده است. تاکیدی که تیتر روزنامه کیهان نیز شد. برازندگی آن است که خود نماید نه آنکه خبرگان بگوید. گویا خود اعضای مجلس خبرگان نیز با این تاییدات عجولانه و غیرمرسوم، به نوعی بر عدم شایستگی و فقدان عدالت، تدبیر و مدیریت آیت الله خامنه ای در حوادث پس از انتخابات 22 خرداد صحه گذاشته اند.

آیت الله خمینی در اواخر اردیبهشت ماه سال 68، سه هفته پیش از مرگ، هیئتی متشکل از بیست نفر از رجال مذهبی و سیاسی و همچنین پنج نماینده به انتخاب مجلس شورای ملی را مامور بازنگری و اصلاح قانون اساسی کرد. در 6 مردادماه همان سال تغییرات پیشنهادی توسط شورای بازنگری قانون اساسی در یک همه پرسی مورد تایید اکثریت رای دهنگان قرار گرفت. در پی این اصلاحات نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی تغییر یافت، شرط "مرجعیت" برای رهبری به "مجتهد عادل" بودن تخفیف یافت. ولایت فقیه، مطلقه شد و اختیارات رهبر افزایش یافت. اختیارات شورای نگهبان نیز که تا پیش از آن به نظارت بر انتخابات ریاست جمهوری و مجلس محدود بود به "تایید صلاحیت نامزدهای انتخابات مجلس خبرگان رهبری" افزایش یافت.
چنین بود که دور باطل آغاز شد. رهبر شورای نگهبان را منصوب می کند، شورای نگهبان نمایندگان مجلس خبرگان را تاید صلاحیت می کند و خبرگان، رهبر را انتخاب می کنند. با چنین سیکل معیوبی البته از این مجلس انتظار نظارت بر کار رهبر یا حساب خواهی از او نمی رفت.

مجلس خبرگان برای مردم ایران نهادی غیرشفاف و پرهزینه بوده است که از اساس بر پایه تبعیض میان روحانی و غیرروحانی بنا شده و هرگز نیز به وظایف قانونی خویش عمل نکرده است. بازار کم رونق انتخابات این مجلس هشت ساله و انتقادات روزافزون از نقش آن شاهدی بر بی اعتباری این مجلس در افکار عمومی است.

روشن نیست اکنون که این نهاد از مجلسی ساکت و بی اثر به استثنای تک صداهایی مخالف، به "مجلس بله قربان گو"ی رهبر و رفع و رجوع کننده بی تدبیری های او نیز تبدیل شده است، چگونه خواهد توانست درحالیکه خود بی اعتبار است، با بیانیه های تاییدآمیز به آیت الله خامنه ای اعتبار و مشروعیت ببخشد؟ ظاهرا خود رهبر جمهوری اسلامی نیز قدر و منزلت چندانی برای مجلس خبرگان قائل نیست، چراکه در اظهارات اخیرش برای نمایندگان این مجلس، بیش از آنکه از تحسین خبرگان خشنود باشد، از سکوت نخبگان دلگیر بود.

پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۸

عبور از پدران
از جلوه های بارز جنبش اخیر ایران عبور فرزندان سبز از پدران سرخ یا آرمانگرا بود. در داخل و خارج کشور نسلی از انقلابیون زندگی می کنند که ریزش تدریجی سی ساله تعدادشان را محدود کرده است، هرگز به کمتر از انقلاب یا سرنگونی نظام اسلامی رضایت نمی دهند و اکنون اگر کهنسالی را آغاز نکرده باشند، دوران میانسالی را می گذرانند. شرایط سیاسی داخل کشور امکان فعالیت سیاسی یا مخالفت علنی علیه مشارکت در انتخابات را به این نسل از انقلابیون نمی دهد، رفقای خارج از کشور آنها اما همواره انتخابات ریاست جمهوری را فرصتی مناسب برای فعالیت ها و اعتراض های خویش یافته اند. هر چهار سال، در روز انتخابات اغلب با پرچم های سرخ در برابر سفارتخانه های ایران گرد آمده اند تا با شعارها، پرخاش ها و گاه تعرضات خویش، رای دهندگان را بدرقه کنند.
شرکت گسترده ایرانیان خارج از کشور در دور دهم انتخابات ریاست جمهوری و شروع میارزات موج سبز علیه کودتای انتخاباتی 22 خرداد و حوادث پس از انتخابات، طرفداران انقلاب یا سرنگونی نظام را در موقعیتی جدید و دشوار قرار داد. کم نبودند پدران و مادرانی سرخی که ناگهان خود را با فرزندان سبز روبرو دیدند. اولین مشکل وقتی آغاز شد که پدران رای نداده نتوانستند برای پس گرفتن آرای خویش با فرزندان همصدا شوند. مشکل بعدی زمانی نمایان گشت که انقلابیون سرخ و سرنگونی طلبان سلطنت طلب با تعداد اندک اما پرچم های بیشمار و شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" در تظاهرات فرزندان سبز حضور می یافتند تا هم در عکس ها و فیلم ها تظاهرات را از آن خود نشان دهند، هم رادیکالیسم خویش را به رخ سبزپوشان رفورمیست کشند.چنین بود که برخلاف رسم زمانه، فرزندان پدران، و جوانان پیران را نصیحت کردند. آنان را به حلم، خویشتنداری و رعایت حرمت تظاهرات سبز خویش فراخواندند و آنگاه که پند و اندرز کارگر نیفتاد، صبورانه تظاهرات و اعتراضات خویش را به گوشه ای دیگر انتقال دادند.
اگر این داستان برحکومتیان بود، در این میان بودند درحکومتیانی نیز که شاهد گسترش موج سبز میان فرزندان خویش بودند. عبدالحسین روح الامینی نجف آبادی نمونه بارز چنین افرادی است که فرزندش سالم از خانه برای پیوستن به موج اعتراضات سبز بیرون رفت و دو هفته بعد بجای دریافت خبری از فرزند بازداشت شده اش، جسد او را با دهانی خرد شده تحویل گرفت. آقای روح الامینی بعد از انقلاب فرهنگی و بازگشائی دانشگاهها در آغاز دهه شصت، با عضویت در انجمن اسلامی دانشکده داروسازی دانشگاه تهران بعنوان یکی از بازوان اجرائی انقلاب فرهنگی در این دانشکده، در کار فرستادن دانشجویان دگراندیش به اوین برای بازجوئی یا اخراج آنها و تصفیه استادان فعال مایشاء بود.
اکنون نزدیک به سه دهه بعد، او بعنوان رئیس انستیتو پاستور و در مقام دبیرکل حزب عدالت و توسعه و با دارا بودن چند پست دیگر، همچنان به نظام اسلامی و آیت الله خامنه ای وفادار مانده و امیدوار اجرای عدالت از سوی رهبر جمهوری اسلامی در ماجرای قتل دردناک محسن خویش است. آقای روح الامینی خون فرزند را دیده اما تعفن نظام را حس نکرده است. دهان خرد شده فرزند را دیده، صدای خرد شدن پایه های مشروعیت نظام را نشنیده. تلاش دارد در برابر سوال خبرنگاران و در پیشگاه ولی فقیه قصه ی دل پرغصه پنهان نگه دارد تا آبروی نظام پاس دارد. دلش در بند نظام است با اینکه دلبندش در بند نظام بود و جسد درهم شکسته اش را تحویل گرفت. با همان خونسردی که دانشجویان را پاکسازی می کرد، علیه "فرصت طلبان" سبز سخن می گوید و برای مظلومیت نظام و رهبری دل می سوزاند. برای روشن شدن حقیقت پیرامون مرگ فرزندش در بازداشتگاه کهریزک امید به رهبری بسته است که حفظ آبروی نظام را از افشای جنایات صورت گرفته ارجح می داند. در سودای پیدا کردن عاملان و آمران قتل فرزند است درحالیکه خانواده های دیگر کشته شدگان در زیر فشار و تهدید ماموران خفیه دستگاه ولایت اجازه برگزاری مراسم سوگواری، همکاری با کمیته پیگیری آقایان موسوی و کروبی یا مصاحبه با رساناهای خارج از کشور در مورد مرگ عزیزان خویش ندارند.
سخنان آیت الله خامنه ای در مراسم نماز عید فطر اما دگر بار نشان داد که برای رهبر جمهوری اسلامی حفظ قدرت و آبروی نظام بیش از هر حقیقت دیگر اهمیت دارد. وی در سخنانی بظاهر آشتی جویانه و در باطن پریشان از رعایت قانون، مهربانی و اخلاق حسنه سخن گفت اما در همان حال اعترافات زندانیانی که تحت سخت ترین شرایط و بدون رعایت حقوق قانونی اشان از جمله حضور وکلای شان، مجبور به اعترافات علیه خویش شده اند را صحیح، مسموع و نافذ دانست.رهبر جمهوری اسلامی از عظمت حضور ملت در راهپیمایی روز قدس سخن گفت اما حضور صدها هزار نفره ی سبزها در تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور را نادیده گرفت. از شفافیت سخن گفت درحالیکه هم خود وی و هم مسئولان منتخب وی در نهادهای قضایی، نظامی، اطلاعاتی و انتظامی همه کار می کنند تا بلکه جلوی روشن شدن جنایات صورت گرفته را بگیرند. روزنامه ها را توقیف می کنند یا در دفاتر آنها مامور سانسور می گمارند تا مبادا برخلاف منویات رهبری و دولت کودتا روشنگری کنند. از شفافیت سخن گفت اما رسانه ملی کشور که مستقیما زیر نظر رهبری و با بودجه عمومی اداره می شود در نقش صدا و سیمای کودتاچیان به کدر کردن فضای خبررسانی کشور مشغول است، شخصیت های سیاسی کشور بویژه رهبران جنبش سبز در آن مورد اتهام قرار می گیرند، بدون اینکه طبق قانون فرصت پاسخ دهی به آنان داده شود. ترانه موسوی پیدا می کنند تا ترانه واقعی را بفراموشی بسپارند.
آیت الله خامنه ای از تعقیب و مجازات مجرمان سخن گفت درحالیکه دستگاههای امنیتی برای ارعاب کسانی که جرات کرده اند از تجاوز و جنایت در زندان ها سخن بگویند، موتورسوار مسلح در خانه هایشان می فرستند، یا شیخی آزاده که شجاعت افشای تجاوز و ایستادگی در برابر کودتاچیان را داشته علیرغم اسناد ارائه شده، دروغگو می خوانند. از اخلاق حسنه و پرهیز از تهمت به دیگران گفت درحالیکه اخلاق و تقوای نماینده ی ایشان در روزنامه کیهان در اتهام زدن به آقایان موسوی کروبی و خاتمی و دیگر منتقدان نظام یا هنرمند محبوب ملت آقای شجریان، رسوای خاص و عام است. گویا سرلشکر محمد علی جعفری که بزرگ ترین، بی اساس ترین و مضحک ترین اتهامات را به آقایان خاتمی، موسوی خوئینی ها و بهزاد نبوی نسبت داده است، برگزیده ی رهبر نیست.
ملت ایران اما رشیدتر، آگاه تر، هوشیارتر و مصمم تر از آن است که با سخنان پرتناقض رهبری گرفتار در کلافی سردرگم که شخصا با بی عدالتی، بی درایتی و بی سیاستی خود ایجاد کرده است، یا با اقداماتی نیم بند برای فرار مسئولان واقعی تقلب، تجاوز و جنایت، دست از خواست های عدالت جویانه و آزادی خواهانه ی خویش بردارد.
کاش آقای روح الامینی نیز چنانکه وعده داده است پیگیر اجرای عدالت و روشن شدن حقیقت پیرامون مرگ فرزند خویش باشد و خون وی را برای حفظ مصالح و آبروی نظام فراموش نکند.

دوشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۸

سرداران دیر آمدند

hamid_farkhondeh@hotmail.com

انقلاب سریع پیروز شده بود و ارتش پرابهت شاه چنان ناباورانه دست از مقاومت برداشته بود که انقلابیون پیوسته نگران کودتای وفاداران نظام پیشین بودند. باقیمانده "ارتش ضد خلقی" مورد اعتماد نبود، انقلاب بازوی نظامی خود را طلب می کرد. سپاه تشکیل شد تا از انقلاب پاسداری کند. بازوی مسلح و جوان انقلاب آماده مقابله با خطرات داخلی بود که جنگ درگرفت.
سپاهیان در هیبت کوخ نشینان، پاسدار و بی مهر و نشان به جبهه ها رفتند و برخی در قامت کاخ نشینان با مدال و درجه سرداری به شهرها بازگشتند. سپاه لاغر به جنگ رفت و فربه برگشت.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که قرار بود از جمهوری اسلامی ایران محافظت کند، اکنون بر روی جمهوریت نظام اسلامی شمشیر کشیده است. محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران علیه چهره ها و تشکل های اصلاح طلب که از قضا جزو بنیانگذاران سپاه نیز بودند، کیفرخواست صادر می کند. ادعانامه ای که هر جمله اش از یک ایراد حقوقی رنج می برد.

با اینکه آیت الله خمینی دارای گفته های ضدو نقیض است که اغلب نیز جناح های مختلف برای حقانیت بخشیدن به اقدامات خویش بدانها استناد می کنند، اما شاید یکی از صریح ترین فرمان های او بیانیه ای است که در خصوص عدم دخالت نیروهای نظامی عموما و سپاه خصوصا در امور سیاسی کشور، در همان سال های آغازین انقلاب صادر کرد و بعدها نیز در مناسبت های مختلف بر آن پای فشرد.
این بی توجهی به توصیه آیت الله خمینی از سوی کسانی که پیوسته خود را منتسب به بنیانگذار جمهوری اسلامی می نامند، تنها یکی از موارد تخلف سردارانی است که یکی پس از دیگری از تریبونهای مختلف به تحریف اخبار حوادث پس از انتخابات و تهدید رهبران جنبش سبز می پردازند. اظهارات چندی پیش سرتیپ پاسدار یدالله جوانی رئیس دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب علیه مهندس موسوی و سخنان اخیر محمد علی جعفری فرمانده سپاه علیه رهبران جنبش سبز هیچگونه وجاهت قانونی ندارد.
اولا اظهار نظر در مورد چهره ها و احزاب سیاسی کشور در حیطه اختیارات و مسئولیت های مقامات قضایی کشور است نه کار سپاهیان و نظامیان. ثانیا استناد به گفته های این یا آن زندانی آنهم در چنین بازجویی ها و چنان بازداشتگاههایی، بی ارزش است.
گذشته از موارد قانونی، آنها که با ادبیات و روش و منش آقایان محمد خاتمی، موسوی خوئینی ها یا بهزاد نبوی آشنا هستند می دانند که جملات و عباراتی که سردار محمد علی جعفری بدآنها استناد می کند هیچ سنخیتی با گفته ها و نوشته های نامبردگان ندارد.
رئیس جمهور پیشین، محمد خاتمی یا دیگر چهره های اصلاح طلب چه درمیان روحانیون مبارز چه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یا در جبهه مشارکت همواره بر مبارزه در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی پای فشرده اند و به این خاطر پیوسته مورد انتقاد مخالفان رادیکال نظام نیز بوده اند. البته آنها خواهان پاسخگو بودن رهبر در برابر اختیارات خود بوده اند اما تاکنون هرگز خواهان حذف ولایت فقیه نبوده اند، چراکه بزعم آنان، هم تابع قانون بودن و پاسخگو بودن رهبری را از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی است و هم وجود نهادی بنام ولایت فقیه.

شاید این نیز طنز تاریخ است، در حالیکه نظامیان در همسایگی ایران در ترکیه و پاکستان به پادگان ها بازگشته اند و روز بروز بازگشت شان به عرصه قدرت غیرمحتمل تر می نماید، در ایران سرداران سودای حکومت دارند.
در ایران اما شاهان و مستبدان با تکیه بر شمشیر قرن ها بر مردم حکومت کرده اند اما شمشیر هرگز به تنهایی حکومت نکرده است. گویا سرداران سپاه نیز باید به توصیه اخیر یوشکا فیشر وزیر خارجه پیشین آلمان که به رهبران ایران توصیه کرد تاریخ بخوانند، عمل کنند.

البته سرداران برای قابل قبول نمایاندن قدرت روز افزون خویش ناچارند به عبای رهبران مذهبی چنگ زنند و رهبران مذهبی که نه مشروعیت مردمی دارند نه مقبولیت صنفی، نیز مجبورند به شمشیر سرداران تکیه کنند. زوج سپاه و رهبر ظاهرا با پیوند خود کمبودهای خویش را در عرصه قدرت جبران کرده اند. در نگاه جنبش سبز ایران اما این پیوند نامبارک است.

زوج سپاه و رهبری همراه با محمود احمدی نژاد و همه آنانی که از این عروسی خونبار سود می برند، با متهم کردن معترضین به نتایج انتخابات، اعتراضات مسالمت آمیز آنها و پایداری نه چندان مرسوم رهبران جنبش سبز در برابر تقلب و تجاوز را "انقلاب مخملی" می خوانند. به "انقلاب مخملی" چنگ می زنند تا بلکه مفری برای نجات از کلاف سردرگمی که به دست خویش ایجاد کرده اند بیابند.

انقلاب مخملی به معنی تصرف آرام مراکز قدرت حکومتی است. اگر مهندس موسوی و دیگر چهره های جنبش سبز ایران درپی انقلاب مخملی بودند همان روز 25 خرداد که بیش از دو میلیون نفر در خیابان ها بودند اینکار را می کردند.
"انقلاب مخملی" چیزی نیست جز همان واژه مضحک و به رزو شده "براندازی قانونی". هیچکدام از این اتهامات یا واژگان در قانون اساسی و دیگر قوانین مصوب قوه مقننه کشور نیامده است. آنها که آرای مردم را دستکاری می کنند، برای دفاع از کار خویش مجبور به جعل واژه اند.

این همه با واژگان ورمی روند، اتهامات عجیب و غریب می سازند، ارتباطات عجیب تر با بیگانگان کشف می کنند و اسناد جلسات احزاب قانونی کشور را وامی کاوند تا بی اعتقادی خویش به آزادی احزاب را سرپوش نهند. تمام هنر بازجویان شان یا استناد دادستان شان این است که نشان دهند یک حزب قانونی کشور برای پیروزی خود در انتخابات برنامه ریزی کرده است یا آنکه سران حزب خواستار بازگشت به قدرت و تعویض دولت از طریق انتخابات و ارائه راهکارهای خود برای این تصمیم سیاسی بوده اند.

مستبدین زیاد سخن می گویند، اسناد و مدارک می سازند، توطئه کشف می کنند، واژه ها را مورد تعرض قرار می دهند و شبانه روز بی آنکه نگاهی به دستان خونین خویش بیاندازند، در پی کشف دشمن اند. آنها عرض خود می برند و زحمت مردم می دارند، خلاصه ی همه تقلاها و هیاهوهای آنان "مخالفت با آزادی های سیاسی" است.

باید دید حجت الاسلام صادق لاریجانی، رئیس جدید قوه قضائیه واقعا چنانکه در اولین سخنرانی رسمی خویش در این سمت اعلام کرد با همه متخلفین از قانون در هر لباس و مقامی که باشند برخورد خواهد کرد یا آنکه او نیز نیز مانند دیگر برادرانش بیش از آنکه نگران اجرای عدالت و رسیدگی به سیر شتابان اعمال و گفتارهای غیرقانونی سرداران سپاه و همکاران آنان باشد، در اندیشه خدمتگزاری به رهبر است.