پنجشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۵


انتخابات شوراها از دو نگاه

حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com


از انتخابات مجلس خبرگان، بازی بین خودی ترین خودی ها ی حلقه ی قدرت که بگذریم، در سردی خزان اصلاحات، انتخابات شوراها در 24 آذرماه می تواند از گرمی مشارکت تحول خواهانه برخوردار شود.
به علت عدم دسترسی به ابزار نظر سنجی افکار عمومی در ایران، پیش بینی نسبتا دقیق میزان مشارکت در انتخابات و اقبال رای دهندگان از احزاب و نیروهای مختلف شرکت کننده در انتخابات ممکن نیست. صرف نظر از تقلبات انتخاباتی در جمهوری اسلامی، کم نبوده اند مواردی که شاهد نتایج غیرمنتظره ی صندوق های رای بوده ایم. چهار سال پیش انتخابات دور دوم شوراها بعنوان آزادترین انتخابات در تاریخ 28 ساله جمهوری اسلامی برگزار شد. در این انتخابات علاوه بر جبهه مشارکت و یا مجاهدین انقلاب اسلامی گروههایی نظیر نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی توانستند با کاندیداهای خود در انتخابات شرکت کنند و شخصیت های مانند محمد محسن سازگارا کاندیدای انتخابات بودند. اما افول اصلاح طلبان در اذهان عمومی که از مدتی قبل از این تاریخ شروع شده بود باعث عدم استقبال مردم از این انتخابات شد. انتخابات در پیش رو اما از نظر تجربه و تمرین دمکراسی در شرایطی ویژه برگزار می شود و دور از انتظار نیست تا سرنوشتی متفاوت برای اصلاح طلبان در بر داشته باشد.
عدم استقبال مردم از دور دوم انتخابات شوراها، اولین رویگردانی انتخاباتی مردم از اصلاح طلبان بود که با میزان مشارکت بسیار پایین در شهرهای بزرگ بویژه در تهران خود را نشان داد. انتخابات مجلس هفتم ادامه این روند و اوج آن شکست اصلاح طلبان در دور نهم انتخابات ریاست جمهوری بود. پیامدهای رویگردانی انتخاباتی مردم از اصلاح طلبان، تسلط اقتدار گرایان بر شوراهای شهر، مجلس هفتم و ریاست جمهوری بود که تجربه ی شهروند ایرانی از فرصت انتخابات را بسیار غنی ساخت. ساکنان شهرهای بزرگ بویژه تهران دیدند که چه راحت گروهی بنام آبادگران با حمایت محافظه کاران قدرت را در شوراهای شهر بدست گرفتند و به ویرانی امکانات فرهنگی که شهرداران سابق تهران، از دوره غلامحسین کرباسچی به بعد برای اوقات فراغت جوانان و نوجوانان تدارک دیده بودند، پرداختند. همشهری، روزنامه شهرداری تهران که در آن زمان پر تیراژترین روزنامه کشور بود دچار سانسور و پاکسازی روزنامه نگاران مستقل یا اصلاح طلب شد و شفافیت در مورد بودجه شهرداری ها و کنترل بر عملکرد شوراهای شهر از بین رفت. در تهران خانه تئاتر، تئاترهای نصر و تهران پارس و آموزشگاه مجسمه سازی تعطیل شد و برخی از کافی شاپ ها از جمله کافی شاپ خانه هنرمندان را بستند.
شهروندان ایرانی دو سال بعد در انتخابات دوره هفتم و سه سال بعد در دور نهم انتخابات ریاست جمهوری بار دیگر تجربه کردند که عدم استقبال شان ازانتخابات همراه با نظارت استصوابی شورای نگهبان یا تقلب سازمان یافته، تسلط محافظه کاران و اقتدارگرایان را بر مجلس و نهاد ریاست جمهوری در پی داشت. شرایط زندگی مردم در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی روی به بدتر شدن نهاد. بی شک این پیامدها بر انتخاب بسیاری از شهروندان ایرانی بخصوص ساکنان شهرهای بزرگ، تاثیر خواهد گذاشت.

اما تحریم کنندگان را می توان به دو دسته تقسیم کرد: آنها که هر انتخاباتی را در جمهوری اسلامی تحریم می کنند و آنها که بسته به تحلیل خود از توازن نیروها و امکان انجام تحولاتی در ساختار قدرت بسود جنبش دمکراسی خواهی، مردم را به تحریم و یا شرکت در انتخابات فرا می خوانند. اگر سیاست تحریم در مورد دسته اول، یعنی سرنگونی طلبان هم در طیف چپ و هم در طیف راست قابل درک است، چراکه آنها اصلاحات را اصولا ترمزی بر انقلاب و سوپاپی بر خشم انقلابی ملت می دانند، اما در مورد گروه دوم کمتر قابل درک است.
دو دلیل عمده همواره از سوی تحریم کنندگان برای درستی سیاست تحریم ارائه شده است. یکی کمک نکردن به مشروعیت نظام و دیگری بی نتیجه بودن اصلاحات در چهارچوب نظام اسلامی بخاطر بی عزمی اصلاح طلبان به ایستادگی در برابر کارشکنی های اقتدارگرایان. از نظر "مشروعیت" که انتخابات ریاست جمهوری گذشته و شرکت کمی بیشتر از 50 درصد مردم در آن نشان داد که نظام به هر حال قادر است حدود 50 درصد مردم را به پای صندوق های رای بکشاند و مشروعیت خود را در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی تثبیت کند و مهم تر از آن اینکه تحریم کنندگان این "عدم مشروعیت" را به چه مجمع یا قدرت جهانی می خواهند نشان دهند؟ هم اکنون در جهان کشورهای بی شماری هستند که دارای نظام هایی غیر دمکراتیک تر از نظام جمهوری اسلامی هستند و در عین حال هم عضو سازمان ملل متحد و همه کمیسیون های آن از جمله کمیسیون یا شورای حقوق بشر آن هستند و با دیگر کشورهای جهان از جمله همان ها که بیش از دیگران دم از حقوق بشر و دمکراسی می زنند، یعنی امریکا و کشورهای اروپایی، مراودات سیاسی و اقتصادی دارند. اگر منظور نشان دادن عدم مشروعیت به ملت ایران است، که مردم این عدم مشروعیت را به علت تقلبات انتخاباتی و اینکه اصولا انتخابات در ایران به معنای واقعی هرگز آزاد نبوده است را در 28 سال گذشته شاهد بوده اند. با این وجود مردم هم شورای شهر کمتر از 10 درصدی در تهران را تحمل کرده اند و هم در سال های پیش از دوم خرداد 76 رئیس جمهورها و مجالسی با آرایی بسیار کمتر از مجلس هفتم و یا ریاست جمهوری نهم. سرانجام اگر منظور ترساندن حاکمیت از عدم مشروعیت خویش است که آنها از یکسو اصولا برای آرای مردم آنچنان جایگاهی قایل نیستند و از سوی دیگر حکومت ابزار و اهرم های به پای صندوق کشیدن درصدی از مردم را در اختیار دارد. در صورت پایین بودن میزان مشارکت مردم نیز حفظ مصالح نظام اسلامی باعث برکت کردن آرای ریخته شده به صندوق های رای خواهد شد.

اما در مورد نا کارآمدی اصلاح طلبان، علیرغم انتقاداتی که به درستی بر آنها وارد است، مقایسه وضعیت کشور در دوران سهیم بودن اصلاح طلبان در قدرت با اوضاع کنونی، نشان می دهد که هم در عرصه های آزادی بیان، مطبوعات، انتشار کتاب، فشار بر دانشجویان، جنبش زنان و ان. جی. اوها، هم در عرصه اقتصادی که دولت احمدی نژاد از جمله با وعده بهبود آن بر سر کار آمد و هم در زمینه سیاست خارجی عقبگرد قابل ملاحظه ای داشته ایم. نه تنها هزینه فعالیت های سیاسی که هزینه فعالیت های اجتماعی و فرهنگی نیز به مراتب افزایش یافته است. با بودن اصلاح طلبان در قدرت حتی اگر به زنان اجازه برگزاری تظاهرات داده نمی شد، لااقل خواهران باتوم بدست آنها را به منظور کجدهنی به جنبش زنان، برای سرکوب آنها نمی فرستادند. با توجه به پس رفت های قابل ملاحظه، منطق استدلال سیاسی حکم می کند تحریم کنندگانی که همچنان بر درستی تصمیم سیاسی خود تاکید دارند، ثابت کنند "خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد"، که البته آنها ظاهرا پیرو چنین عقیده ای نیستند. آنها لااقل باید نشان دهند تلخی بدتر شدن اوضاع سیاسی کشور را شیرینی اتحاد و نزدیکی نیروهای اپوزیسون، ارتباط بیشتر آنها با مردم کشور و آمادگی آنها برای تاثیر گذاری مثبت بر انتخابات بعدی جبران کرده است. درحالیکه هنوز شاهد پراکندگی های همیشگی در صفوف اپوزیسیون تحریم کننده هستیم که در یکسال و نیم گذشته تشدید نیز شده است. در داخل کشور نیز شاهد آمادگی ملی برای شروع حرکتی سنجیده بسوی دمکراسی خارج از چهارچوب رقابت های جناح های سیاسی موجود نیستیم و برعکس شاهد افزایش بی تفاوتی و سرخوردگی، بویژه در میان جوانان و دانشجویان و خروج دسته دسته آنها از کشور هستیم.
اصولا این گروه از تحریم کنندگان علیرغم انتقادات بجای شان بر ناپیگیرهای اصلاح طلبان در اجرای برنامه های انتخاباتی خود، از همان آغاز سیاست تحریم دچار تناقض در راهبرد سیاسی خویش بودند چراکه هرگز بدیلی در برابر تحریم ارائه ندادند. از گفته ها و مصاحبه های نیروهای تحریم کننده چنین بر می آید که آنها با ارزیابی بسیار خوشبینانه از نقش و موقعیت خود در جامعه ایران، هم میزان تحریم را بسیار بیش از آنچه که بود ارزیابی می کردند و هم می پنداشتند سیاست تحریم باعث شکل گیری یک قطب و یا نیروی سومی خواهد شد که با عرضه بدیلی نو به مردم، آنها را از اجبار برگزیدن یکی از جناح های حکومتی نجات خواهد داد. اما نتایج انتخابات نشان داد که میزان تحریم چنان که آنها می پنداشتند نبود، هرچند توانست به شکست کاندیدای اصلاح طلبان در دور اول بیانجامد و در دور دوم نیز به شکست هاشمی رفسنجانی کمک کند. اشتراک نظر در تحریم نیز باعث تشکیل بلوک نیرومند اپوزیسیون و یا نیروی سوم نگشت. البته پرواضح است که چنین نیروی سوم دمکراسی خواهی در داخل و خارج کشور وجود دارد، اما چنان جایگاهی که بتواند نقشی تعیین کننده در بسیج مردم برای تحمیل خواست های خود به حکومت داشته باشد، در شرایط کنونی دارا نیست.

اکبر گنجی نمونه بارز چنین طرز فکری بود و بر همین اساس مردم را به تحریم انتخابات ریاست جمهوری فراخواند. او همواره به درستی بر لزوم پرداخت هزینه از سوی مردم و نخبگان سیاسی برای رسیدن به دمکراسی تاکید می کند و علاوه بر تحمل سال ها زندان، حاضر شد تا آستانه هزینه کردن جان خویش نیز برای این مهم پیش رود. اما در عین حال او در گفته ها و نوشته های خویش بعد از پیروزی محمود احمدی نژاد و در سخنرانی های خود در خارج از کشور، از بدتر شدن شرایط فعالیت سیاسی و فرهنگی در کشور نسبت به دوره در قدرت بودن اصلاح طلبان می گوید. او از افزایش سانسور و تسلط سپاهیان بر مجلس، استانداری ها و ریاست صدا و سیما می گوید. از نقش روز افزون احزاب پادگانی در سیاست داخلی کشور، ماجراجویی های دولت جدید در سیاست خارجی که ایران را به سوی جنگ سوق می هد و از زیر ضرب رفتن فعالیت ان. جی .اوها می گوید.
محسن سازگارا از امضا کنندگان فراخوان رفراندم و از تحریم کنندگان انتخابات ریاست جمهوری نیز در مصاحبه اخیر خویش رکود سیاسی کشور را نتیجه روی کار آمدن دولت احمدی نژاد می داند. احمدی نژادی که در روی کار آمدنش تحریمیان نمی توانند سهم خویش را نادیده بگیرند. آقای سازگارا از جمله در مصاحبه ی اخیر خویش با ماهنامه تلاش چاپ آلمان در پاسخ به پرسشی در مورد فعال نبودن طرفداران فراخوان رفراندم در ایران می گوید:
" الان اساساً از فضای سیاسی ایران چه نوع صدائی می‌شنوید؟ رفراندم که سهل است آیا الان اصلا راه‌ حل سیاسی دیگری یا حرف دیگری از طرف نیروهای سیاسی ایران می‌شنوید؟ به اعتقاد من نه! برای اینکه یک دلیل کلی دارد. هر صاحب‌ نظر سیاسی، هر مشاهده‌ گر جامعه ما، هر خبرنگار یا سیاستمداری که به ایران سفر می‌کند، اولین چیزی که نظرش را جلب می‌کند این است که جامعه ما در یک وضعیت افسردگی سیاسی بسر می‌برد. ... این که بهت و حیرت ناشی از سرکار آمدن یک دولت تندرو بی‌ منطق که در یکسال گذشته فقط بحران آفرینی کرده، آن‌هم بحران‌های بزرگی که هر یک از آن‌ها دورنمای زندگی را برای مردم ایران خیلی تیره و تار نشان می‌دهد، بنابراین باید به مردم حق داد که الان به هیچ چیزی فکر نکنند برای اینکه به اندازه کافی این دو مشکل برشانه‌های آنها سنگینی می‌کند."(1)
عبدالله مومنی از رهبران دانشجویی دفتر تحکیم وحدت و از تحریم کنندگان انتخابات ریاست جمهوری نیز در مصاحبه ای چند ماه بعد از پیروزی محمود احمدی نژاد ارزیابی خود از وضعیت دانشجویی را مثبت اعلام کرد و حذف اصلاح طلبان از قدرت را برای توسعه جنبش دانشجویی که به زعم وی قرار بود از آن به بعد بدون تردید و دودلی بخاطر وجود اصلاح طلبان در قدرت، با حاکمیت پکپارچه در روبروی خود مبارزه کنند، سخن گفت. برخلاف این پیش بینی ها، در میان دانشجویان نیز علیرغم شجاعت گروهی از نخبگان و فعالان دانشجویی، بخاطر افزایش هزینه فعالیت سیاسی در دانشگاه، از جنبش گسترده ی سال های پیش خبری نیست. بازداشت و اخراج دانشجویان در یک سال گذشته افزایش یافته و از پاییز امسال نیز شاهد پدیده دانشجویان ستاره دار هستیم.

چنانکه تحریم کنندگان خود اذعان دارند، یک سال و نیم بعد از یکدست شدن کامل حاکمیت اقتدارگرا شاهد عقبگرد در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور هستیم. در عرصه بین المللی نیز ماجراجویی های دولت احمدی نژاد در پرونده هسته ای کشور و اسرائیل ستیزی نابجا باعث انزوای ایران در سطح جهانی، خطر حمله نظامی به تاسیسات هسته ای و زیر ساخت های کشور و در آستانه تحریم قرار گرفتن ایران از سوی جامعه جهانی شده است. در سپهر سیاسی ایران نیز نه از پیشنهاد نافرمانی مدنی اکبر گنجی خبری هست و نه صدای فعالیت های طرفداران فراخوان رفراندم به گوش می رسد. نه تحریم کنندگان در صفوف اپوزیسیون به اتحاد یا ائتلافی دست یافته اند، نه ارتباطی گسترده تر و تعیین کننده بین نیرو های تحریم کننده انتخابات ریاست جمهوری و مردم ایران برقرار شده است. بی شک به علت پی آمدهای سیاست تحریم در گذشته است که تنها چند روز مانده به انتخابات شوراها، هنوز این دسته از نیروها و شخصیت های سیاسی صریحا در این باره اظهار نظر نکرده اند.

اما اصلاح طلبان در تلاش برای پیروزی در انتخابات 24 آذرماه، گذشته از تحریم کنندگان با مشکل دوستان نزدیک ولی ناراضی در صفوف خود نیز روبرویند. عباس عبدی نمونه بارز چنین دوستانی است. اصلاح طلبان در انتخابات های گذشته شاهد سکوت و یا حمایت کمرنگ شخصیت هایی مانند عبدالله نوری، هاشم آغاجری و عبدالکریم سروش بودند. سکوت مردان سیاسی البته گویای ناگفته هاست. هرچند عباس عبدی دعوت به تحریم انتخابات شوراها نکرده است اما در سایت اینترنتی خود " آینده" اعلام کرده که در انتخابات شرکت نخواهد کرد. او از منتقدان دیرینه رئیس جمهور پیشین محمد خاتمی و دوستان اصلاح طلب خویش است. وی دوستان خود در حزب مشارکت و سایر نیروهای اصلاح طلب را بخاطر نداشتن و یا مشخص نکردن خطوط قرمز در برابر اقتدارگرایان مورد انتقاد قرار می دهد. عبدی از آنها می خواهد به صراحت به مردم بگویند اگر مانند موارد پیش در اجرای وعده های انتخاباتی خویش با کارشکنی های ساختار قدرت روبرو شدند چه خواهند کرد؟ وی تا آنجا پیش می رود که می گوید:
"برای افرادی كه نسبت به روند كلی اعتراض دارند و آن را به نفع جامعه و كشور نمی دانند، مشاركت در انتخابات افرادی، برای اداره امور شهر، حتی اگر به بهبود وضع اداره شهر منجر شود (كه الزاما نخواهد شد) ناقض هدف اصلی آنان برای اصلاح روند كلی است، زيرا موجب استحكام روند كلی خواهد شد، مگر آن كه هدف انتخابات را به نحو روشنی متوجه اين روند كلی نمايند."(2)
بیانیه برخی از چهرهای ملی-مذهبی مانند عزت الله سحابی، حسن یوسفی اشکوری، اعظم طالقانی و حبیب الله پیمان که در آن تلویحا از عدم شرکت خود در انتخابات شوراها سخن می گویند- البته بدون دعوت به تحریم انتخابات- کار اصلاح طلبان را آسانتر نخواهد کرد. (3)
براستی چرا اصلاح طلبان نه تنها به نقد صریح کارنامه هشت ساله خود در حاکمیت جمهوری اسلامی نپرداختند و سهم خود را در رویگردانی مردم از آنها شجاعانه بر دوش نگرفتند، بلکه حتی پاسخی برای پرسش های دوستان نزدیکی چون عباس عبدی که شخصا هزینه زیادی نیز برای اصلاحات پرداخته است، ندارند؟
اصلاح طلبان چند روز فرصت دارند تا نه تنها برای دوستان ناراضی خود، که برای گروه کثیری از آنها که هنوز تصمیم به شرکت در انتخابات نگرفته اند خطوط قرمز خود و مرز میان اصلاح طلبی و تدارکچی گری را ترسیم و تعریف کنند، اقدامی که به اقبال عمومی از آنها به شدت خواهد افزود.

اما در ورای مشکلات اردوی اصلاح طلبان باید دید آیا اقتدارگرایان که در زمان دولت اصلاح طلب توانستند احزاب پادگانی را در انتخابات دخالت دهند، اکنون که خود بر مسند قدرت نشسته و برگزار کننده انتخابات هستند، چگونه عمل خواهند کرد.

زیرنویس ها
1. رفراندم تنها گزینه گذار به دمکراسی، محمد محسن سازگارا، مصاحبه با نشریه تلاش چاپ آلمان، سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=6890

2. عباس عبدی، انتخابات پیش رو، سایت آ ینده
http://ayande.ir/2006/11/29/post_91/

3. طرح نکاتی تحلیلی و روشنگر در ارتباط با شوراها، سایت عصر نو
http://asre-nou.net/1385/azar/14/m-melli-mazhabiha.html



هیچ نظری موجود نیست: