شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۱
انقلاب مصر در آزمون انتخابات، حميد فرخنده
یکشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۱
نگاهی به نقد عباس عبدی از سبزها
چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
آن طرف آب یا این طرف خاک؟ حميد فرخنده
در سال های اخير مرسوم شده از واژه ی "آن طرف آب" با چاشنی تحقير، يا "خارج نشين" برای مورد خطاب دادن ايرانيان خارج کشور از سوی برخی از فعالين سياسی داخل کشور استفاده شود. گويا ساکن "آن طرف آب" يا "خارج نشين" بودن به معنی در راحتی و آسايش زيستن و بدون در نظر گرفتن شرايط و سختی های مبارزه ی سياسی در داخل کشور به مردم ايران يا فعالين سياسی و اجتماعی داخل توصيه های غيرعملی در مبارزه کردن و راههای پرهزينه پيشنهاد دادن. با تکيه بر چنين تصويری از فعالان سياسی خارج کشور است که به صورت فله ای فعالان سياسی خارج کشور از سوی برخی فعالين داخل کشور مورد خطاب قرار می گيرند و براندازانی خوانده می شوند که با اقدامات و اظهارات خود نه تنها کمکی به فعالان داخل کشور نمی کنند بلکه اقدامات شان به بسته تر شدن فضای سياسی کشور ياری می رساند.
هرچند جنبه هايی از حقيقت در ديدگاه بالا در مورد ايرانيان خارج کشور وجود دارد، اما تصويری کليشه ای ارائه می دهد که به درک متقابل و عميق تر ميان ايرانيان داخل و خارج کمک نمی کند و برعکس ديد غيرواقعی هر دو طرف از يکديگر را تقويت می کند. بکار بردن چنين واژه هايی هم در طول تاريخ هم در عرض جغرافيا بدون اشکال نبوده است. ظاهرا اکثر فعالان سياسی ايرانی خارج از کشور نه در آن سوی آب (امريکای شمالی و استراليا) که در کشورهای اروپايی ساکن هستند.
دوستی آب و خاک انحصار ويژه ی هيچ حزب و گروه سياسی خاص در خارج يا داخل کشور نيست. اکثريت ايرانيانی که پس از انقلاب در موج های مختلف کشور را ترک کرده اند از روی اجبار و در موارد بسياری برای نجات جان خويش مجبور به ترک کشور شده اند. جسم خود را به آن سوی آب بردند، اما جان خود را در اين سوی خاک جاگذاشتند. از همين روست که عليرغم گرفتاری های روزمره در جامعه جديد با ايران و تحولات سياسی آن زندگی می کنند. درست است که مشکلات زندگی در جوامع دمکراتيک کمتر از معضلات زندگی در ايران مخصوصا برای فعالين سياسی است، اما زندگی در خارج از کشور که برای بسياری به معنای شروع از صفر بوده است نيز مشکلات خاص خود را داشته و دارد.
طبيعتا فعالين سياسی ايرانی از فضای سياسی آزاد خارج کشور برای گردهم آيی های سياسی و تبادل نظر درمورد جامعه ی ايران و راه های رسيدن به دمکراسی يا انتخابات آزاد در کشور استفاده می کنند.
امروز به همان ميزان که مطبوعات ايران و جوانان ايرانی فعال در شبکه های اجتماعی يا فعالان سياسی داخل کشور می توانند در مورد نحوه مقابله ی پليس انگلستان و فرانسه با آشوب های لندن و پاريس يا شرايط سخت زندگی مردم دارفور و يا کار کودکان در امريکای لاتين و کشورهای آسيای جنوب شرقی اظهار نظر کنند، فعالان سياسی و اجتماعی ايرانی خارج کشور به طريق اولی حق دارند در مورد مسائل سياسی، اجتماعی و فرهنگی کشور خود اظهار نظر کنند بدون اينکه از جانب شخص يا نهادی دعوت به سکوت شوند. بويژه با توسعه ی گسترده ی ارتباطات، جوامع امروزين ديگر نمی توانند در حصار بسته ی خويش زندگی کنند و از نگاه و داوری جهانی مصون بمانند. البته حکام مستبد، روزنامه های حکومتی، سانسورچيان و زندانبانان همواره انبان پری از بهانه ها برای متهم کردن مخالفان و منتقدان و منتسب کردن آنها به بيگانگان خواهند داشت.
هرچند در رد يا قبول يک استدلال بايد استحکام آن را مورد نقد قرار داد نه محل اقامت گوينده يا نويسنده، اما از آنجا که راهبرد سياسی منتج از يک استدلال در زمين و شرايط واقعا موجود داخل کشور و با هزينه هايی که مردم و فعالان سياسی و اجتماعی بايد بپردازند عملی خواهد شد (مگر کسانی که به دخالت نظامی خارجی برای انجام تغيير قدرت در ايران چشم دوخته اند، که البته آن راه نيز به تحميل هزينه های گزاف به مردم، فعالان سياسی، تخريب زيربناهای کشور و افزايش خطر تجزيه خواهد انجاميد)، اشخاص يا گروه هايی که در خارج از کشور توصيه و راه هايی را پيشنهاد می کنند که چماق اش را مردم در خيابان های ايران می خورند و چوب اش را فعالان سياسی با زندان ها، شکنجه ها و محروميت ها بر تن خود و خانواده و نزديکان خويش لمس می کنند، نه از نظر اخلاقی درست است و نه از نظر سياسی عملی. دليل آن هم بی سرانجام ماندن پيشنهادهايی مانند دعوت از مردم برای به خيابان آمدن، "پروژه ی انتخابات آزاد" و "فراخوان رفراندم قانون اساسی" يا طرح هايی از اين دست است.
البته ممکن است افراد يا نيروهايی سياسی در داخل کشور دارای همين نظرات راديکال و نامتناسب با توازن قوا باشند و حاضر به پرداخت هرينه های آن نيز باشند، اما باز نه از نظر سياسی راه حل شان درست باشد و نه از نظر اخلاقی. چون صدمه های يک راه حل راديکال دامن ديگر نيروهای سياسی را بطور مستقيم و دامن مردم را به شکل غيرمستقيم خواهد گرفت. درگيری مجاهدين خلق با حکومت در آغاز دهه ۶۰ و هزينه های فراوانی که اعضا و هواداران اين سازمان پرداختند و تبعات منفی آن بر جو سياسی جامعه، بدون فراموش کردن مسئوليت بزرگ حکومت در آن درگيری ها و سرکوب ها، از اين نوع است.
بسياری از فعالان سياسی خارج کشور چنانکه شايسته است صحنه ی اصلی مبارزه را در داخل می دانند و يک گام و تلاش کوچک برای کمی باز شدن فضای سياسی در داخل کشور را بر صدها هياهوی بی حاصل برای برگزاری "انتخابات آزاد" يا "تغيير رژيم" ترجيح می دهند و تلاش می کنند اگر نمی توانند باری از دوش فعالان داخل کشور بردارند حداقل مشکلات جديدی برای آنان درست نکنند. اگر نمی توانند يار شاطر شوند، بار خاطر نيز نشوند.
اما هستند نيروها و فعالان سياسی در خارج کشور که سال هاست به تکرار حرف های کلی در باب "فوائد دمکراسی"، "انتخابات آزاد"، "نطام سکولار" و يا "قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر" می گويند و می نويسند بدون اينکه به چگونگی عملی شدن يک دهم اين خواست ها و آرمان های زيبا و انسانی با توازن قوای موجود در کشور بپردازند.
شايد از همين روست که اغلب گردهم آيی هايی که تحت نام اپوزيسيون در خارج از کشور صورت می گيرد در بهترين حالت به جلسات بحث های آکادميک در مورد انواع دمکراسی يا نمودهای دمکراسی (مانند انتخابات واقعا آزاد، رعايت حقوق خلق ها، آزادی مطبوعات و احزاب يا برابری زن و مرد) شبيه است تا جلسه ی فعالان سياسی که انتظار می رود با درک واقعی از وزن و اندازه ی خود در توازن قوای کنونی به ارائه ی راه حل های عملی سياسی برای مرحله ی کنونی بپردازند. چنين گردهم آيی ها و گفته ها و اظهارات آرمانگرايانه از سوی بخشی از فعالان خارج کشور است که بنوبه خود به جدايی بيشتر "خارج" و "داخل" و ايجاد نوعی فضای دوقطبی بين آن سو و اين سوی آب می انجامد و به اعتبار فعالان سياسی ايرانی خارج کشور در بين مردم در داخل ضربه وارد می کند.
معلوم نيست کسانی که از توان تحميل برگزاری يک انتخابات "نيمه آزاد" به حکومت نيز برخوردار نيستند چگونه می خواهند برگزاری "انتخابات آزاد" را به حکومت تحميل کنند. يا هنگامی که توازن قوا چنان است که حکومت زير بار اجرای بدون تنازل قانون اساسی نمی رود، چگونه می شود با برگزاری رفراندم قانون اساسی، قانون اساسی ای بر مبنای حقوق بشر را جايگزين آن کرد؟
Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
آن طرف آب یا این طرف خاک؟ حميد فرخنده
در سال های اخير مرسوم شده از واژه ی "آن طرف آب" با چاشنی تحقير، يا "خارج نشين" برای مورد خطاب دادن ايرانيان خارج کشور از سوی برخی از فعالين سياسی داخل کشور استفاده شود. گويا ساکن "آن طرف آب" يا "خارج نشين" بودن به معنی در راحتی و آسايش زيستن و بدون در نظر گرفتن شرايط و سختی های مبارزه ی سياسی در داخل کشور به مردم ايران يا فعالين سياسی و اجتماعی داخل توصيه های غيرعملی در مبارزه کردن و راههای پرهزينه پيشنهاد دادن. با تکيه بر چنين تصويری از فعالان سياسی خارج کشور است که به صورت فله ای فعالان سياسی خارج کشور از سوی برخی فعالين داخل کشور مورد خطاب قرار می گيرند و براندازانی خوانده می شوند که با اقدامات و اظهارات خود نه تنها کمکی به فعالان داخل کشور نمی کنند بلکه اقدامات شان به بسته تر شدن فضای سياسی کشور ياری می رساند.
هرچند جنبه هايی از حقيقت در ديدگاه بالا در مورد ايرانيان خارج کشور وجود دارد، اما تصويری کليشه ای ارائه می دهد که به درک متقابل و عميق تر ميان ايرانيان داخل و خارج کمک نمی کند و برعکس ديد غيرواقعی هر دو طرف از يکديگر را تقويت می کند. بکار بردن چنين واژه هايی هم در طول تاريخ هم در عرض جغرافيا بدون اشکال نبوده است. ظاهرا اکثر فعالان سياسی ايرانی خارج از کشور نه در آن سوی آب (امريکای شمالی و استراليا) که در کشورهای اروپايی ساکن هستند.
دوستی آب و خاک انحصار ويژه ی هيچ حزب و گروه سياسی خاص در خارج يا داخل کشور نيست. اکثريت ايرانيانی که پس از انقلاب در موج های مختلف کشور را ترک کرده اند از روی اجبار و در موارد بسياری برای نجات جان خويش مجبور به ترک کشور شده اند. جسم خود را به آن سوی آب بردند، اما جان خود را در اين سوی خاک جاگذاشتند. از همين روست که عليرغم گرفتاری های روزمره در جامعه جديد با ايران و تحولات سياسی آن زندگی می کنند. درست است که مشکلات زندگی در جوامع دمکراتيک کمتر از معضلات زندگی در ايران مخصوصا برای فعالين سياسی است، اما زندگی در خارج از کشور که برای بسياری به معنای شروع از صفر بوده است نيز مشکلات خاص خود را داشته و دارد.
طبيعتا فعالين سياسی ايرانی از فضای سياسی آزاد خارج کشور برای گردهم آيی های سياسی و تبادل نظر درمورد جامعه ی ايران و راه های رسيدن به دمکراسی يا انتخابات آزاد در کشور استفاده می کنند.
امروز به همان ميزان که مطبوعات ايران و جوانان ايرانی فعال در شبکه های اجتماعی يا فعالان سياسی داخل کشور می توانند در مورد نحوه مقابله ی پليس انگلستان و فرانسه با آشوب های لندن و پاريس يا شرايط سخت زندگی مردم دارفور و يا کار کودکان در امريکای لاتين و کشورهای آسيای جنوب شرقی اظهار نظر کنند، فعالان سياسی و اجتماعی ايرانی خارج کشور به طريق اولی حق دارند در مورد مسائل سياسی، اجتماعی و فرهنگی کشور خود اظهار نظر کنند بدون اينکه از جانب شخص يا نهادی دعوت به سکوت شوند. بويژه با توسعه ی گسترده ی ارتباطات، جوامع امروزين ديگر نمی توانند در حصار بسته ی خويش زندگی کنند و از نگاه و داوری جهانی مصون بمانند. البته حکام مستبد، روزنامه های حکومتی، سانسورچيان و زندانبانان همواره انبان پری از بهانه ها برای متهم کردن مخالفان و منتقدان و منتسب کردن آنها به بيگانگان خواهند داشت.
هرچند در رد يا قبول يک استدلال بايد استحکام آن را مورد نقد قرار داد نه محل اقامت گوينده يا نويسنده، اما از آنجا که راهبرد سياسی منتج از يک استدلال در زمين و شرايط واقعا موجود داخل کشور و با هزينه هايی که مردم و فعالان سياسی و اجتماعی بايد بپردازند عملی خواهد شد (مگر کسانی که به دخالت نظامی خارجی برای انجام تغيير قدرت در ايران چشم دوخته اند، که البته آن راه نيز به تحميل هزينه های گزاف به مردم، فعالان سياسی، تخريب زيربناهای کشور و افزايش خطر تجزيه خواهد انجاميد)، اشخاص يا گروه هايی که در خارج از کشور توصيه و راه هايی را پيشنهاد می کنند که چماق اش را مردم در خيابان های ايران می خورند و چوب اش را فعالان سياسی با زندان ها، شکنجه ها و محروميت ها بر تن خود و خانواده و نزديکان خويش لمس می کنند، نه از نظر اخلاقی درست است و نه از نظر سياسی عملی. دليل آن هم بی سرانجام ماندن پيشنهادهايی مانند دعوت از مردم برای به خيابان آمدن، "پروژه ی انتخابات آزاد" و "فراخوان رفراندم قانون اساسی" يا طرح هايی از اين دست است.
البته ممکن است افراد يا نيروهايی سياسی در داخل کشور دارای همين نظرات راديکال و نامتناسب با توازن قوا باشند و حاضر به پرداخت هرينه های آن نيز باشند، اما باز نه از نظر سياسی راه حل شان درست باشد و نه از نظر اخلاقی. چون صدمه های يک راه حل راديکال دامن ديگر نيروهای سياسی را بطور مستقيم و دامن مردم را به شکل غيرمستقيم خواهد گرفت. درگيری مجاهدين خلق با حکومت در آغاز دهه ۶۰ و هزينه های فراوانی که اعضا و هواداران اين سازمان پرداختند و تبعات منفی آن بر جو سياسی جامعه، بدون فراموش کردن مسئوليت بزرگ حکومت در آن درگيری ها و سرکوب ها، از اين نوع است.
بسياری از فعالان سياسی خارج کشور چنانکه شايسته است صحنه ی اصلی مبارزه را در داخل می دانند و يک گام و تلاش کوچک برای کمی باز شدن فضای سياسی در داخل کشور را بر صدها هياهوی بی حاصل برای برگزاری "انتخابات آزاد" يا "تغيير رژيم" ترجيح می دهند و تلاش می کنند اگر نمی توانند باری از دوش فعالان داخل کشور بردارند حداقل مشکلات جديدی برای آنان درست نکنند. اگر نمی توانند يار شاطر شوند، بار خاطر نيز نشوند.
اما هستند نيروها و فعالان سياسی در خارج کشور که سال هاست به تکرار حرف های کلی در باب "فوائد دمکراسی"، "انتخابات آزاد"، "نطام سکولار" و يا "قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر" می گويند و می نويسند بدون اينکه به چگونگی عملی شدن يک دهم اين خواست ها و آرمان های زيبا و انسانی با توازن قوای موجود در کشور بپردازند.
شايد از همين روست که اغلب گردهم آيی هايی که تحت نام اپوزيسيون در خارج از کشور صورت می گيرد در بهترين حالت به جلسات بحث های آکادميک در مورد انواع دمکراسی يا نمودهای دمکراسی (مانند انتخابات واقعا آزاد، رعايت حقوق خلق ها، آزادی مطبوعات و احزاب يا برابری زن و مرد) شبيه است تا جلسه ی فعالان سياسی که انتظار می رود با درک واقعی از وزن و اندازه ی خود در توازن قوای کنونی به ارائه ی راه حل های عملی سياسی برای مرحله ی کنونی بپردازند. چنين گردهم آيی ها و گفته ها و اظهارات آرمانگرايانه از سوی بخشی از فعالان خارج کشور است که بنوبه خود به جدايی بيشتر "خارج" و "داخل" و ايجاد نوعی فضای دوقطبی بين آن سو و اين سوی آب می انجامد و به اعتبار فعالان سياسی ايرانی خارج کشور در بين مردم در داخل ضربه وارد می کند.
معلوم نيست کسانی که از توان تحميل برگزاری يک انتخابات "نيمه آزاد" به حکومت نيز برخوردار نيستند چگونه می خواهند برگزاری "انتخابات آزاد" را به حکومت تحميل کنند. يا هنگامی که توازن قوا چنان است که حکومت زير بار اجرای بدون تنازل قانون اساسی نمی رود، چگونه می شود با برگزاری رفراندم قانون اساسی، قانون اساسی ای بر مبنای حقوق بشر را جايگزين آن کرد؟
Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۰
سازشناپذيری ضعف بهار عربی
همه حکومتها اصلاحپذير هستند اگر مردم بخواهند، رژيم شاه نيز هنگامی که با موج اعتراضات مردمی روبهرو شد حاضر به عقبنشينی و اصلاح خود شد اما اين مردم و رهبران سياسی آنها بودند که به چيزی کمتر از سقوط نظام رضايت نمیدادند. اين تسلط گفتمان انقلابی است که نظامهای سياسی خودکامه را اصلاحناپذير مینماياند
ويژه خبرنامه گويا
hamidfarkhondeh@hotmail.com
شکست ماموريت کوفی عنان فرستاده مشترک سازمان ملل و اتحاديه عرب، برای پشت ميز مذاکره نشاندن دولت بشار اسد با مخالفان و ادامه کشتار در سوريه بار ديگر مسئوليت مخالفان در شکست مذاکرات را برجسته کرده است.اکنون بهار عربی که قرار بود در سوريه نيز به گُل نشيند به گِل نشسته است.هرچند موقعيت و شرايط کشورهای عربی با هم متفاوت است و در يکسال گذشته به نتايج مختلفی نيز انجاميده است، اما می توان گفت در ميان لااقل بخش مهمی از نيروهای سياسی اين کشورها از انديشه ی سازش و مذاکره با قدرت های خودکامه ی حاکم استقبال چندانی نمی شود. درخواست مذاکره صدای سازش و تسليم و مماشات تعبير شده و خوار و خفيف می شود، ولی قاطعيت، انقلابی گری و سازش ناپذيری بر ارج می نشيند. هنگامی که جوانان پر شور و شوق مصری در پاييز گذشته بار ديگر در ميدان تحرير گرد آمده بودند، مردم را به تحريم انتخابات فرامی خواندند و مشغول زد و خورد با نيروهای امنيتی در خيابان های مشرف بر اين ميدان بودند، فعالين احزاب مذهبی اخوان المسلمين و سلفی ها در کوچه پس کوچه های قاهره و ديگر شهرها و دهات مصر در پی جمع آوری آرا و تعيين ترکيب مجلس آينده کشور بودند. آنها که ميدان را چسبيده و کوچه را رها کرده بودن ناگاه با اين واقعيت تلخ روبرو شدند که از بيش از ۳ درصد آری مردم برخوردار نيستد. البته در صورت شرکت فعال در انتخابات اين رقم می توانست کمی بيشتر باشد، اما در خوشبينانه ترين حالت همچنان يک رقمی باقی می ماند.از فردای کناره گيری حسنی مبارک از قدرت در ۱۱ فوريه ۲۰۱۱ نوعی نوستالژی انقلاب ناتمام ذهن بخش بزرگی از جوانان طبقه متوسط و سکولار مصر را به خود مشغول داشته است. در هر فرصت اعتراضی خواهان درهم شکسته شدن قدرت نظاميان و ماشين دولتی نظام پبشين می شوند، غافل از اينکه نظاميان به عنوان تنها نيروی متشکل لائيک در صحنه سياسی مصر هستند که قادر خواهند بود در آينده زياده خواهی احتمالی نيروهای مذهبی را مهار کنند. البته سخت است پشت ميز نشستن با کسانی که دستانشان به شدت بخون مردم آلوده شده است و مسئوليت سرکوبگران در شکست سازش و مصالحه را نيز بنوبه ی خود نبايد از ياد برد. اما مذاکره به معنای فراموش کردن خون های ريخته شده نيست، برای جلوگيری از ريخته شدن خون های بيشتر است. برای آينده ای بدور از انتقام کشی ها و درگيرهای قومی و قبيله ای و ويرانی های بيشتر است.جالب است که بشار اسد حاضر به مذاکره با مخالفان است- البته به شرط اينکه آنها اسلحه را بر زمين گذارند- و اين مخالفان هستند که حاضر به مذاکره با وی نيستند.همه حکومت ها اصلاح پذير هستند اگر مردم بخواهند، رژيم شاه نيز هنگامی که با موج اعتراضات مردمی روبرو شد حاضر به عقب نشينی و اصلاح خود شد اما اين مردم و رهبران سياسی آنها بودند که به چيزی کمتر از سقوط نظام رضايت نمی دادند. اين تسلط گفتمان انقلابی است که نظام های سياسی خودکامه را اصلاح ناپذير می نماياند. هم شاه ايران و هم سرهنگ معمر قذافی و نظام های سياسی که آنها در راس آن بودند، می توانستند اصلاح شوند و سرنوشت تاريخی ديگری در انتظار آنها و مردم شان باشد اگر مردم و نيروهای سياسی شان چنين خواسته بودند. در مورد ليبی البته دخالت نظامی خارجی نيز در خونين تر شدن تحولات نقش موثر داشت و زمزمه ی خودمختاری منطقه ی نفت خيز شرق ليبی تازه اول داستان غم انگيز درگيری های قبيله ای در اين کشور است که راه انقلاب و سرنگونی را به مذاکره با قذافی برای واگذاری تدريجی قدرت ترجيح داد. خودداری مخالفان حکومت بشار اسد از مذاکره با وی و دولتش چشم اندازی جز خونريزی های بيشتر و بی ثباتی در آينده ای مبهم برای سوريه و مردم اش رقم نخواهد زد. سازش ناپذيری و قاطعيتی که اگر آينده ای تيره و تاريک برای خانواده اسد و حاميانش در قدرت ترسيم می کند، بجای عطر و رنگ بهار عربی، بوی خون و انتقام و درگيری های قومی برای مردم سوريه به ارمغان خواهد آورد. Published from gooya news {http://news.gooya.com}Copyright © 2009 news.gooya.com All rights reserved for the original sourceServed by C#1 Server #2 in 0.012 seconds
همه حکومتها اصلاحپذير هستند اگر مردم بخواهند، رژيم شاه نيز هنگامی که با موج اعتراضات مردمی روبهرو شد حاضر به عقبنشينی و اصلاح خود شد اما اين مردم و رهبران سياسی آنها بودند که به چيزی کمتر از سقوط نظام رضايت نمیدادند. اين تسلط گفتمان انقلابی است که نظامهای سياسی خودکامه را اصلاحناپذير مینماياند
ويژه خبرنامه گويا
hamidfarkhondeh@hotmail.com
شکست ماموريت کوفی عنان فرستاده مشترک سازمان ملل و اتحاديه عرب، برای پشت ميز مذاکره نشاندن دولت بشار اسد با مخالفان و ادامه کشتار در سوريه بار ديگر مسئوليت مخالفان در شکست مذاکرات را برجسته کرده است.اکنون بهار عربی که قرار بود در سوريه نيز به گُل نشيند به گِل نشسته است.هرچند موقعيت و شرايط کشورهای عربی با هم متفاوت است و در يکسال گذشته به نتايج مختلفی نيز انجاميده است، اما می توان گفت در ميان لااقل بخش مهمی از نيروهای سياسی اين کشورها از انديشه ی سازش و مذاکره با قدرت های خودکامه ی حاکم استقبال چندانی نمی شود. درخواست مذاکره صدای سازش و تسليم و مماشات تعبير شده و خوار و خفيف می شود، ولی قاطعيت، انقلابی گری و سازش ناپذيری بر ارج می نشيند. هنگامی که جوانان پر شور و شوق مصری در پاييز گذشته بار ديگر در ميدان تحرير گرد آمده بودند، مردم را به تحريم انتخابات فرامی خواندند و مشغول زد و خورد با نيروهای امنيتی در خيابان های مشرف بر اين ميدان بودند، فعالين احزاب مذهبی اخوان المسلمين و سلفی ها در کوچه پس کوچه های قاهره و ديگر شهرها و دهات مصر در پی جمع آوری آرا و تعيين ترکيب مجلس آينده کشور بودند. آنها که ميدان را چسبيده و کوچه را رها کرده بودن ناگاه با اين واقعيت تلخ روبرو شدند که از بيش از ۳ درصد آری مردم برخوردار نيستد. البته در صورت شرکت فعال در انتخابات اين رقم می توانست کمی بيشتر باشد، اما در خوشبينانه ترين حالت همچنان يک رقمی باقی می ماند.از فردای کناره گيری حسنی مبارک از قدرت در ۱۱ فوريه ۲۰۱۱ نوعی نوستالژی انقلاب ناتمام ذهن بخش بزرگی از جوانان طبقه متوسط و سکولار مصر را به خود مشغول داشته است. در هر فرصت اعتراضی خواهان درهم شکسته شدن قدرت نظاميان و ماشين دولتی نظام پبشين می شوند، غافل از اينکه نظاميان به عنوان تنها نيروی متشکل لائيک در صحنه سياسی مصر هستند که قادر خواهند بود در آينده زياده خواهی احتمالی نيروهای مذهبی را مهار کنند. البته سخت است پشت ميز نشستن با کسانی که دستانشان به شدت بخون مردم آلوده شده است و مسئوليت سرکوبگران در شکست سازش و مصالحه را نيز بنوبه ی خود نبايد از ياد برد. اما مذاکره به معنای فراموش کردن خون های ريخته شده نيست، برای جلوگيری از ريخته شدن خون های بيشتر است. برای آينده ای بدور از انتقام کشی ها و درگيرهای قومی و قبيله ای و ويرانی های بيشتر است.جالب است که بشار اسد حاضر به مذاکره با مخالفان است- البته به شرط اينکه آنها اسلحه را بر زمين گذارند- و اين مخالفان هستند که حاضر به مذاکره با وی نيستند.همه حکومت ها اصلاح پذير هستند اگر مردم بخواهند، رژيم شاه نيز هنگامی که با موج اعتراضات مردمی روبرو شد حاضر به عقب نشينی و اصلاح خود شد اما اين مردم و رهبران سياسی آنها بودند که به چيزی کمتر از سقوط نظام رضايت نمی دادند. اين تسلط گفتمان انقلابی است که نظام های سياسی خودکامه را اصلاح ناپذير می نماياند. هم شاه ايران و هم سرهنگ معمر قذافی و نظام های سياسی که آنها در راس آن بودند، می توانستند اصلاح شوند و سرنوشت تاريخی ديگری در انتظار آنها و مردم شان باشد اگر مردم و نيروهای سياسی شان چنين خواسته بودند. در مورد ليبی البته دخالت نظامی خارجی نيز در خونين تر شدن تحولات نقش موثر داشت و زمزمه ی خودمختاری منطقه ی نفت خيز شرق ليبی تازه اول داستان غم انگيز درگيری های قبيله ای در اين کشور است که راه انقلاب و سرنگونی را به مذاکره با قذافی برای واگذاری تدريجی قدرت ترجيح داد. خودداری مخالفان حکومت بشار اسد از مذاکره با وی و دولتش چشم اندازی جز خونريزی های بيشتر و بی ثباتی در آينده ای مبهم برای سوريه و مردم اش رقم نخواهد زد. سازش ناپذيری و قاطعيتی که اگر آينده ای تيره و تاريک برای خانواده اسد و حاميانش در قدرت ترسيم می کند، بجای عطر و رنگ بهار عربی، بوی خون و انتقام و درگيری های قومی برای مردم سوريه به ارمغان خواهد آورد. Published from gooya news {http://news.gooya.com}Copyright © 2009 news.gooya.com All rights reserved for the original sourceServed by C#1 Server #2 in 0.012 seconds
شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۰
بازگشت خاتمی به خاتمی
حمید فرخنده
hamidfarkhondeh@hotmail.com
محمد خاتمی در
انتخابات مجلس نهم نه تنها بسیاری از هواداران جنبش سبز را در بهت و حیرت فرو
برد؛ شرکت
بلکه بسیاری از
چهره های شاخص اصلاح طلب و جنبش سبز را نیز شگفت زده کرد. برخی سراغ مصلحتی در این
کار گرفتند و بعضی توضیخات روشنگرانه رئیس جمهور پیشین را به انتظار نشستند.
هواداران جنبش سبز
که ماهها تدارک تحریم انتخابات دیده بودند. یکصدایی اکثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و سبزهای داخل و خارج کشور همراه با پیام سران جنبش از حصر و بیانیه های
زندانیان مقاوم جنبش در حبس، بعلاوه اعلام شروط محمد خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات باعث شور و شوقی برای نشان دادن توان خود برای خلوت کردن حوزه های رای
گیری و خیابان ها در روز انتخابات بود. قرار شده بود یک روز حصر خانگی به نشانه
احترام به رهبران در حصر جنبش را تحمل کنند و حتی برای انجام کارهای روزانه در حد
امکان از خانه بیرون نروند.
با چنان پیش زمینه
ای بود که اقدام خاتمی در بعد از ظهر 12 اسفند شگفتی ساز شد. بسیاری تاسف خوردند و
برخی برآشفتند. گفتند آزادیخواهان در بنداند و خاتمی دربند نیست. از خلف وعده رهبر
اصلاحات گفتند و عقب نشینی های پی در پی او از وعده های خویش را در دوران هشت ساله
ریاست جمهوری بیاد آوردند که حسرت ها و خون دل خوردن ها با خود داشت.
هنگامی که میرحسین
موسوی سرانجام در روزهای پایانی سال 87 پا در عرصه دهمین انتخابات ریاست جمهوری
گذاشت، باری سنگین از دوش خاتمی که ظاهرا علیرغم میل شخصی اش زیر فشار زیاد حلقه
دوستان خود را کاندید کرده بود، برداشته شد. با آغاز جنبش سبز، حضور میلیونی مردم
معترض به روند انتخابات و بویژه با آشکار شدن عزم موسوی و کروبی بر ایستادگی، محمد
خاتمی که به عدم صراحت کلام در مواضع سیاسی خود علیه اقتدارگرایان مشهور بود، واضح
تر از مردمسالاری سخن و انتخابات عادلانه گفت و شجاعانه تر از حقوق معترضان دفاع
کرد.
همیشه اما اینجا و آنجا از خلال برخی اظهارنظرها، بیانیه ها
و مصاحبه ها می شد اختلاف میان روش و منش موسوی و کروبی به مثابه رهبران جنبش سبز
از یکسو و خاتمی در قامت رهبر اصلاحات از سوی دیگر مشاهده کرد.
یکسال پیش هنگامی که بحث راهکار جنبش سبز در انتخابات نهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، محمد خاتمی از شرکت اصلاح طلبان در این
انتخابات استقبال کرد. هنگامی که چهره های شاخص جنبش سبز از داخل و خارج زندان
شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات مادام که رهبران جنبش در حصراند، احزاب عمده
اصلاح طلب غیرقانونی اعلام شده اند و از
مطبوعات آزاد خبری نیست را منتفی اعلام کردند، محمد خاتمی نیر بنوبه خود شرکت
اصلاح طلبان را مشروط به آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی، گشایش فضای
سیاسی و آزاد و عادلانه بودن انتخابات کرد. این موضگیری خیال فعالان اصلاح طلب
زندانی مانند مصطفی تاج زاده، عیسی سحرخیز، بهزاد نبوی و فعالان جنبش دانشجویی را
آسوده کرد که محمد خاتمی قصد تکروی انتخاباتی ندارد.
بعدازظهر روز 12
اسفند اما محمد خاتمی نشان داد که جنم او با میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرق دارد.
خاتمی با حضور خود در حوزه رای گیری البته بسیاری دل ها را آزرد اما شاید عملش این
مزیت را داشت که با خویشتن خویش آشتی کرد و به راه و روش همیشگی خود بازگشت. مردی
که با انداختن رای اش در صندوق خود را بازیافت حق داشت که از همان آغاز زمزمه عدم
شرکت در انتخابات مجلس از سوی دوستان خویش، هیچ قید و شرطی را نپذیرد. خاتمی می
دانست که هنوز گرایشی درمیان اصلاح طلبان هست که خواهان شرکت در انتخابات علیرغم
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نوعی تبری جویی از رهبران زندانی جنبش
سبز است. اتفاقا ورود فعال محمد خاتمی به صحنه انتخابات می توانست هم این دسته از
اصلاح طلبان مانند مصطفی کواکبیان و دوستانش را از سرگشتگی نجات دهد، بخش قابل
توجهی از هواداران اصلاحات را به پای صندوق های رای بیاورد و چه بسا زمینه ورود
مجدد اقلیتی از اصلاح طلبان به مجلس نهم را
فراهم کند.
طبیعتا این حق رئیس جمهور پیشین و رهبر اصلاحات بوده و هست
که قبل از اعلام وفاداری به رهبران جنبش سبز یا همبستگی و همصدایی با فعالان
زندانی با خواست قلبی خویش آشتی کند. از ماهها قبل اما وعده عدم شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات دادن، شروط سه گانه خویش برای شرکت اصلاح طلبان را تکرار کردن، به
مثابه سومین رهبر نمادین جنبش سبز در جامعه زخم خورده و ملتهب حضور داشتن و نهایتا
جام امید در میان بخش بزرگی از مردم بویژه نسل جوان و تحول خواه کشور ساختن ولی به
ناگاه در روز انتخابات جام بر زمین سیاست زدن و امید شکستن نه برازنده سیاستمردی
است و نه رسم سیاستمداری. چنانکه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و به وعده خود عمل
نکردن در پی عدم تصویب لوایح دوقولوی اختیارات ریاست جمهوری نبود.
بر جایگاه اخلاق سیاسی در کشور ما چه رفته است؟ چگونه می توان بر زخم های جامعه ای که تا مرز
فروپاشی اجتماعی پیش رفته و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن بشدت مستهلک شده است
با چنان وعده ها و چنین خلف وعده هایی مرهم نهاد و اعتماد آفرید؟
البته باید منتظر بود و روایت محمد خاتمی از شرکت اش در انتخابات را شنید. اما
شرکت محمد خاتمی در انتخابات تا اینجا نشان داده است اگر سبز یک رنگ است، اصلاح
طلبی دو رنگ است، رنگ سبز و سبز روشن. ازجمله درس های 12 اسفند 90 برای سبزها این
بود که نباید از محمد خاتمی بیش از این انتظار داشته باشند، بلکه برای او آرزو
کنند توان آن داشته باشد در تلخ و شیرین سیاست کشور همواره خودش باشد. شاید آقای
خاتمی نیز به خود یادآوری کرده باشد عهد نبستن و امیدوار نساختن بسیار بهتر از عهد
شکستن و ناامید کردن است
حمید فرخنده
hamidfarkhondeh@hotmail.com
محمد خاتمی در
انتخابات مجلس نهم نه تنها بسیاری از هواداران جنبش سبز را در بهت و حیرت فرو
برد؛ شرکت
بلکه بسیاری از
چهره های شاخص اصلاح طلب و جنبش سبز را نیز شگفت زده کرد. برخی سراغ مصلحتی در این
کار گرفتند و بعضی توضیخات روشنگرانه رئیس جمهور پیشین را به انتظار نشستند.
هواداران جنبش سبز
که ماهها تدارک تحریم انتخابات دیده بودند. یکصدایی اکثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و سبزهای داخل و خارج کشور همراه با پیام سران جنبش از حصر و بیانیه های
زندانیان مقاوم جنبش در حبس، بعلاوه اعلام شروط محمد خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات باعث شور و شوقی برای نشان دادن توان خود برای خلوت کردن حوزه های رای
گیری و خیابان ها در روز انتخابات بود. قرار شده بود یک روز حصر خانگی به نشانه
احترام به رهبران در حصر جنبش را تحمل کنند و حتی برای انجام کارهای روزانه در حد
امکان از خانه بیرون نروند.
با چنان پیش زمینه
ای بود که اقدام خاتمی در بعد از ظهر 12 اسفند شگفتی ساز شد. بسیاری تاسف خوردند و
برخی برآشفتند. گفتند آزادیخواهان در بنداند و خاتمی دربند نیست. از خلف وعده رهبر
اصلاحات گفتند و عقب نشینی های پی در پی او از وعده های خویش را در دوران هشت ساله
ریاست جمهوری بیاد آوردند که حسرت ها و خون دل خوردن ها با خود داشت.
هنگامی که میرحسین
موسوی سرانجام در روزهای پایانی سال 87 پا در عرصه دهمین انتخابات ریاست جمهوری
گذاشت، باری سنگین از دوش خاتمی که ظاهرا علیرغم میل شخصی اش زیر فشار زیاد حلقه
دوستان خود را کاندید کرده بود، برداشته شد. با آغاز جنبش سبز، حضور میلیونی مردم
معترض به روند انتخابات و بویژه با آشکار شدن عزم موسوی و کروبی بر ایستادگی، محمد
خاتمی که به عدم صراحت کلام در مواضع سیاسی خود علیه اقتدارگرایان مشهور بود، واضح
تر از مردمسالاری سخن و انتخابات عادلانه گفت و شجاعانه تر از حقوق معترضان دفاع
کرد.
همیشه اما اینجا و آنجا از خلال برخی اظهارنظرها، بیانیه ها
و مصاحبه ها می شد اختلاف میان روش و منش موسوی و کروبی به مثابه رهبران جنبش سبز
از یکسو و خاتمی در قامت رهبر اصلاحات از سوی دیگر مشاهده کرد.
یکسال پیش هنگامی که بحث راهکار جنبش سبز در انتخابات نهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، محمد خاتمی از شرکت اصلاح طلبان در این
انتخابات استقبال کرد. هنگامی که چهره های شاخص جنبش سبز از داخل و خارج زندان
شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات مادام که رهبران جنبش در حصراند، احزاب عمده
اصلاح طلب غیرقانونی اعلام شده اند و از
مطبوعات آزاد خبری نیست را منتفی اعلام کردند، محمد خاتمی نیر بنوبه خود شرکت
اصلاح طلبان را مشروط به آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی، گشایش فضای
سیاسی و آزاد و عادلانه بودن انتخابات کرد. این موضگیری خیال فعالان اصلاح طلب
زندانی مانند مصطفی تاج زاده، عیسی سحرخیز، بهزاد نبوی و فعالان جنبش دانشجویی را
آسوده کرد که محمد خاتمی قصد تکروی انتخاباتی ندارد.
بعدازظهر روز 12
اسفند اما محمد خاتمی نشان داد که جنم او با میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرق دارد.
خاتمی با حضور خود در حوزه رای گیری البته بسیاری دل ها را آزرد اما شاید عملش این
مزیت را داشت که با خویشتن خویش آشتی کرد و به راه و روش همیشگی خود بازگشت. مردی
که با انداختن رای اش در صندوق خود را بازیافت حق داشت که از همان آغاز زمزمه عدم
شرکت در انتخابات مجلس از سوی دوستان خویش، هیچ قید و شرطی را نپذیرد. خاتمی می
دانست که هنوز گرایشی درمیان اصلاح طلبان هست که خواهان شرکت در انتخابات علیرغم
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نوعی تبری جویی از رهبران زندانی جنبش
سبز است. اتفاقا ورود فعال محمد خاتمی به صحنه انتخابات می توانست هم این دسته از
اصلاح طلبان مانند مصطفی کواکبیان و دوستانش را از سرگشتگی نجات دهد، بخش قابل
توجهی از هواداران اصلاحات را به پای صندوق های رای بیاورد و چه بسا زمینه ورود
مجدد اقلیتی از اصلاح طلبان به مجلس نهم را
فراهم کند.
طبیعتا این حق رئیس جمهور پیشین و رهبر اصلاحات بوده و هست
که قبل از اعلام وفاداری به رهبران جنبش سبز یا همبستگی و همصدایی با فعالان
زندانی با خواست قلبی خویش آشتی کند. از ماهها قبل اما وعده عدم شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات دادن، شروط سه گانه خویش برای شرکت اصلاح طلبان را تکرار کردن، به
مثابه سومین رهبر نمادین جنبش سبز در جامعه زخم خورده و ملتهب حضور داشتن و نهایتا
جام امید در میان بخش بزرگی از مردم بویژه نسل جوان و تحول خواه کشور ساختن ولی به
ناگاه در روز انتخابات جام بر زمین سیاست زدن و امید شکستن نه برازنده سیاستمردی
است و نه رسم سیاستمداری. چنانکه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و به وعده خود عمل
نکردن در پی عدم تصویب لوایح دوقولوی اختیارات ریاست جمهوری نبود.
بر جایگاه اخلاق سیاسی در کشور ما چه رفته است؟ چگونه می توان بر زخم های جامعه ای که تا مرز
فروپاشی اجتماعی پیش رفته و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن بشدت مستهلک شده است
با چنان وعده ها و چنین خلف وعده هایی مرهم نهاد و اعتماد آفرید؟
البته باید منتظر بود و روایت محمد خاتمی از شرکت اش در انتخابات را شنید. اما
شرکت محمد خاتمی در انتخابات تا اینجا نشان داده است اگر سبز یک رنگ است، اصلاح
طلبی دو رنگ است، رنگ سبز و سبز روشن. ازجمله درس های 12 اسفند 90 برای سبزها این
بود که نباید از محمد خاتمی بیش از این انتظار داشته باشند، بلکه برای او آرزو
کنند توان آن داشته باشد در تلخ و شیرین سیاست کشور همواره خودش باشد. شاید آقای
خاتمی نیز به خود یادآوری کرده باشد عهد نبستن و امیدوار نساختن بسیار بهتر از عهد
شکستن و ناامید کردن است
بازگشت خاتمی به خاتمی
حمید فرخنده
hamidfarkhondeh@hotmail.com
محمد خاتمی در
انتخابات مجلس نهم نه تنها بسیاری از هواداران جنبش سبز را در بهت و حیرت فرو
برد؛ شرکت
بلکه بسیاری از
چهره های شاخص اصلاح طلب و جنبش سبز را نیز شگفت زده کرد. برخی سراغ مصلحتی در این
کار گرفتند و بعضی توضیخات روشنگرانه رئیس جمهور پیشین را به انتظار نشستند.
هواداران جنبش سبز
که ماهها تدارک تحریم انتخابات دیده بودند. یکصدایی اکثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و سبزهای داخل و خارج کشور همراه با پیام سران جنبش از حصر و بیانیه های
زندانیان مقاوم جنبش در حبس، بعلاوه اعلام شروط محمد خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات باعث شور و شوقی برای نشان دادن توان خود برای خلوت کردن حوزه های رای
گیری و خیابان ها در روز انتخابات بود. قرار شده بود یک روز حصر خانگی به نشانه
احترام به رهبران در حصر جنبش را تحمل کنند و حتی برای انجام کارهای روزانه در حد
امکان از خانه بیرون نروند.
با چنان پیش زمینه
ای بود که اقدام خاتمی در بعد از ظهر 12 اسفند شگفتی ساز شد. بسیاری تاسف خوردند و
برخی برآشفتند. گفتند آزادیخواهان در بنداند و خاتمی دربند نیست. از خلف وعده رهبر
اصلاحات گفتند و عقب نشینی های پی در پی او از وعده های خویش را در دوران هشت ساله
ریاست جمهوری بیاد آوردند که حسرت ها و خون دل خوردن ها با خود داشت.
هنگامی که میرحسین
موسوی سرانجام در روزهای پایانی سال 87 پا در عرصه دهمین انتخابات ریاست جمهوری
گذاشت، باری سنگین از دوش خاتمی که ظاهرا علیرغم میل شخصی اش زیر فشار زیاد حلقه
دوستان خود را کاندید کرده بود، برداشته شد. با آغاز جنبش سبز، حضور میلیونی مردم
معترض به روند انتخابات و بویژه با آشکار شدن عزم موسوی و کروبی بر ایستادگی، محمد
خاتمی که به عدم صراحت کلام در مواضع سیاسی خود علیه اقتدارگرایان مشهور بود، واضح
تر از مردمسالاری سخن و انتخابات عادلانه گفت و شجاعانه تر از حقوق معترضان دفاع
کرد.
همیشه اما اینجا و آنجا از خلال برخی اظهارنظرها، بیانیه ها
و مصاحبه ها می شد اختلاف میان روش و منش موسوی و کروبی به مثابه رهبران جنبش سبز
از یکسو و خاتمی در قامت رهبر اصلاحات از سوی دیگر مشاهده کرد.
یکسال پیش هنگامی که بحث راهکار جنبش سبز در انتخابات نهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، محمد خاتمی از شرکت اصلاح طلبان در این
انتخابات استقبال کرد. هنگامی که چهره های شاخص جنبش سبز از داخل و خارج زندان
شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات مادام که رهبران جنبش در حصراند، احزاب عمده
اصلاح طلب غیرقانونی اعلام شده اند و از
مطبوعات آزاد خبری نیست را منتفی اعلام کردند، محمد خاتمی نیر بنوبه خود شرکت
اصلاح طلبان را مشروط به آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی، گشایش فضای
سیاسی و آزاد و عادلانه بودن انتخابات کرد. این موضگیری خیال فعالان اصلاح طلب
زندانی مانند مصطفی تاج زاده، عیسی سحرخیز، بهزاد نبوی و فعالان جنبش دانشجویی را
آسوده کرد که محمد خاتمی قصد تکروی انتخاباتی ندارد.
بعدازظهر روز 12
اسفند اما محمد خاتمی نشان داد که جنم او با میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرق دارد.
خاتمی با حضور خود در حوزه رای گیری البته بسیاری دل ها را آزرد اما شاید عملش این
مزیت را داشت که با خویشتن خویش آشتی کرد و به راه و روش همیشگی خود بازگشت. مردی
که با انداختن رای اش در صندوق خود را بازیافت حق داشت که از همان آغاز زمزمه عدم
شرکت در انتخابات مجلس از سوی دوستان خویش، هیچ قید و شرطی را نپذیرد. خاتمی می
دانست که هنوز گرایشی درمیان اصلاح طلبان هست که خواهان شرکت در انتخابات علیرغم
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نوعی تبری جویی از رهبران زندانی جنبش
سبز است. اتفاقا ورود فعال محمد خاتمی به صحنه انتخابات می توانست هم این دسته از
اصلاح طلبان مانند مصطفی کواکبیان و دوستانش را از سرگشتگی نجات دهد، بخش قابل
توجهی از هواداران اصلاحات را به پای صندوق های رای بیاورد و چه بسا زمینه ورود
مجدد اقلیتی از اصلاح طلبان به مجلس نهم را
فراهم کند.
طبیعتا این حق رئیس جمهور پیشین و رهبر اصلاحات بوده و هست
که قبل از اعلام وفاداری به رهبران جنبش سبز یا همبستگی و همصدایی با فعالان
زندانی با خواست قلبی خویش آشتی کند. از ماهها قبل اما وعده عدم شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات دادن، شروط سه گانه خویش برای شرکت اصلاح طلبان را تکرار کردن، به
مثابه سومین رهبر نمادین جنبش سبز در جامعه زخم خورده و ملتهب حضور داشتن و نهایتا
جام امید در میان بخش بزرگی از مردم بویژه نسل جوان و تحول خواه کشور ساختن ولی به
ناگاه در روز انتخابات جام بر زمین سیاست زدن و امید شکستن نه برازنده سیاستمردی
است و نه رسم سیاستمداری. چنانکه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و به وعده خود عمل
نکردن در پی عدم تصویب لوایح دوقولوی اختیارات ریاست جمهوری نبود.
بر جایگاه اخلاق سیاسی در کشور ما چه رفته است؟ چگونه می توان بر زخم های جامعه ای که تا مرز
فروپاشی اجتماعی پیش رفته و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن بشدت مستهلک شده است
با چنان وعده ها و چنین خلف وعده هایی مرهم نهاد و اعتماد آفرید؟
البته باید منتظر بود و روایت محمد خاتمی از شرکت اش در انتخابات را شنید. اما
شرکت محمد خاتمی در انتخابات تا اینجا نشان داده است اگر سبز یک رنگ است، اصلاح
طلبی دو رنگ است، رنگ سبز و سبز روشن. ازجمله درس های 12 اسفند 90 برای سبزها این
بود که نباید از محمد خاتمی بیش از این انتظار داشته باشند، بلکه برای او آرزو
کنند توان آن داشته باشد در تلخ و شیرین سیاست کشور همواره خودش باشد. شاید آقای
خاتمی نیز به خود یادآوری کرده باشد عهد نبستن و امیدوار نساختن بسیار بهتر از عهد
شکستن و ناامید کردن است
حمید فرخنده
hamidfarkhondeh@hotmail.com
محمد خاتمی در
انتخابات مجلس نهم نه تنها بسیاری از هواداران جنبش سبز را در بهت و حیرت فرو
برد؛ شرکت
بلکه بسیاری از
چهره های شاخص اصلاح طلب و جنبش سبز را نیز شگفت زده کرد. برخی سراغ مصلحتی در این
کار گرفتند و بعضی توضیخات روشنگرانه رئیس جمهور پیشین را به انتظار نشستند.
هواداران جنبش سبز
که ماهها تدارک تحریم انتخابات دیده بودند. یکصدایی اکثریت قریب به اتفاق اصلاح
طلبان و سبزهای داخل و خارج کشور همراه با پیام سران جنبش از حصر و بیانیه های
زندانیان مقاوم جنبش در حبس، بعلاوه اعلام شروط محمد خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات باعث شور و شوقی برای نشان دادن توان خود برای خلوت کردن حوزه های رای
گیری و خیابان ها در روز انتخابات بود. قرار شده بود یک روز حصر خانگی به نشانه
احترام به رهبران در حصر جنبش را تحمل کنند و حتی برای انجام کارهای روزانه در حد
امکان از خانه بیرون نروند.
با چنان پیش زمینه
ای بود که اقدام خاتمی در بعد از ظهر 12 اسفند شگفتی ساز شد. بسیاری تاسف خوردند و
برخی برآشفتند. گفتند آزادیخواهان در بنداند و خاتمی دربند نیست. از خلف وعده رهبر
اصلاحات گفتند و عقب نشینی های پی در پی او از وعده های خویش را در دوران هشت ساله
ریاست جمهوری بیاد آوردند که حسرت ها و خون دل خوردن ها با خود داشت.
هنگامی که میرحسین
موسوی سرانجام در روزهای پایانی سال 87 پا در عرصه دهمین انتخابات ریاست جمهوری
گذاشت، باری سنگین از دوش خاتمی که ظاهرا علیرغم میل شخصی اش زیر فشار زیاد حلقه
دوستان خود را کاندید کرده بود، برداشته شد. با آغاز جنبش سبز، حضور میلیونی مردم
معترض به روند انتخابات و بویژه با آشکار شدن عزم موسوی و کروبی بر ایستادگی، محمد
خاتمی که به عدم صراحت کلام در مواضع سیاسی خود علیه اقتدارگرایان مشهور بود، واضح
تر از مردمسالاری سخن و انتخابات عادلانه گفت و شجاعانه تر از حقوق معترضان دفاع
کرد.
همیشه اما اینجا و آنجا از خلال برخی اظهارنظرها، بیانیه ها
و مصاحبه ها می شد اختلاف میان روش و منش موسوی و کروبی به مثابه رهبران جنبش سبز
از یکسو و خاتمی در قامت رهبر اصلاحات از سوی دیگر مشاهده کرد.
یکسال پیش هنگامی که بحث راهکار جنبش سبز در انتخابات نهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد، محمد خاتمی از شرکت اصلاح طلبان در این
انتخابات استقبال کرد. هنگامی که چهره های شاخص جنبش سبز از داخل و خارج زندان
شرکت اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات مادام که رهبران جنبش در حصراند، احزاب عمده
اصلاح طلب غیرقانونی اعلام شده اند و از
مطبوعات آزاد خبری نیست را منتفی اعلام کردند، محمد خاتمی نیر بنوبه خود شرکت
اصلاح طلبان را مشروط به آزادی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان سیاسی، گشایش فضای
سیاسی و آزاد و عادلانه بودن انتخابات کرد. این موضگیری خیال فعالان اصلاح طلب
زندانی مانند مصطفی تاج زاده، عیسی سحرخیز، بهزاد نبوی و فعالان جنبش دانشجویی را
آسوده کرد که محمد خاتمی قصد تکروی انتخاباتی ندارد.
بعدازظهر روز 12
اسفند اما محمد خاتمی نشان داد که جنم او با میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرق دارد.
خاتمی با حضور خود در حوزه رای گیری البته بسیاری دل ها را آزرد اما شاید عملش این
مزیت را داشت که با خویشتن خویش آشتی کرد و به راه و روش همیشگی خود بازگشت. مردی
که با انداختن رای اش در صندوق خود را بازیافت حق داشت که از همان آغاز زمزمه عدم
شرکت در انتخابات مجلس از سوی دوستان خویش، هیچ قید و شرطی را نپذیرد. خاتمی می
دانست که هنوز گرایشی درمیان اصلاح طلبان هست که خواهان شرکت در انتخابات علیرغم
حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نوعی تبری جویی از رهبران زندانی جنبش
سبز است. اتفاقا ورود فعال محمد خاتمی به صحنه انتخابات می توانست هم این دسته از
اصلاح طلبان مانند مصطفی کواکبیان و دوستانش را از سرگشتگی نجات دهد، بخش قابل
توجهی از هواداران اصلاحات را به پای صندوق های رای بیاورد و چه بسا زمینه ورود
مجدد اقلیتی از اصلاح طلبان به مجلس نهم را
فراهم کند.
طبیعتا این حق رئیس جمهور پیشین و رهبر اصلاحات بوده و هست
که قبل از اعلام وفاداری به رهبران جنبش سبز یا همبستگی و همصدایی با فعالان
زندانی با خواست قلبی خویش آشتی کند. از ماهها قبل اما وعده عدم شرکت اصلاح طلبان
در انتخابات دادن، شروط سه گانه خویش برای شرکت اصلاح طلبان را تکرار کردن، به
مثابه سومین رهبر نمادین جنبش سبز در جامعه زخم خورده و ملتهب حضور داشتن و نهایتا
جام امید در میان بخش بزرگی از مردم بویژه نسل جوان و تحول خواه کشور ساختن ولی به
ناگاه در روز انتخابات جام بر زمین سیاست زدن و امید شکستن نه برازنده سیاستمردی
است و نه رسم سیاستمداری. چنانکه برگزاری انتخابات مجلس هفتم و به وعده خود عمل
نکردن در پی عدم تصویب لوایح دوقولوی اختیارات ریاست جمهوری نبود.
بر جایگاه اخلاق سیاسی در کشور ما چه رفته است؟ چگونه می توان بر زخم های جامعه ای که تا مرز
فروپاشی اجتماعی پیش رفته و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی آن بشدت مستهلک شده است
با چنان وعده ها و چنین خلف وعده هایی مرهم نهاد و اعتماد آفرید؟
البته باید منتظر بود و روایت محمد خاتمی از شرکت اش در انتخابات را شنید. اما
شرکت محمد خاتمی در انتخابات تا اینجا نشان داده است اگر سبز یک رنگ است، اصلاح
طلبی دو رنگ است، رنگ سبز و سبز روشن. ازجمله درس های 12 اسفند 90 برای سبزها این
بود که نباید از محمد خاتمی بیش از این انتظار داشته باشند، بلکه برای او آرزو
کنند توان آن داشته باشد در تلخ و شیرین سیاست کشور همواره خودش باشد. شاید آقای
خاتمی نیز به خود یادآوری کرده باشد عهد نبستن و امیدوار نساختن بسیار بهتر از عهد
شکستن و ناامید کردن است
اشتراک در:
پستها (Atom)