یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۷

شاه رفت، کیهان ماند

کیهان 26 دی ماه 57 با درشت ترین حروفی که تاریخ روزنامه نگاری ایران به خود دیده بود، خبر از خروج شاه از کشور داد. اتفاقی مهم روی داده بود، پس حروف نیز می بایست سنگ تمام می گذاشتند.
شاه، غم زده ایران را ترک کرد. او هرچند دو ماه پیش از آن اعلام کرده بود که صدای انقلاب مردم را شنیده است، اما هرگز نتوانست یا نخواست صادقانه نقش خطاهای خود و حکومت اش را در وقوع انقلاب بپذیرد. بجز پذیرش اشتباه تشکیل حزب رستاخیز، شاه در "پاسخ به تاریخ" تلاش دارد سقوط حکومت اش را نتیجه توطئه کمپانی های نفتی، انتقادات مطبوعات غربی، تبلیغات رادیو بی بی سی، قطع حمایت دولت های غربی از وی و زد و بندهای آنها با رهبران اپوزیسیون مذهبی بداند. او تا آنجا پیش می رود که در مورد آیت الله خمینی می گوید:"...او چیزی نبود جز آلت دست خارجیانی که رژیم مرا محکوم می کردند."[1]

استبداد اما سخت جان تر از آن بود تا با رفتن مستبد، از ایران رخت بربندد. روزنامه یِ کیهان که عمدتا با کمک های مالی دولتی اداره می شود سال هاست ادامه دهنده یِ همان اتهامات شاهانه، علیه منتقدان و مخالفان نظام اسلامی است. جانمایه یِ اتهامات، توهین ها، تحریکات و دروغ پراکنی های کیهان، بی اعتقادی گردانندگان این روزنامه به حقوق بشر و دمکراسی به معنای حکومت قانون است. ولی از آنجاکه این ارزش های جهانشمول بیش از پیش در میان ملت ها ریشه دوانیده، مخالفان قادر نیستند به صراحت مخالفت خویش را با این مبانی ارزشی اعلام دارند. پس می بایست با به خدمت گرفتن شگرد یا شگردهایی به لوث کردن این ارزش ها پرداخت و مدافعان آنها را به زعم خویش، بی اعتبار ساخت. کیهانیان غافل از این اند که خودِ روش های بکارگرفته شده از سوی گردانندگان این روزنامه، سند بی اعتقادی آنها به دمکراسی و حقوق بشر است.

البته کیهان قبل از آنکه روزنامه به معنای حرفه ای آن باشد، میزان الحراره یِ سرکوبِ حکومت است. آتشِ روزنامه یِ توپخانه همواره پیش قراول حمله یِ حکومت به آزادیخواهان و نهادهای جامعه یِ مدنی، روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر بوده است. یادداشت های سردبیرش اگر
تبلیغ ولایت و حلاوت ذوب شدگی در آن نباشد، یا از سر تهدید فعالان حقوق بشر است یا گویای خوابی است که برای تحدید آزادی بیان و قلم دیده اند. کابوس انقلاب مخملی در لابلای گزارش های خبری این روزنامه در مورد سازمان های غیردولتی دیده می شود. کیهان علاوه بر نقل وقایع اتفاقیه، گهگاه نیز با مقالات توهین آمیز، کشورهای مسلمان همسایه یِ ایران را می نوازد.

اینکه برخی از هموطنان ما با اتکا به اعتقادات دینی و باورهای قشری خویش یا در سلکِ دبیریِ اصحاب قدرت با تظاهر به دینداری، انحصارطلبی و تحمیل عقیده یِ خود یا حاکمان را بر رعایت حقوق دیگران یا دفاع از دمکراسی ترجیح می دهند، اینکه آنها در نقش چماقداران و لباس شخصی های مطبوعاتی، اوج استعدادشان هتاکی به بزرگ بانوی صلح ایران و تمام هنرشان ردیف کردن روزانه یِ اتهامات بی پایه و اساس است به دانشجویی که فریاد آزادی سر داده یا به سیاستمداری که از اصلاحات دفاع کرده، البته مایه یِ تأسف است. تأسف انگیزتر یا شاید مضحک تر، این است که آنها بجای آشکار ساختن شجاعانه یِ مخالفت خویش با اصول اعلامیه یِ جهانی حقوق بشر یا با دمکراسی و بحث و جدل بر سر درستی باورها و نظرات خویش با اندیشمندان و صاحب نظران، در لباس روزنامه نگاری به تکرار همان ادعاها و استدلال های شاهانه مشغول اند.

سیاست گذاران کیهان مقاصد تبلیغاتی خویش را در دو مرحله یا به دو روش کهنه به اجرا می گذارند. شیوه یِ نخست، "گروهگ" خواندن نیروهای سیاسی منتقد و مخالف حاکمیت اقتدارگرایان و تشکل های مدنی است. شیوه یِ بعدی "وابسته به بیگانگان" و "امریکایی" قلمداد کردن همه این گروه ها و تشکل ها، روزنامه نگاران اصلاح طلب و مستقل یا شخصیت های سیاسی است که در حلقه یِ تنگ انحصارطلبان حاکم نمی گنجند.

عنوان "گروهگ" را برای اولین بار نورالدین کیانوری در کنار عبارت "تربچه های پوک" علیه گروههای مخالف با حزب توده که اغلب تمایلات مائوئیستی داشتند و علیرغم این حزب، اکثرا مخالف سرسخت جمهوری تازه تأسیس اسلامی بودند، بکار برد. لغات تحقیر آمیز برای خوارشماری و ترور شخصیت مخالفان و رقبای سیاسی به مثابه یِ جزیی از فرهنگ استالینیستی، ارمغان حزب توده از خارج از کشور برای جامعه یِ انقلاب زده یِ ایران بود. حاکمان جدید که از حمایت گسترده یِ مردم برخوردار بودند، عنوان "گروهک" یا "گروهک ها" را برای مورد خطاب و عتاب قرار دادن سازمان های مخالف و منتقد حکومت، در ذائقه پسند افتاد و از آن به بعد در سخنرانی ها، پروپاگاندها، بیانیه های رسمی و غیررسمی و در مطالب روزنامه های حکومتی این عنوان را بکار می برند.

استفاده از لفظ "گروهک" به قصد تحقیر، خود بهترین دلیل عدم اعتقاد بکارگیران چنین واژه هایی به دمکراسی و حقوق بشر است. "گروهک" خبر از تعداد کم اعضا و هواداران، کوچک بودن گروه و در اقلیت بودن می دهد. بکار بردنِ آن با بار معنایی اش در فرهنگ سیاسی نظام اسلامی، اعلام تلویحی این است که گروه و تشکل کوچک و دگراندیش که فعالیت های سیاسی یا مدنی اش با سیاست یا فرهنگ اکثریت نمی خواند، باید مورد آزار و تحقیر قرار گیرد و حقوقش پایمال شود. بعلاوه نهادهای سیاسی و مدنی می توانند از نظر تعداد کم اعضا، فعالان یا هواداران واقعا گروهک باشند، اما در عین حال حامل اندیشه ها و ارزش هایی چنان جهانشمول و انسانی با پتانسیل همه گیر شدن در جامعه باشند که یکی از اقدامات حاکمان مستبد برای مقابله با آنها، به راه انداختن تشکیلات عریض و طویلی به خرج خزانه یِ ملت بنام روزنامه یِ کیهان باشد.

در ماجرای قتل های زنجیره ای روزنامه یِ کیهان نمونه یِ دیگری از این "خودافشائی" لُغَوی را به معرض دید گذاشت. ظاهرا کیهان که از رسوائی رو شدن نقش وزارت اطلاعات در این ماجرا از سوی روزنامه های اصلاح طلب و گره خوردن نام این وزارتخانه یِ دوست و برادر با قتل های زنجیره ای دلگیر بود، در واکنشی تلافی جویانه این نشریات را "روزنامه های زنجیره ای" نامید و می نامد.

گردانندگان کیهان با "گروهک" خواندن سازمان ها و گروهای کم جمعیت، آنچه در کنه ضمیرشان است را ناخواسته، آشکار می کنند. گویا کوچک یا کم بودن تعداد افراد یک گروه، مجوز تحقیر، توهین و پایمال کردن حقوق انسانی آنان است.
این درحالیست که دمکراسی یعنی به رسمیت شناختن حقوق اقلیت. حقوقی که از یکسو کرامت انسانی اقلیت های قومی، فرهنگی و مذهبی یا دگراندیشان را از فشارها، تحقیرها و توهین های اکثریت مصون می دارد و از سوی دیگر به اقلیت های سیاسی امکان می دهد تا به اکثریت تبدیل شوند و از طریق سازکارهای مسالمت آمیز جای حاکمان قبلی را بگیرند.
هستند البته نیروهایی که دمکراسی را به "حکومت اکثریت" تقلیل می دهند. حکومت اکثریت اما بدون رعایت حقوق اقلیت بر اساس حقوق بشر یا حکومت قانون، چیزی بیش از دیکتاتوری اکثریت نخواهد بود. آرای آزاد اکثریت مردم یک کشور نهایتا حکومت را دارای مشروعیت حقوقی می کند، اما مشروع بودن حکومت بخودی خود هرگز به معنای حاکمیت دمکراسی نیست.
جمهوری اسلامی در سال های آغازین حیات خود را می توان نوعی از حکومت اکثریت که بتدریج طی تقریبا دو سال به "دیکتاتوری اکثریت" تبدیل شد، محسوب کرد. حکومتی که از همان آغاز حقوق اقلیت ها در آن پایمال می شد، اما حاکمان، حمایت اکثریت مردم را با خود داشتند. رفراندم "آری یا نه" به جمهوری اسلامی، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و اولین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری جلوه هایی از حکومت اکثریت بدون رعایت حقوق اقلیت بر اساس موازین حقوق بشر، بود. البته به علت آنکه هنوز انحصارطلبان بر همه یِ اهرم های قدرت تسلط کامل نیافته بودند، اقلیت های سیاسی و قومی بدون اینکه از ابزارها و فرصت های برابر برای ارائه یِ نظرات خویش برخوردار باشند، تا حدودی از حق حضور در انتخابات برخوردار بودند و اکثرا نیز در این انتخابات ها شرکت کردند.

اکنون اما حاکمان نظام اسلامی و ارگان تبلیغاتی شان روزنامه یِ کیهان، خود نیز می دانند که سال هاست حمایت اکثریت مردم که در اوایل انقلاب به رخ مخالفان می کشیدند را نیز از دست داده اند. از همین روست که در تاریخ حیات جمهوری اسلامی به همان میزان که از پایگاه مردمی حکومت کاسته شده، تمهیداتی از سوی حاکمان چیده شده است تا از یکسو مخالفان نتوانند از راههای قانونی به قدرت دست یابند و از سوی دیگر کاهش چشمگیر حمایت مردم از نظام، روتوش انتخاباتی شود. تغییر برخی از اصول قانون اساسی، از جمله اضافه کردن لفظ مطلقه به ولایت فقیه، تیز کردن قیچی شورای نگهبان و اجرای نظارت استصوابی بر انتخابات، بسیج نظامیان برای پر کردن صندوق های رای به نفع کاندیدای مورد حمایت حکومت گران و نهایتا ابطال وسیع آرای مردم در برخی از حوزه های رای گیری، از شیوه های بکار گرفته شده از سوی اقلیت حاکم است.

اما با گروه ها و سازمان های اصلاح طلب یا دانشجویی که بزرگ تر از آن هستند که ذوب شدگان در ولایت بتوانند آنها را "گروهک" بخوانند چه باید کرد؟ اینجا نیز ادعاهای ملوکانه می بایست با لعاب های فقیهانه تکرار شوند. درست مانند شاه که مخالفان خود را "آلت دست خارجی ها"، "لیبرال های وابسته به غرب"، "ضدِ انقلاب سفید" و "جاسوس" می نامید و دانشجویان معترض را "دسیسه کاران"، "خرابکاران حرفه ای" و "مزدوران خارجی" خطاب می کرد[2]، کیهان تلاش می کند، اصلاح طلبان یا دانشجویان معترض را "وابسته به بیگانگان"، "برانداز"، "امریکایی"، "مورد حمایت غرب و گروهک های ضدانقلاب" و "پیاده نظام امریکا و اسرائیل" بخواند و اصلاحات را نه خواسته یِ مردم ایران، بلکه خواست امریکا، اسرائیل، دولت ها غربی و ضدانقلاب، قلمداد کند.

استفاده از تاکتیک تبلیغاتی "اینهمانی" شیوه یِ کهنه و مبتذلی است که از سوی همه یِ مستبدان و انحصارطلبان برای ملکوک و مرعوب کردن مخالفان بکار گرفته شده است. اما آنچه مسلم است در سال های اخیر با شکسته شدن انحصار خبری نظام های استبدادی درپی گسترش ارتباطات اینترنتی و ماهواره ای و دسترسی گسترده یِ جوامع به اطلاعات و اخبار از منابع مختلف، بکارگیری چنین پروپاگاندهایی بقصد ایجاد شبهه در اذهان عمومی و بی اعتبار کردن رقبای سیاسی، ناکارآمدتر از پیش شده است.

مسئولان روزنامه یِ کیهان می کوشند با برقرار کردن نسبت های غیرمنطقی و بی پایه میان ارزش های انسانی چون "حقوق بشر"، "دمکراسی"، یا خواست عمومی برای "اصلاحات" و شخصیت هایِ منفور سیاسیِ دولت هایِ غربی مانند جرج دبلیو بوش، یا القای "اینهمانی" میان حوادث ناگواری چون حمله یِ نظامی و دیگر دخالت های نابجای امریکا در امور داخلی برخی از کشورها، "حقوق بشر"، "دمکراسی"، "اصلاحات سیاسی" و "جامعه مدنی" را به ظن خود، بی اعتبار سازند.

کیهانیان تلاش می کنند ثابت کنند چون سخنگوی کاخ سفید حمله به محل کار و منزل شیرین عبادی را محکوم کرده است، پس شیرین عبادی "امریکایی" است. می گویند چون جرج بوش فشار بر دانشجویان آزادیخواه را محکوم کرده، پس سازمان های دانشجویی منتقد حکومت وابسته به امریکا هستند. استدلال می کنند چون کاندولیزا رایس با رد حمله یِ نظامی به ایران ابراز امیدواری کرده است که اصلاح طلبان یا دمکراسی خواهان در ایران موفق شوند تا رسیدگی به پرونده یِ اتمی ایران از بن بست کنونی خارج شود، پس اصلاح طلبان یا دمکراسی خواهان ایرانی در "خط امریکا" هستند. می کوشند به خوانندگان بقبولانند چون امریکا در زندان های گوانتانامو یا ابوغریب با زندانیان بدرفتاری کرده است، پس حق ندارد در مورد حوادثی که در زندان اوین می گذرد و فشارهایی که بر دانشجویان آزادیخواه، روزنامه نگاران یا فعالان حقوق بشر وارد می شود، اعتراض کند. درحالیکه آیت الله خمینی و اطرافیانش از همه یِ رادیوها، تلویزیون ها و مطبوعات غربی برای رساندن صدای خویش به مردم ایران و جهان استفاده می کردند، اکنون اما اگر یک نماینده یِ اصلاح طلب، یک سیاستمدار منتقد، یک دانشجوی زجر کشیده یا یک روزنامه نگار مستقل با صدای امریکا یا یک رسانه یِ دیگر غربی مصاحبه کند، از نظر نویسندگان کیهان او در خدمت سیاست های امریکا و دیگر کشورهای غربی، دنباله رو صهیونیسم بین الملل یا جاسوس سیا و موساد است. استدلال هایی چنان بی پایه و مضحک که خود واهی بودن خود را فریاد می زنند.

در انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریکا، تیم تبلیغاتی مک کین با همین شیوه تلاش داشتند وجهه یِ سیاسی باراک اوباما را درمیان رای دهندگان امریکایی خدشه دار سازند. آنها اظهار تمایل باراک اوباما به گفتگوی بی قید و شرط با ایران یا سازمان حماس را بهانه قرار دادند و اوباما را کاندیدای احمدی نژاد، حماس و تروریست ها نامیدند. درست است که مقامات ایرانی یا سازمان حماس بخاطر مخالفت سرسخت باراک اوباما با حمله یِ نظامی به ایران یا وعده هایش برای حل عادلانه یِ مسئله یِ فلسطین، او را بر مک کین ترجیح می دادند و می دهند، اما آیا این به معنای عملی کردن سیاست ها و خواست های حکومت ایران یا سازمان حماس است؟ آیا تمام پیچیدگی های روابط سیاسی ایران و امریکا یا اهداف این سازمان فلسطینی و امریکا در منطقه، تنها با همین همسویی تعریف و ارزش گذاری می شود؟

اگر کیهان تحلیل های بدیع خود در مورد ربط اصلاحات سیاسی در ایران با خواست دولت امریکا، به سیاست خارجی باراک اوباما نیز تعمیم دهد، باید با طرفداران سرسخت و اصولگرای مک کین همصدا شود که "اوباما در خط ایران است، سیاست خارجی او مطلوب تروریست ها است" و سرانجام اینکه "باراک اوباما بازیچه یِ سیاست خارجی دشمنان امریکا و اسرائیل از قبیل محمود احمدی نژاد یا اسماعیل هنیه شده است"!
با همین قیاس طالبان و طرفداران صدام نیز می توانند رژیم ایران را مدافع منافع امریکا بنامند یا رهبران ایران را متهم به همکاری ها و توافق های پشت پرده با دولت امریکا و سازمان "سیا"، علیرغم شعارهای ضدامریکائی اشان، کنند. چون ایران در سرنگونی طالبان با امریکا همکاری کرد و از سقوط صدام توسط امریکائیان نیز تلویحا حمایت کرد.

می بینیم که اگر کیهان استدلال های خود برای همسو دانستن اصلاح طلبان، نهضت آزادی ایران یا دیگر نیروهای منتقد و مخالف نظام اسلامی با سیاست های دولت امریکا، درمورد سایر رویدادهای سیاسی نیز تعمیم دهد، کم کم از یک روزنامه یِ عبوس حکومتی به یک روزنامه یِ فکاهی تبدیل می شود.

جرج بوش یا هر رئیس جمهور دیگر امریکا، چون نظام سیاسی ای که آنها در راس آن قرار می گیرند برآمده از انتخابات آزاد، بدون نظارت استصوابی و دمکراسی به معنای حکومت قانون است، چون در امریکا منتخبین مردم در برابر مردم و شعارها، برنامه ها و معیارهای ارزشی حزب متبوع خویش متعهداند، از اینرو که رئیس جمهور قدرتمندترین کشور آزاد هستند، می بایست که از دمکراسی و دمکراسی خواهان در دیگر کشورها حمایت کنند. حال اگر سیاست های دولت امریکا در برخی از دوران ها و در بعضی از نقاط دنیا از جمله در دوران هشت ساله یِ جرج بوش بنام صدور دمکراسی، تجاوزکارانه و مخالف اعلامیه یِ جهانی حقوق بشر بوده یا اگر اظهارات برخی از رهبران کشورهای غربی و حمایت شان از دوستان مستبد خویش، نشان از عدم پایبندی عمیق شان به دمکراسی و استفاده یِ ابزاری از حقوق بشر است، نه گردی بر دامان حقوق بشر می نشیند نه دمکراسی از اعتبار می افتد.

در ایران مقامات حکومتی و نمایندگان مجلس با آرای آزادِ مستقیم یا غیرمستقیم مردم برگزیده نمی شوند و آنها اغلب خود را نه تنها متعهد به خواست های عمومی نمی دانند، بلکه در سیاست خارجی نیز اکثر تصمیمات را بدون توجه به افکار عمومی و منافع ملی کشور می گیرند. از اینروست که گردانندگان تریبون حکومت، آگاهانه یا ناآگاهانه مسئولان سیاسی دیگر کشورها را از انتخاب کنندگان آنها جدا می کنند. اگر رؤسای جمهور امریکا یا وزرای خارجه یِ این کشور یا دیگر کشورهای آزاد، تجاوز به حقوق بشر در دیگر کشورها را محکوم نکنند یا از خواست ملت ها برای دمکراسی حمایت ننمایند، مورد بازخواست موکلین خویش، نمایندگان مجالس قانونگذاری و نهادهای مدنی جوامع خود و سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر قرار می گیرند. این دخالت در امور داخلی دیگر کشورها نیست. آنها وظیفه یِ اخلاقی ملت های آزاد و وجدان های بیدار جهان را به مستبدان گوشزد می کنند.

سناریوسازی های کیهان مانند این است که انقلاب ایران را "امریکایی" بدانیم چون دولت امریکا و دیگر کشورهای غربی در ماههای آخر حکومت شاه دست از حمایت وی برداشتند. یا اینکه با چشم بستن بر مبارزات مردم که یکپارچه برای سرنگونی شاه به تظاهرات، اعتصابات و زدوخورد با نیروهای ارتش ادامه می دادند، فشار وارده بر رژیم شاه از سوی جیمی کارتر برای "درهای باز سیاسی" و رعایت حقوق بشر که راه را برای بروز اعتراضات و مخالفت ها با رژیم گذشته هموار کرد، "نقشه یِ دولت امریکا" و "سیا و انتلیجنت سرویس ساخته" برای تغییر رژیم شاه بدانیم. در نهایت نیز ادعا کنیم دولت کارتر با مطرح کردن "حقوق بشر"، دولت فرانسه با پذیرفتن آیت الله خمینی در خاک خود، رساناهای غربی با تبلیغات خویش، کمپانی های نفتی بخاطر طرفداری شاه از افزایش قیمت نفت و سرانجام توافق سران کشورهای غربی در کنفرانس گوادالوپ دست بدست هم دادند و در توطئه ای مشترک رژیم شاه را سرنگون کردند!
اتفاقا این تحلیل شخص شاه از انقلاب ایران است. این نوع دائی جان ناپلئونیسم سیاسی طرفداران زیادی نیز در میان بخشی از ایرانیان بویژه ذوب شدگان در سلطنت دارد. البته همه یِ پیروان تئوری توطئه، دچار چنین توهمات سیاسی نیستند، بلکه به امید بهره برداری های تبلیغاتی، سیاسی یا رانتی، به این بیماری اجتماعی تمارض می کنند.



زیرنویس

1. پاسخ به تاریخ، محمد رضا پهلوی. ترجمه حسین ابوترابیان، ص 318، انتشارات زریاب، تهران 1379
2. همان. صفحات 316، 325، 329، 339

۱ نظر:

Unknown گفت...

سی‌ ساله پیش هدف از انقلاب از زیر دست اجنبی در رفتن بود امروز بردهٔ اهداف حزب الله،حماس و غیره هستیم در حالی‌ که مردم ایران سختی میکشند و هنوز در همون فقری هستند که سی‌ ساله پیش بودند.

آیا ملت ایران مسلمان نیستند که ما انقدر قربون صدقه این مسلمانهای خارجی‌ میریم.آخه تا کی‌ سختی بکشیم. لا اله الالله.