یکشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۹

قانون اساسی؛ مانع یا راه حل؟

حميد فرخنده

hamid_farkhondeh@hotmail.com

قانون اساسی جمهوری اسلامی و ظرفیت آن برای منطبق شدن با حق حاکمیت ملی محل اختلاف نظر میان بسیاری از نیروها و صاحب نظران سیاسی کشور بوده است. برخی برآنند که قانون اساسی نه 177 اصل که یک اصل دارد و آن هم اصل ولایت مطلقه فقیه است. گروهی دیگر از جمله بخش مهمی از نیروهای جنبش سبز و رهبران آن آقایان موسوی و کروبی با تکیه بر اصولی از همین قانون که بر حقوق مردم و حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خود تاکید می کند نظر دیگری دارند. مهندس موسوی و بسیاری از فعالین جنبش سبز با اشاره به فضای سیاسی که قانون اساسی در آن تدوین شد، مقدمه قانون اساسی، ارجاع به اصل سوم و بسیاری اصول دیگر آن مانند اصول 9، 26، 27 و 37 معتقدند با قانون اساسی موجود هم می شود انتخابات آزاد برگزار کرد هم بسیاری از حقوق معوقه ملت را اعاده کرد، بدون آنکه اصل ولایت مطلقه فقیه بتواند بر اصل آرای ملت بعنوان تنها منبع مشروعیت سیاسی حکومت سایه افکند یا آن را تابع خود کند. با این وجود رهبران جنبش سبز بویژه میرحسین موسوی بارها اعلام کرده اند قانون اساسی نه وحی مُنزل، بلکه متنی است تابع زمان و اراده عمومی که طبیعتا تغییرات لازم می تواند در آن صورت گیرد.

اما متن قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در بهترین و مردم سالارانه ترین تفسیر تا چه اندازه با انتخابات واقعا آزاد خوانایی و همراهی دارد؟ بر طبق اصل 112 قانون اساسی "مذهب رسمی کشور شیعه جعفری اثنی عشری است. این اصل تا ابد غیر قابل تغییر است." و بر اساس اصل 115 همین قانون "رئیس جمهور از میان رجل سیاسی معتقد به مبانی نظام جمهوری اسلامی و دین رسمی کشور انتخاب می شود."

حتی اگر بپذیریم عبارت "رجل سیاسی" در یک تفسیر دمکراتیک از قانون اساسی شامل زنان نیز می شود، عدم حق شرکت مردان و زنان غیرمسلمان و حتی غیرشیعه بعنوان کاندیدا در انتخابات ریاست جمهوری از موارد روشنی است که اصل آزادی انتخابات را خدشه دار می کند. زنان و مردان غیرمسلمان و غیرشیعه اما حق کاندیدا شدن در دیگر انتخابات (به استثنای انتخابات مجلس خبرگان که تابع ضوابط خاصی است و عملا اختصاص به روحانیون دارد) را به شرط حذف نظارت استصوابی، دارا هستند.

البته واقع گرایی در عرصه سیاسی ایران و تاریخچه انتخابات ریاست جمهوری حتی در کشورهای دارای نظام دمکراسی گویای آن است که حتی به فرض آزادی کامل انتخابات در ایران، انتخاب شدن یک زن و یا یک غیرشیعه بعنوان رئیس جمهور کشور، حداقل در میان مدت چندان محتمل بنظر نمی رسد.

آقایان بیژن حکمت و امیرحسین گنج بخش در مقاله ای تحت عنوان "انتخابات آزاد و قانون اساسی" با اشاره به بیانیه هفدم مهندس موسوی در مورد خواست برگزاری انتخابات آزاد، تاکید آقای موسوی بر "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" بعنوان فصل مشترک جنبش سبز را نادرست ارزیابی کرده اند. از نظر آنها ایران در دوران گذار قرار دارد، تکیه بر قانون اساسی فعلی ناکافی است و این "انتخابات آزاد" است که فصل مشترک نیروهای مختلف جنبش سبز را تشکیل می دهد. به گمان من ارزیابی خوشبینانه یا غیرواقعی آقایان حکمت و گنج بخش از توان جنبش سبز بطور کلی و بخش سکولار آن بطور مشخص، پایه سه ایراد اساسی این مقاله است:

1.درحالیکه جنبش سبز هنوز نتوانسته است حکومت را وادار به پذیرش حتی یکی از خواسته های پنج ماده ای مطرح شده در بیانیه هفدهم آقای موسوی کند و رهبری جنبش از داشتن یک رسانه سراسری محروم است آقایان حکمت و گنج بخش از مهندس موسوی خواهان برگزاری انتخابات کاملا آزاد هستند. آنها خطاب به مهندس موسوی می نویسند: " ما از موسوی نمی خواهیم از دیدگاه های خود نسبت به قانون اساسی دست بردارد ولی خواهان آنیم که دیدگاهای خود را با دیدگاه های مخالفان در یک انتخابات آزاد به رقابت بگذارد." (1)

2.طبیعی است آقایان گنج بخش و حکمت در مقام تحلیلگر و کنشگر سیاسی و نه صرفا در جایگاه روشنفکر، مشوق و خواهان سیاست ها و راهکارهایی باشند که نیروی جنبش را افزایش دهد و باعث ریزش در صف مخالفان آن شود. فرض کنید آقایان موسوی و کروبی شعار انتخابات آزاد آنگونه که نویسندگان مقاله می خواهند سر دادند و از تاکید بر "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" صرف نظر کردند، در این صورت بدون شک ما شاهد ترمیم شکاف ایجاد شده میان اصولگرایان خواهیم بود و هزینه فشار بر فعالین جنبش سبز برای حکومت کاهش خواهد یافت. مگر اینکه بشود با شواهد و دلایل متقن نشان داد رادیکال تر شدن خواسته های رهبران جنبش سبز بخش خاموش و تعیین کننده برای پیروزی جنبش سبز را به میدان خواهد آورد. البته ممکن است اقلیتی بسیار محدود که تاکنون به جنبش سبز به دیده تردید نگریسته اند، رادیکال تر شدن رهبران جنبش را مشوق خود برای فعال شدن و پیوستن به آن بدانند، اما توازن قوای اجتماعی موجود حاکی از تقویت نیروی جنبش سبز در صورت طرح خواست های رادیکال و خارج از چهارچوب قانون اساسی نیست.

3.همانطور که بسیاری از سبزها خواهان تغییر قانون اساسی و فرارفتن از آن هستند، بخشی از نیروهای این جنبش یا نزدیک به آن نیز به انگیزه های مختلف خواهان تحولات در چهارچوب قانون اساسی موجوداند یا اینکه اگر تحولات ذیل "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" صورت گیرد، حداقل با آن مخالفت نمی کنند. حال چگونه می توان فصل مشترک نیروهای مختلف جنبش سبز را انتخابات آزاد طبق معاهدات و بیانیه های بین المللی و بیانیه شورای بین المجالس دانست و نه انتخابات آزادی که آقای مهندس موسوی در شرایط کنونی با تکیه بر قانون اساسی از آن دفاع می کند؟

این حضور و خواست مردم است که روح و تفسیر دمکراتیک را در قالب قوانین خشک می دمد یا آنکه مستبدین را به پذیرش تفسیر مردم سالارانه از قوانین ظاهرا غیردمکراتیک وادار می کند. وگرنه بهترین متون قوانین اساسی نیز بدون اراده یک ملت برای دفاع از حق حاکمیت خود ملعبه دست مستبدین ریز و درشت خواهد شد. دامنه نارضایتی از حکومت در جامعه ایران گسترده است. ارزیابی گمراه کننده اما این است که نارضایتی را با اعتراض سیاسی که آمادگی برای پرداخت هزینه است، یکی پنداریم.

زیرنویس

1.انتخابات آزاد و قانون اساسی، بیژن حکمت و امیرحسین گنج بخش، روزآنلاین دوشنبه 12 تیر 1389

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2010/july/12//-8b8e35abb6.html

شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۸۹

آنچه خود نداشت

حميد فرخنده

hamid_farkhondeh@hotmail.com

تبیین اهداف جنبش سبز و روشنگری پیرامون راه و روش غیرخشونت آمیز آن از سوی دکتر عطاء الله مهاجرانی وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد در کابینه اصلاحات، البته عملی لازم و شایسته بود. آنچه اما مایه تعجب و تاسف است لحن و ادبیات ایشان در برخورد با بخشی از مخالفان حکومت است که آنها نیز خود را سبز می نامند. زبان و بیان وصل کننده ی بیانیه ها و سخنان مهندس موسوی در سخنرانی اخیر آقای مهاجرانی به زبانی فصل کننده تبدیل شده است.

آقای مهاجرانی هم حق دارد و هم ندارد. بویژه آنجاکه سخن از آسیب شناسی جنبش است او حق دارد بر روش و منش جنبش سبز تاکید کند و خواسته اصلی رهبران جنبش که اجرای بدون تنازل قانون اساسی است را به سرنگونی طلبان، انقلابیون و سرخ های سبزنما یادآوری کند. او حق دارد چرا که هستند گروههایی در میان مخالفان حکومت ایران که سبز شدنشان نه برخاسته از جستجوی رای گم شده خویش در انتخابات 22 خرداد 88 بود، نه از سر باورمندی به حرکت سیاسی اصلاح طلبانه در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن، و نه حتی با استفاده از خشونت در مبارزه سیاسی وداع کرده اند.

تولد جنبش سبز و ظهور همبستگی ملی در میان ایرانیان داخل و خارج کشور اما فرصتی فراهم آورد برای پرچم های شیر و خورشید در پستو مانده و بیرق های سرخ سال ها جمعیت ندیده. اگر در صحنه اصلی نبرد، اختلافات گاه خود را در شعارهای رادیکال گروهی از تظاهرکنندگان نشان داد، در خارج کشور اما در مناسبت ها و تظاهراتی که برای پشتیبانی از جنبش سبز برگزار شد و می شود گروهی از هم میهنان سلطنت طلب که اغلب شمارشان اندک اما پرچم هایشان بی شمار است بر آن بوده و هستند تا بدون توجه به احوال درونی جنبش سبز مطابق ظن سیاسی خویش یار این جنبش شوند. آنسوتر نیز گروهی اندک تر، پرچم سرخ و بلندگو در دست بدون رعایت حرمت برگزارکنندگان مراسم و حتی گاه در حین سخنرانی میهمانان دعوت شده و نمایندگان احزاب سیاسی خارجی، بدون رعایت اصول اولیه نزاکت به سردادن شعارهای انقلابی خویش می پردازند.

عطاءالله مهاجرانی حق دارد بر روش اصلاح طلبانه، گام به گام و غیرخشونت آمیز جنبش سبز تاکید کند چرا که می بیند عده ای خود را سبز می دانند اما عدم خشونت را منوط به عدم کاربرد خشونت از سوی حکومت می دانند. می بیند هستند هنوز نیروهایی که شعارهای سی ساله خویش را بر شعور نسل جوان کشور ترجیح می دهند یا سودای براندازی و حذف این و آن را دارند. مهاجرانی حق دارد مسئولیت سیاسی و اخلاقی کسانی که خود را سبز می نامند اما هنوز دل در گرو دخالت خارجی برای براندازی حکومت دارند، به آنان گوش زد کند. او حق دارد به برخی جریان های سیاسی یادآوری کند نه فروتنی مهندس موسوی دلیل بی رهبر بودن جنبش سبز است نه تاکید بر تکثرگرایی آن دلیلی بر بی در و پیکر بودن این جنبش در عرصه راهبرد سیاسی است.

وزیر پیشین فرهنگ در کابینه محمد خاتمی اما حق ندارد آنجا که زبان و کلام اش برخلاف سلوک جنبس سبز و رهبرانش به خط کشی های پررنگ میان ایرانیان می پردازد. نمی شود از خوشنویسی و دیگر ظرایف زندگی آیت الله خمینی سخن گفت اما از شداید حکومت او حتی به تلویح سخن نگفت. نمی شود خود را مدافع روش و منش موسوی دانست اما با مخالفان بنیانگذار جمهوری اسلامی و حکومت او فله ای برخورد کرد. از روی جویهای خون، سنگرهای جنگ بی حاصل، زندان ها، انقلاب فرهنگی، پاکسازی ها و سرکوب ها پرید و ناگهان به این رسید که گویا همه از آغاز و تنها از روی سلیقه شخصی با آیت الله خمینی، انقلاب و حکومت روحانیون مخالف بوده اند.

جالب است که در این حیطه نیز مهندس موسوی بسیار صریح تر و عادلانه تر رفتار کرده است. چندی پیش او صادقانه گفت که به آیت الله خمینی علاقه و الفتی خاص دارد اما در عین حال رهبر انقلاب اسلامی را مبری از خطا ندانست و به اشتباهات رویداده در دوره او هرچند سربسته اشاره داشت.

از اینروست که آقای مهاجرانی در سخنرانی اخیر خویش در لندن علیرغم تاکیدات شایسته، در عرصه سخن باخته. جان کلام رهبران جنبش سبز را بازگو کرده، روح کلام آنها را اما فراموش کرده است.

قابل توجه است که طی یک سال گذشته حکومت بارها تلاش کرده است میان بخش های مختلف جنبش سبز و رهبران آن شکاف اندازد اما مهندس موسوی و مهدی کروبی با درایت خود مانع از آن شده اند. روح جنبش سبز حق خواهی، انتخابات آزاد و مسالمت و مداراست. رهبران جنبش سبز بویژه مهندس موسوی، بارها تکرار کرده اند که جنبش سبز همه مردم ایران را دوست خود می داند و در پی حذف هیچکس، حتی دشمنان این جنبش نیستند. آنها همواره اعلام داشته اند که خواست جنبش سبز احترام به آرای واقعی ملت است. بر تکثر آرا، تنوع افکار و رنگارنگی ملت ایران تاکید داشته اند. جنبش سبز و رهبرانش ایران را برای همه ایرانیان می خواهند.

تمام نکاتی که در سخنرانی آقای مهاجرانی برای بازتعریف جنبش سبز مطرح شده اند گاه به تصریح و زمانی به تلویح در بیانیه های آقای موسوی و منشور منتشر شده از سوی ایشان نیز آمده است. کلام و پیام مهندس موسوی اما ضمن بیان خواست اجرای بدون تنازل قانون اساسی، جذب مخالفان، احترام به نظر آنان، وحی منزل ندانستن قانون اساسی، تلاش برای دنبال کردن راهکارهای قانونی برای تغییر قانون اساسی بر پایه گفتگوی اجتماعی لازم برای رسیدن به اجماع ملی در این عرصه بوده است.

حجت الاسلام محسن کدیور، یکی دیگر از امضاکنندگان بیانیه پنج نفره در حمایت از بیانیه هفدهم مهندس موسوی، نیز اخیرا در مصاحبه ای مناقشه برانگیز در تلویزیون فارسی صدای امریکا شعار اصلی جنبش سبز ایران در روز قدس که "نه عزه نه لبنان، جانم فدای ایران" بود را به شعار "هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران" مصادره به مطلوب کرد. این درحالیست که در روزهای پیش از تظاهرات روز قدس فعالین جنبش سبز در شبکه های اجتماعی شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" را بعنوان شعار پیشنهادی مطرح کردند. آقای مهندس موسوی در بیانیه ای که در آستانه آن راهپیمایی انتشار داد پیشنهاد چندین شعار ازجمله "هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران را داد" اما چنانکه دوربین های موبایل تظاهرکنندگان سبز در روز قدس نشان دادند، خوب یا بد این شعار آنگونه که رهبران جنبش سبز می خواستند سر داده نشد. اکنون معلوم نیست بجای پذیرش این واقعیت چرا جناب آقای کدیور باید دچار چنان خطای کلامی شوند که برای بیان یک جمله کوتاه اما دور از واقعیت مجبور به توضیح و تشریح طولانی مسئله مورد بحث در رسانه ها برای رفع و رجوع اظهارات خود شوند.

اتفاقا نه لحن کلام اخیر آقای مهاجرانی و نه لغزش بیان آقای کدیور هیچکدام نه با روحیه و منش آقای موسوی خوانایی دارد و نه با سلوک، ادبیات، حقیقت جویی و عدالت خواهی راه سبز امید که آقایان خود را نمایندگان غیررسمی خارج از کشور آن می دانند و برای آن مصاحبه و سخنرانی می کنند.

سر سبز زبان سبز می خواهد، چراکه زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد.