جمعه، دی ۲۲، ۱۳۸۵


جمعه گردی در کژراهه اغراق
(نقدی بر مقاله آقای اسماعیل نوری علا)

حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

آقای اسماعیل نوری علا در جمعه گردی این هفته ی خود به مناسبت اعدام صدام حسین سری به کوچه پس کوچه های تکریت زده و در میان آن کوچه های خاکی بچه ای یتیم را می بیند که "از پستان مادر جز نفرت ننوشیده" و "در دل جز خشم سرمایه ای نیندوخته" بود، بچه ای که سال ها بعد دیکتاتوری بزرگ می شود.(1) آقای نوری علا در میانه ی راه خود میانبری به اینترنت می زند، تیتر خبری " آخرین بازمانده رام نشدنی عصر دیکتاتوری خاورمیانه" دل ایشان را به درد می آورد. او نگران می شود که چنین تیتری بهانه ای برای فراموشی دیکتاتورهای وطنی باشد. از این روست که در ادامه گردش خود به سوی محله ی قدرت مداران جمهوری اسلامی می پیچد تا خوانندگان دیکتاتورهای خودی که در ماجرای اعدام صدام حسین در حاشیه قرار گرفته اند، را فراموش نکنند. خستگی راه البته باعث نمی شود تا ایشان در میانه ی راه آنان که مردم را به شرکت در انتخابات برای اصلاح نظام دعوت می کنند را مورد شماتت شدید قرار دهد.
آقای نوری علا تفاوتی بین "خامنه ای ها، رفسنجانی ها و خاتمی ها" و صدام نمی بیند. ایشان معتقد است در زمینه کشتار و اعدام و شکنجه و سنگسار فرقی میان نامبردگان با صدام حسین نیست.
نویسنده در ادامه جمعه گردی خویش به شهر خمین می رسد و در آنجا نیز در میان کوچه های خاک گرفته کودکی یتیم می بیند که سال ها بعد به نام آیت الله خمینی بر شانه های مردمش از تبعید به وطن باز می گردد، ولی سرانجام او نیز مانند صدام به کشتار مردم خود می پردازد.
در گردش پایانی خود آقای نوری علا به کوچه دراز و پر گرد و غبار تاریخ می پیچد و به راه ادامه می دهد. شاهد کشتار ایرانیان بدست اعراب هنگام حمله آنها به ایران می شود. ایشان اما به کوچه و محله های ایرانیانی که از جور و ستم فرمانروایان ساسانی و مغان زردشتی، از ورود اعراب استقبال کردند، سرنمی زند. همان ساسانیانی که
سال ها قبل از تولد اسلام در شبه جزیره عربستان اولین مبتکران ادغام دین و دولت در ایران بودند.
برای خواننده این سؤال مطرح می شود که کشتار ایرانیان در هنگام حمله اعراب به ایران اولا چه ربطی به جنایات صدام دارد و ثانیا مگر کسی منکر جنایات در جمهوری اسلامی و یا در طول تاریخ شده است؟ مگر کسی مدعی انکار جنایات چنگیز، هیتلر یا آقا محمد خان، شاه اسماعیل و نادر شاه شده است؟ البته بگذریم از اینکه بسیاری از ما ایرانیان زیاد دوست نداریم جنایات این آخری را شاید چون عمده تا در حق مردم بیگناه هند انجام شده و در عوضش صاحب "کوه نور" و "دریای نور" شده ایم، به روی خود بیاوریم.
نویسنده در پایان گردش گری خود به مشاهده فرهنگ دیکتاتوری می پردازد و نتیجه می گیرد که دیکتاتور محصول جامعه و محیط دیکتاتور پرور و تمکین مردم به قدرت است. او به درستی تاکید می کند که برای خشکاندن ریشه دیکتاتوری و استبداد می بایست اذهان عمومی تحول یابد وگرنه جوامع استبداد زده همیشه پر هستند از دیکتاتورهای ریز و درشتی که در محیط و فرصت مناسب، استعداد رشد و تبدیل شدن به افرادی مانند صدام حسین را دارند.

به همان گونه که یکی از مشخصات جوامع دیکتاتوری و فرهنگ های استبدادی اغراق در مورد شخصیت ها، پدیده ها و رویدادهاست است، دوری از غلو، سیاه و سفید ندیدن پدیده ها و عدم بزرگ نمایی نقش سیاستمداران در اتقاقات خوب و بد سیاسی نیز از ویژگی های جوامع دمکراتیک و فرهنگ دمکراسی و دمکراسی پروری است. آیا براستی چنان که آقای اسماعیل نوری علا در نوشته خویش بر آن اصرار دارد فرقی میان صدام حسین و محمد خاتمی نیست؟ فرق میان این دو آنقدر مشخص است که برای ندیدن آن می بایست در کوچه پس کوچه های شناخت گم گشته بود. نه تنها بین خاتمی و صدام فرق است بلکه بین آیت الله خمینی، خامنه ای و هاشمی رفسنجانی نیز با صدام تفاوت هست. آیت الله خمینی و شاگردانش اگر در سودای صدور انقلاب اسلامی بر ادامه جنگ بی حاصل و ویرانگر اصرار ورزیدند و آن را به داخل خاک عراق کشیدند و اگر کردها را سرکوب کردند، جوانان و نوجوانان ایرانی را دسته دسته در میادین مین به کشتن دادند اما نه بر سر سربازان عراقی بمب شیمیایی ریختند و نه بر روی مردم بی دفاع روستاهای کردستان. از آن گذشته هم آیت الله خمینی نشان داد که لااقل شهامت مسئولیت پذیری در جنگ و سرکشیدن جام زهر را داشت و هم شاگردانش در حکومت نشان داده اند که علیرغم شعارهای ضد امریکایی و تهدیدهای روزمره شان، اهل مذاکره و عقب نشینی در برابر قدرت نیز هستند. آنها نشان داده اند که لااقل بیشتر از صدام حسین در برابر سیاست های جهانی و مناسبات میان قدرت های بزرگ از خود درایت نشان می دهند.
مسئله چشم بستن بر جنایاتی که در نظام جمهوری اسلامی با مسئولیت و یا به فرمان آیت الله خمینی و دیگر مسئولان بلند پایه نظام صورت پذیرفته است نیست، مشکل اما ندیدن تفاوت ها و ورود به بیراهه اغراق گویی هایی است که هیچ سنخیتی با فرهنگ دمکراسی، مدارا و سالم سازی محیط گفتگو ندارد.
مقایسه ی کشتار ایرانیان به دست اعراب در نزدیک به چهارده قرن پیش با جنایت صدام در حلبچه، در مقابل هم قرار دادن "ایرانی متمدن" با "عرب وحشی و بی فرهنگ"، نوعی اسلام ستیزی و دامن زدن به اختلاف ایرانی و عرب، که در دیگر مقالات آقای نوری علا نیز دیده می شود، نه تنها بسیار بدور از فرهنگ دمکراسی و مدارا و دوستی بین ملت هاست، بلکه متاسفانه گویای تمایلی پوپولیستی در بخشی از ایرانیان است که می خواهند در ملغمه ای تاریخی-فرهنگی جمهوری اسلامی را ادامه حاکمیت اعراب مسلمان بر ایران برشمارند و بدین وسیله هم انتقام سیاهکاری های جمهوری اسلامی و ظلم و ستمی که از سوی این نظام بر آنها رفته است را از اعراب بگیرند و هم شانه از زیر بار مسئولیت خود در روی کارآمدن جمهوری اسلامی خالی کنند.


زیرنویس

1. صدام به این آسانی ها نمی میرد، جمعه گردی های اسماعیل نوری علا، سایت گویانیوز، 15 دی 1385
http://news.gooya.eu/society/archives/056289.php



هیچ نظری موجود نیست: