یکشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۸

خودکامه ای که مضحک نیز شد

hamid_farkhondeh@hotmail.com

هنگامی که 31 سال پیش در چنین روزهایی شاه ایران را ترک کرد، چندی بود پذیرفته بود که اکثریت مردم از او روی برتافته اند. با چشمانی گریان و دلی نگران و مغموم از "ناسپاسی" مردم کشور را ترک کرد. شخصیت شاه، بیماری و عوارض جانبی داروی کلرامبوسیل را علت بی تصمیمی شاه در ماههای پایانی قبل از خروجش از کشور دانسته اند. براستی آیا اگر شاه هنگامی که صدای انقلاب مردم را شنید، از "انقلاب" نمی گفت و در سخنان خود که گویا شجاع الدین شفا نوشته بود به "اعتراض" یا "نارضایتی" اشاره می کرد آیا سرنوشت بهمن انقلابی که راه افتاده بود، به نحو دیگری رقم می خورد؟ اگر شاه در کشور مانده بود و روحیه فرماندهان ارتش تضعیف نشده بود، کشتار و مقاومت ارتش می توانست جلوی موج انقلاب را بگیرد؟ با توجه به گسترش گفتمان مسلط انقلابی و فرهنگ شهادت در ایران دهه 50 بویژه در نیمه دوم سال 57، پاسخ منفی است. در آن ماههای بحرانی، ماندن شاه در کشور و به تبع آن تاخیر در بازگشت آیت الله خمینی به کشور، شاید سقوط نظام پهلوی را چند ماه به تاخیر می انداخت یا انقلاب را خونین تر می کرد، اما انقلاب را سر باز ایستادن نبود. بی شک اصرار خودکامگان بر حفظ قدرت خویش یا نقدناپذیری شان، علیرغم خواست مردم، همه آنان را بنوعی در موقعیتی مضحک قرار می دهد. شاه اما شاید این درایت را داشت تا نه خود را در چنین موقعیتی قرار دهد و نه خونریزی بیشتر شود.

در هفت ماه گذشته بعد از انتخابات 22 خرداد، آیت الله خامنه ای 26 بار در این باره سخن گفته و بارها از نخبگان و بزرگان خواسته تا به اراده او لبیک گویند. در واکنش به خاموشی نخبگان گاه آنان را هشدار داده، گاه نمره ردی در کارنامه شان وارد کرده است. اما باز هم به کررات به این رفوزه شدگان رجوع کرده است. "ریزش ها" را در مقابل "رویش ها" بی اهمیت خوانده است. امیدوار است با موعظه های او، نخبگان "تواب" شوند. این درحالیست که هم سران جنبش سبز عزم راسخ خود را در همراهی با مردم معترض برای احقاق حقوق قانونی پایمال شده خویش مصرند و هم اکثر بازداشت شدگان در زندان ها بر سر دفاع از آرمان های جنبش سبز پایداری نشان داده اند. معلوم نیست از نخبگانی که ماههاست رهبر را در انتظار و حسرت پاسخ مناسب طبع او گذاشته اند، چگونه می شود انتظار شناخت "لحظه و نیاز" داشت؟ اگر ریزش ها قابل اعتنا نیستند و "انقلاب راه خویش را با موفقیت و صلابت ادامه می دهد" چرا رهبر تا این اندازه نیازمند حمایت نخبگان مردود شده است؟ و اگر تا این حد مشتاق حمایت آنان است، استفاده مکرر از زبان تهدید و عتاب چگونه تدبیری است؟ دیدن تظاهرات 23 تیر 78 در حمایت از رهبری، از "قله های انقلاب" نامیدن تظاهرات چند ده هزار نفری 9 دی، آن هم بخشا بزور ساندیس و ضرب ساندویچ، و ندیدن تظاهرات چند میلیونی مردم تهران در 25 خرداد یا مناسبت های دیگر، نشان کدام نوع عدل است؟ سخن گفتن در وقت خاموشی نشانه کدام مدیریت موفق سیاسی است؟

دوپهلو و مبهم سخن گفتن نخبگان برای حفظ حرمت رهبری است. نشان از تدبیری دارد که هم برای رهبر آبرومندانه است هم صلاح مردم و مملکت در آن است. برای ممانعت از ریزش آخرین پل لرزان ولایت است. نخبگان سکوت می کنند یا دوپهلو سخن می گویند بلکه رهبر متوجه و متنبه شود. آقای هاشمی رفسنجانی خاموشی برمی گزیند و علیرغم انتقادات و ایرادات خود به جریانات تندرو در حکومت، گاه سخن گفتن درباره رهبر جز به نیکویی سخن نمی گوید. آقای عزت الله سحابی با کوله باری از تجارب تلخ، دردمندانه از جوانان و ایرانیان خارج کشور می خواهد از طرح خواسته های رادیکال و سر دادن شعار علیه آیت الله خامنه ای خودداری کنند. آقایان موسوی، کروبی و خاتمی همواره حرکت جنبش سبز را در چهارچوب قانون اساسی تعریف می کنند و آنچه بسیاری از مردم بصراحت در کوچه و خیابان می گویند را محترمانه در بیانیه ها و گفته های خویش به سمع رهبر می رسانند، دو پهلو و مبهم سخن می گویند تا هم آرامش در کشور حفظ شود و هم شاید امیدوارند گوش شنوایی پیدا شود. با فروتنی به دَر استبداد می گویند تا دیوار خودکامگی متوجه خطاها، یکدندگی ها و بی تدبیری های خود شود.

با این همه تدبیر و هوشیاری رهبران جنبش سبز که آخرین آن در قالب بیانیه 17 ماده ای میرحسین موسوی نمره بالای قبولی در میان نخبگان و اکثر فعالان سیاسی از طیف های مختلف گرفته، باز هم آیت الله خامنه ای هم صدا و هم روش با نماینده خود در روزنامه کیهان نخبگان مردود می کند، دشمن می تراشد و "قرمطی" می جوید.

در جای جای سخنان دیروز آیت الله خامنه ای در دیدار با مسئولان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به ریاست آیت الله احمد جنتی نشانه های وحشت از تظاهرات گسترده سبزها در 22 بهمن، استیصال و نیاز رهبری مستبد در راس حکومت که به طرز رقت باری هم تایید می خواهد هم تهدید می کند، آشکار بود. او هم از شفاف سازی می گوید هم رهبر کدرکنندگان فضای سیاسی کشور است. هم از "همه گرایش های سیاسی داخل نظام" نام می برد، هم تقریبا تمامی رهبران گرایش مخالف خود را در زندان نگهداشته است. هم خواهان تایید و حمایت نخبگان سیاسی و مذهبی کشور است هم از سر و روی رفتار و کردارش دفع می بارد. از رویش می گوید اما تابحال هنری جز ریزش از خود نشان نداده است.

اینها اگر حکایت خودکامه ای که مضحک نیز شد نیست، پس چیست؟ شاه هنگامی که با مخالفت رو به گسترش مردم روبرو شد کمتر سخن گفت و بندرت در مجامع عمومی ظاهر شد. شاید در عین خودکامگی دریافته بود که قدری فروتنی اگر جلو انقلاب را نمی گرفت بر آتش آن نیز نمی افزود. آیت الله خامنه ای اما هر بار که لب به سخن می گشاید، دافعه صادر می کند و نفرت می آفریند. روز بروز سخنان و گفته های رهبر جمهوری اسلامی با استدلال و سلوک حسین شریعتمداری نماینده اش در کیهان، بیشتر منطبق می شود.

آقای سحابی، به جرات می توان گفت اکثر ایرانیان خارج ازکشور همانند جوانان آگاه و پرشور داخل کشور توصیه های هوشیارانه شما را پاس می دارند. اما چه می شود کرد، رهبر تصمیم گرفته است به بخت خود پشت پا زند.

۱ نظر:

جلال رحمانی گفت...

ممنون از مطلب گویا و زیبایتان