شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵







چهارشنبه 2 اسفند 1385
رضاخان برنده مسابقه کودتا، به مناسبت سالروز کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، حميد فرخنده
رضاخان نه از خانواده ای اشرافی بود و نه مانند سرسلسله های پادشاهی ايران ايل و قبيله ای پشت سر داشت. در به کارگيری قدرت "شمشير" اما بی شباهت به اسلاف خود نبود. او فاصله سربازی تا سرداری را با انضباط نظامی، شجاعت و ذکاوت خويش پيمود و ويژگی هايش او را برنده مسابقه ای ساخت که شرکت کنندگان مشتاق ديگری نيز داشت

جنگ جهانی دوم برای ايران وقايع شهريور ۱۳۲۰، از جمله اشغال موقت شمال و جنوب کشور توسط قوای متفقين را به همراه داشت.
اما به علت سقوط ديکتاتوری رضا شاه در پی اين رويداد، باز شدن فضای سياسی کشور، رشد احزاب و انتشار آزاد مطبوعات، اين برهه از تاريخ معاصر ايران در خاطره جمعی ايرانيان به مثابه فرج بعد از شدت، دورانی دوست داشتنی و پر اميد است. جنگ جهانی اول اما گشايش حاصل شده بعد از صدها سال استبداد در ايران را دچار سختی های خود ساخت. اين جنگ هنگامی رخ داد که مشروطه نوپای ايران با انواع دسيسه های دولت های استعماری روس و انگليس دست به گريبان بود. يکسال و نيم بعد از صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدين شاه و يکسال بعد از تصويب قانون اساسی مشروطه، در حاليکه محمد علی شاه بر ايران سلطنت می کرد، دولت های روس و انگليس از ترس قدرت روز افزون آلمان راه اتحاد در پيش گرفتند و به تبع آن اختلافات خود در صحنه داخلی ايران را نيز کنار گذاشتند. در سال ۱۹۰۷ ميلادی اين دو قدرت بزرگ استعماری، ايران را طی توافقنامه ای که به نام قرارداد ۱۹۰۷ مشهور شد به دو منطقه نفوذ تقسيم کردند. بخش شمالی کشور تحت کنترل روس ها و قسمت جنوبی تحت کنترل انگليسی ها درآمد. تنها باريکه ای مرکزی که تهران و اصفهان در آن قرار می گرفتند را به عنوان منطقه بيطرف باقی گذاشتند. هنگامی که اولين مجلس مشروطه زير بار اين توافقنامه نرفت، پاسخش به توپ بسته شدن به تحريک روس و انگليس، به فرمان محمد علی شاه و توسط ديويزيون قزاق به فرماندهی لياخوف روسی بود. با شروع جنگ جهانی اول در تابستان ۱۹۱۴ ميلادی ( ۱۲۹۳ خورشيدی) تنها ۵ سال پس از فتح تهران توسط مجاهدين مشروطه و خلع محمد علی شاه از سلطنت، بنا به توافقنامه استعماری ديگری که به قرارداد ۱۹۱۵ مشهور است همان منطقه کوچک مرکزی نيز ميان دو طرف تقسيم شد و روس ها تا اصفهان را تحت تسلط خود قرار دادند و انگليسی ها در تمام جنوب مستقر شدند. در اين روزهای نااميدی برای تماميت ارضی ايران اما وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسيه به طور معجزه آسا به کمک استقلال ايران آمد. قبل از اينکه پرولتاريای روسيه از مزايای انقلاب بلشويکی خويش بهره مند شود، اين ايرانيان بودند که از کوتاه شدن دست يکی از دشمنان استقلال کشور خود شاد گشتند. دولت انقلابی روسيه تمامی قراردادهای استعماری دولت های تزاری را ملغی اعلام کرد، نيروهای نظامی خود را از ايران بيرون برد و از انگليس نيز خواست چنين کند.با وجود اينکه وقوع انقلاب اکتبر يکی از دشمنان بزرگ استقلال ايران را از صحنه حذف کرد، اما باعث يکه تاز شدن انگلستان در کشور شد. از سوی ديگر متحد ديروز انگليس در جنگ جهانی اول اکنون به دشمن سرخی تبديل شده بود که آتش انقلاب بلشويکی اش می توانست دامن هند، مستعمره بزرگ انگليس در شرق ايران را بگيرد. جابجايی در صف بندی های سياسی بين المللی و منطقه ای در پايان جنگ جهانی اول، استعمارگر پير را به سرعت برای طراحی سياست خارجی خود در شرايط جديد دست بکار کرد. انگلستان با قرارداد ۱۹۱۹(۱۲۹۸ خورشيدی) که بين وثوق الدوله و سفير انگليس در غياب مجلس به امضا رسيد، در حقيقت تلاش داشت قرارداد ۱۹۱۵ را بدون رقيب پيشين اجرا و ايران را تماما مستعمره خويش کند. اما تلاش های آزاديخواهان، حمايت مردم از آنها و مخالفت احمد شاه با اين قرارداد ننگين باعث نقش بر آب شدن اين نقشه شد و کابينه وثوق الدوله جای خود را به دولت خوشنام مشيرالدوله داد. انگليس که موفق نشده بود نقشه استعماری خود را مستقيما عملی کند، سياست خود را به روی کار آوردن حکومتی مورد اعتماد خويش در ايران، معطوف کرد. از همين زمان شبح کودتا در آسمان ايران به حرکت درآمد. تلاش های لرد کرزن وزير امور خارجه انگلستان برای جايگزينی نيرويی مورد اعتماد دولت انگليس که اکنون مجبور بود به حضور مستقيم خود در ايران پايان دهد، شروع شد. با فشار و تهديد سفارت انگليس در تهران، شاه جوان ايران کابينه مشيرالدوله را از کار برکنار کرد و باز با تهديد و پيشنهاد "نورمان" کاردار اين سفارتخانه، احمد شاه فرد بی خطری مانند سردار منصور رشتی (سپهدار) را به نخست وزيری برگزيد. بيش از هشت سال از همدلی انگليس با مشروطه خواهان، از روزهايی که سفارتخانه انگليس مامن و محل بست نشينی مشروطه خواهان بود نمی گذشت. اما سفارت انگلستان در تهران نه تنها باعث سقوط کابينه ی ملی مشيرالدوله شده بود بلکه اکنون مامورانش آزادانه در خيابان های تهران و برخی نقاط ديگر در جستجوی کانديدای مناسب برای کودتا عليه دولت مشروطه بودند.سال های حد فاصل شروع جنبش مشروطه خواهی تا به سلطنت رسيدن رضا شاه چنان سرشار از دخالت های انگلستان و روسيه در امور داخلی ايران و زد و بندهای پنهان رجال سياسی وابسته به بيگانگان با دولت های استعمارگر بويژه دولت انگليس به ضرر منافع ملی ايران است، که می شود حوادث اين دوران بيست ساله را علت تحکيم "تئوری توطئه" و مزمن شدن بيماری سياسی "دائی جان ناپلئونيسم" در اذهان بخشی از ايرانيان دانست.در سال های پايانی جنگ جهانی اول مشروطه خواهان بر اثر اختلافات داخلی و دسيسه های خارجی بسيار تضعيف شده بودند. آنهايی که در پی به توپ بسته شدن مجلس در تهران، با يکسال پايمردی و مقاومت در برابر قوای سرکوبگر دولت مرکزی در تبريز از مشروطه دفاع کرده بودند و آن سردارانی که با بسيج مردم بختياری و گيلان، تهران را فتح و همه ی ايران را از استبداد محمد علی شاهی رهانيده بودند، ديگر حتی توان حفظ پايتخت از آشوب ها و دسيسه های استعمارگران و عوامل داخلی يشان را نداشتند. ترور سيد عبدالله بهبهانی و ميرزا علی محمد خان تربيت از سران مشروطه، اعدام شيخ فضل الله نوری، درگيری نيروهای دولت مشروطه با ستارخان در پارک اتابک به دنبال سرپيچی سردار ملی از خلع سلاح خود و يارانش توسط دولت که در پی سر و سامان دادن به نظم عمومی بود، آن هم در چهاردهم مرداد ۱۲۸۹، يعنی در چهارمين سالروز صدور فرمان مشروطيت، کشته شدن ۳۰۰ نفر از نيروهای ستار خان در اين حمله، زخمی شدن وی از ناحيه پا و دستگيريش، سرانجام مرگ سردار مشروطه چهار سال بعد در پی جراحات وارده به پايش، همه حوادث ناگواری بودند که بتدريج شيرينی انقلاب مشروطيت را به کام مردم ايران تلخ کرده بودند. اتحاد، شور و همبستگی اوايل جنبش مشروطيت بين مردم و ميان رهبران جنبش و فداکاری های مبارزان مشروطه خواه در برانداختن استبداد صغير جای خود را به دودستگی ها و دشمنی ها داده بود. مردم کم کم از اطراف سران مشروطه پراکنده شدند. آيت الله نائينی از مجتهدان نجف و طرفدار مشروطه چنان از وقايع پيش آمده سرخورده شد که نسخه های کتاب خويش " تنبيه الامة و تنزيه الملة" که حاوی منسجم ترين استدلال های مرجعيت شيعه در دفاع از مشروطيت بود را از بازار جمع آوری کرد و از بين برد. علاوه بر اين قحطی و ناامنی در پی شروع جنگ جهانی اول که اشغال بخش هايی از خاک ايران توسط دولت های روس، انگليس و عثمانی را به همراه داشت، زندگی را بر مردم سخت کرده بود. قدرت حکومت مرکزی بسيار تضعيف شده بود، کلنل محمد تقی خان پسيان در خراسان، شيخ محمد خيابانی در تبريز، ميرزا کوچک خان جنگلی در گيلان، شيخ خزعل در خوزستان و اسماعيل آقا کرد معروف به سميتقو در آذربايجان با تکيه بر جنبش های محلی، شورش هايی عليه دولت مرکزی سازمان داده بودند.در چنين بستری از حوادث تلخ برای ايران و ايرانيان، ژنرال ادموند آيرون سايد وابسته نظامی انگليس برای طراحی کودتا به ايران آمد. در ابتدا نصرت الدوله فرمانفرما(از شاهزادگان قاجار) برای رهبری کودتا در نظر گرفته شده بود. کانديدای اول کودتا و لرد کرزن در لندن در اين مورد با هم ملاقات داشتند. سپهدار تنکابنی (از سران مشروطه و از فاتحان تهران) کانديدای ديگر بود. اما طراحان کودتا سرانجام آن دو را مناسب تشخيص ندادند، آنها در جستجوی فردی بودند که اگر لازم شد بتواند از خود خشونت نيز نشان دهد و از اعدام برخی از رجال سياسی مشروطه ابائی نداشته باشد. از اين رو با برخی از نظاميان تماس هايی گرفته شد، ولی آنها خودداری کردند. شبح کودتا در آسمان پايتخت از نگاه تيزبين برخی از رجال سياسی پنهان نبود. در تهران شايع شده بود که کودتايی در شرف تکوين است. شايعه خروج نيروهايی انگليسی از پايتخت نيز وحشت در دل شاه کشور که خود عقيده داشت "برای سلطنت ساخته نشده است"، افکنده بود. سفارتخانه انگليس محل رفت و آمد افرادی شده بود که منافع ملی کشور را قربانی منافع شخصی خود و مطامع بيگانگان می کردند. سيد ضياء الدين طباطبائی روزنامه نگار ماجراجو و مدير روزنامه رعد يکی از اين افراد بود. او در همکاری با ژنرال آيرون سايد سفارت انگلستان را برای يافتن کودتاچی مناسب ياری می داد. سرانجام آيرون سايد به کمک سيد ضياء رضا خان فرمانده آترياد قزاق همدان را کشف کرد.قزاق ها که نبايد آنها را با مردم قزاقستان در آسيای ميانه اشتباه گرفت، مردمی از اقوام مختلف جنوب روسيه، اوکرائين و لهستان بودند که با فرار از دست اربابان فئودال، زندگی آزادی را در استپ های جنوبی و اطراف رود های دن و دنيپر برگزيده بودند. در جريان جنگ های قدرت های حاکم بر آن نواحی به تدريج نقش مرزداری به قزاق ها سپرده شد. آنها به شجاعت و مهارت های سوارکاری مشهور بودند. نيروهای قزاق در جريان حمله ناپلئون به روسيه با جنگ های نامنظم و حملات پراکنده خود وحشت در دل سربازان فرانسوی افکنده بودند. تا پايان حکومت تزاری واحد های منظم نظامی با نام قزاق در ارتش امپراطوری روسيه وجود داشت. ناصرالدين شاه قاجار در جريان سفرهای اروپايی خود هنرنمايی های نظامی قزاق ها را پسنديد و خواستار تشکيل واحدهای قزاق در ايران شد. طی قراردادی بين ايران و روسيه تزاری در سال ۱۲۵۷ خورشيدی، اين واحدها تحت فرماندهی افسران روسی و با يونيفرم قزاقان روسی ابتدا در سطح بريگاد(تيپ) تشکيل شد و سپس تا سطح ديويزيون (لشکر) ارتقاء يافت. دولت ايران در ابتدای امر تعدادی از سواران قفقازی تبار مهاجر را برای آموزش به آنها سپرد.
اما چهار ديدار در گراند هتل قزوين بين ژنرال آيرون سايد و رضا خان که نيروهای تحت فرماندهی اش در روستای "آق بابا"ی قزوين مستقر بودند، همراه با اطلاعاتی که سيد ضياء از اينجا و آنجا در باره رضاخان سوادکوهی گرد آورده بود، ژنرال انگليسی را به اين نتيجه رساند که او برای کودتا مناسب است. چنين بود که در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ کودتا با ايده لرد کرزن وزير امور خارجه انگليس و طراحی فرستاده ويژه نظامی اين کشور به ايران، با رهبری سياسی سيد ضياءالدين طباطبائی، به کمک نيروی نظامی بريگاد قزاق و با رهبری نظامی رضا خان بوقوع پيوست. کودتاچيان بدون مقاومتی از سوی نيروهای ژاندارمری و پليس وارد تهران شده و در ساختمان "ارکان حرب" مستقر شدند.تهرانی ها با شليک توپ های آنها از خواب بيدار و از کودتا باخبر شدند. رجال کشور و درباريان به محض خبردار شدن از کودتا شروع به فرار و يا پناه بردن به سفارت خانه ها کردند. وليعهد، شاهزاده حسن ميرزا در حال فرار در دروازه دولاب بعد از اينکه پيام دلگرم کننده برادرش احمد شاه، که در ابتدا خود به کاخ فرح آباد گريخته بود را شنيد، برگشت. نخست وزير سردار فتح الله منصور رشتی تنها و با لباس مندرس به سفارت انگليس وارد شد تا پناهنده شود، ولی راهش ندادند. برخی از شخصيت های ملی چون فکر می کردند کودتا بلشويکی است سفارت فرانسه را برگزيدند و به سفير پيام فرستادند که در صورت وخيم شدن اوضاع، آماده پناه دادن به آنها باشد. حدود دويست نفر از سران مشروطه، شاهزادگان و رجال خوشنام و بدنام کشور توسط کريم آقا بوذرجمهری که در نقش رئيس پليس و ضابط کودتاگران عمل می کرد، دستگير و از امولشان صورت برداری شد. شواهد اوليه حاکی از استقبال مردم به تنگ آمده از قحطی، ناامنی و اختلافات رجال سياسی کشور، از کودتا بود. اطلاعيه های کودتاگران يا به امضای سيد ضياء بود يا به امضای "فرمانده کل قوا- رضا" که اينک سردار سپه ناميده می شد. رضا خان به معنای واقعی خان يا خان زاده نبود. او در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ شمسی در روستای آلاشت از توابع سواد کوه مازندران زاده شد. پدرش عباسعلی فرمانده فوج سوادکوه و مادرش زهرا(نوش آفرين) از مهاجرين قفقاز بود. رضا کودکی چهل روزه بود که پدرش را از دست داد. پس از اين واقعه مادرش وی را به تهران آورد و در فقر و تنگدستی در محله سنگلج زندگی می کردند. در سن ۱۵ سالگی با توصيه يکی از بستگان خويش به عنوان سرباز وارد فوج قزاق سوادکوه شد. در پی قتل ناصرالدين شاه فوج سواد کوه برای حفاظت از سفارتخانه ها و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. رضا در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در ۲۳ سالگی به سرگروهبانی محافظين بانک استقراضی روسيه در مشهد رسيد. چندی بعد به عنوان وکيل باشی اولين گروهان شصت تير( مسلسل) در ايران منصوب شد و از آنجاکه وی مهارت خاصی در کاربرد آن شصت تير که مدلی به نام ماکسيم بود داشت، به رضا ماکسيم مشهور گشت. گروهان شصت تير رضا خان جزو واحدهای نظامی ای بود که در دوران استبداد صغير برای سرکوب مشروطه خواهان در محاصره تبريز شرکت داشتند. چند سال بعد وی به مقام فرماندهی اين گروهان رسيد. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان او در سمت محافظان عين الدوله نخست وزير محمد علی شاه مخلوع که به فريمان تبعيد شده بود درآمد و نزد وی در ۲۹ سالگی سواد خواندن و نوشتن آموخت. در دوران دولت های ناپايدار مشروطه در سرکوب قيام های محلی همراه با سواران بختياری و ارامنه از خود رشادت هايی نشان داد. سرانجام رضا خان در سال ۱۲۹۷ خورشيدی، در ۴۱ سالگی به فرماندهی آترياد (بريگاد) همدان نيروهای قزاق منصوب شد و لقب ميرپنج گرفت.رضا خان نه از خانواده ای اشرافی بود و نه مانند سرسلسله های پادشاهی ايران ايل و قبيله ای پشت سر داشت. در به کارگيری قدرت "شمشير" اما بی شباهت به اسلاف خود نبود. او فاصله سربازی تا سرداری را با انضباط نظامی، شجاعت و ذکاوت خويش پيمود و ويژگی هايش او را برنده مسابقه ای ساخت که شرکت کنندگان مشتاق ديگری نيز داشت. شايد هنگامی که در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ نيروهای تحت فرماندهی رضا خان آسانتر از آنچه انتظار می رفت بدون هيچ مقاومتی وارد تهران شدند و در پی آن اين فرمانده گمنام قزاق ترس دربار، زبونی و فرار شاهزادگان قاجار، عدم مقاومت و تزلزل رجال مشروطه که ديگر چندان از حمايت مردم برخوردار نبوده و يکی پس از ديگری دستگير می شدند را ديد، سودای ادامه صعود از نردبان قدرت را در سر پروراند. رضا خان اکنون در ۴۳ سالگی با عنوان سردار سپه و در مقام وزير جنگ برای طی فاصله سرداری تا سلطنت ابتدا بايد با پشتوانه سفارت انگلستان و اشاره آخرين پادشاه قاجار، رئيس الوزرا سيد ضياء را برکنار می کرد و سپس مخالفان قدرت روزافزون خويش در درون و بيرون مجلس را ساکت می ساخت. پنج سال ديگر وقت لازم بود تا سردار سپه، رضا شاه شود و سرانجام در قالب کاريکاتور باقی مانده از مشروطه و در کنار مبارزه ی تجدد آمرانه با سنت، آمپول پزشک احمدی جانشين قهوه قجر گردد.
منابع
۱. از سيد ضياء تا بختيار، مسعود بهنود، چاپ دهم، انتشارات دنيای دانش، تهران، خرداد ۱۳۸۴ ۲. روزگاران، تاريخ ايران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، دکتر عبدالحسين زرين کوب، انتشارات سخن، چاپ چهارم، تهران ۱۳۸۱
نسخه قابل چاپ بازگشت به بالاي صفحه
در همين زمينه:10 اسفند » صدای سوم هميشه راه سوم نيست، حميد فرخنده18 بهمن » سياهکل؛ رد تئوری بقاء با پراتيک مرگ، حميد فرخنده17 دی » جمعه گردی در کژراهه اغراق، نقدی بر مقاله اسماعيل نوری علا، حميد فرخنده9 دی » با خشونت آمد با خشونت رفت، حميد فرخنده6 دی » سازمان سياسی يا "دفتر مطالعات اجتماعی"؟ نقدی بر نوشته خانم مريم سطوت در سايت ايران امروز، حميد فرخنده
دنبالک: فهرست زير سايت هايي هستند که به 'رضاخان برنده مسابقه کودتا، به مناسبت سالروز کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، حميد فرخنده' لينک داده اند.

هیچ نظری موجود نیست: