پنجشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۷

آرزوهای سبز، تحلیل های زرد

hamid_farkhondeh@hotmail.com

در عرصه اندیشه سیاسی می توان تحلیل ها و تعریف های متفاوتی از سعادت و خوشبختی یک ملت و راههای دست یابی به آن ارائه داد. حتی قدری پروپاگاند سیاسی برای قوی تر جلوه دادن خویش و ضعیف تر نمایندن رقیب را می توان در مبارزات سیاسی بر احزاب و نیروهای سیاسی بخشید، چراکه این تاحدودی از مقتضییات مبارزات سیاسی است. اما تحلیلگر صحنه سیاسی [البته اگر نخواهد به صف شعاریون بپیوندد] نه مجاز است روایتگر آرزوهای شیرین خویش بجای واقعیات تلخ جامعه باشد و نه حق دارد رقیب را سیاه تر از آنچه هست بَزَکِ سیاسی کند.

بعد از بن بست حرکت اصلاح طلبی در ایران، برخی از مخالفان و منتقدان رادیکال نظام جمهوری اسلامی، با وجود اینکه حتی در دوم خرداد 76 نیز از تحریم انتخابات دفاع می کردند، همواره تاکید می کنند که "جنبش اصلاحات آخرین فرصت نظام برای اصلاح خویش بود که از دست رفت."
اما معلوم نیست کسانی که اصولا پیدایش چنین امکانی را برای نظام جمهوری اسلامی پیش بینی نمی کردند چگونه اکنون به این نتیجه رسیده اند که جنبش دوم خرداد آخرین فرصتِ نظام بود؟ آنها فراموش می کنند که اولا تحولات در داخل نظام های سیاسی و از جمله نظام جمهوری اسلامی، بویژه باوجود جناح های و جریان های مختلف در درون و پیرامون این حکومت، ممکن است و ثانیا در نهایتِ امر، این حرکت ها و فشارهایِ سیاسیِ مردم است که تعیین کننده اصلاح پذیر بودن یا نبودن نظام سیاسی حاکم بر آنهاست. همه نظام های سیاسی اصلاح شدنی هستند به شرط آنکه مردم خواهان آن باشند. رژیم شاه نیز علیرغم همه سرسختی هایش اصلاح شدنی بود. شاه صدای انقلاب مردم را هر چند دیر، شنید، نخست وزیران تعویض شدند، زندانیان سیاسی آزاد گشتند، برخی از مسئولان نظام گذشته از جمله امیر عباس هویدا علیرغم سال ها وفاداری و اجرای اوامر شاه به عنوان مسئولان نابسامانی بازداشت شدند، مطالبات صنفی کارگران، کارمندان و معلمان پاسخ مثبت می گرفتند و سرانجام نظام سلطنتی وعده رعایت قانون اساسی مشروطه را داد. اما این مردم و نیروهای سیاسی بودند که در سال های 56 و 57 به اصلاحات راضی نبودند، آن را سازشکاری می پنداشتند و خواهان انقلاب بودند.

اکنون نیز در فضای رکود و انفعال اجتماعی بعد از انتخابات مهندسی شده مجلس هشتم از سوی کسانی که از تحریم چنان دفاع کردند که گویا از یک اقدام فعال و نتیجه بخش اجتماعی دفاع می کنند شاهد تحلیل هایی شگفت آور در مورد نظام جمهوری اسلامی و موقعیت مسئولان آن هستیم.

در کشوری که بیش از 18 میلیون نفر از جمعیت آن زیر خط فقر زندگی می کنند، در جایی که شخصی مانند محمود احمدی نژاد سه سال پیش توانست با وعده های پوچ اقتصادی آرای بسیاری از اقشار کم درآمد را به سوی خود جلب کند، در پایتختی که برای شرکت در شهرآورد آن دهها هزار نفر جوان برای دیدن بازی فوتبال سرودست می شکنند اما برای دفاع از حقوق شهروندی خواهران و مادران خود یکصدم آن جمعیت نیز گردهم نمی آیند، در کشوری که برای بسیاری از اقشار متوسط و حتی کم درآمد علیرغم هزینه زیاد و خطرات فراوان زیارت کربلا و دیگر اماکن مقدس عراق به اولویت زندگی تبدیل می شود، در جامعه ای که تماشاگران چاه جمکران اش روزانه هزاران نفر است ولی برای آزادی زندانیان سیاسی و فعالان حقوق مدنی اش به زور چند صد نفر گرد هم می آیند، اغراق گونه آزادی و دمکراسی خواست اصلی مردم نامیده می شود.

قبل از برگزاری انتخابات نقش آقای خامنه ای در مقام رهبری جمهوری اسلامی چنان بزرگ جلوه داده می شود که گویا او سلطان خودکامه و قدرقدرتی است که تمام تصمیمات مهم کشوری و لشکری را شخصا می گیرد، انتخابات را از طریق شورای نگهبان منتخب خود طراحی می کند، احمدی نژاد را به ریاست جمهوری می رساند و در مورد پرونده اتمی کشور و روابط خارجی ایران حرف آخر را می زند. البته شکی نیست که آقای خامنه ای در مقام رهبر نظام اسلامی دارای قدرت زیادی است. پس از انتخابات ناگهان عزل یا نصب یک فرمانده سپاه نشانه این می شود که رهبری که تا دو ماه پیش از قدرتمندترین و خودکامه ترین سلاطین جهان بود، چنان در حکومت ضعیف و تنها شده است که نه روحانیان سنتی دیگر از او پشتیبانی می کنند، نه نظامیان از او تبعیت دارند و نه اکثر مراجع دینی اوتوریته مذهبی وی را قبول دارند. او را از اوج قدرت به حضیض ذلت می رسانند و اعلام می کنند که او "از سایه خویش نیز می ترسد."!

برای کم ارزش جلوه دادن نقش اصلاحات و اصلاح طلبان بارها از سوی همین تحلیگران رادیکال گفته شده است که جناح های مختلف نظام، چه محافظه کار و چه اصلاح طلب، حفظ نظام اسلامی را بر هر تحولی مقدم می شمارند. به حق تاکید می شود که آنها هنگامی که موجودیت نظام در خطر باشد دعواهای خود را کنار می گذارند. باز به درستی درآمدهای هنگفت نفتی ایران را عاملی برای استقلال حکومت از مردم و تسلط حکومت بر جامعه و تخفیف فشارهای اقتصادی که در کشورهای فقیر می تواند شورش های اجتماعی را در پی داشته باشد می دانند، اما ناگهان تحلیل می شود که خطر فروپاشی از درون نظام جمهوری اسلامی را تهدید می کند!

کدام دسته بندی های حاد و اختلاف غیرقابل مصالحه در میان سران نظام اسلامی نشانگر امکانِ فرو پاشیِ نظام جمهوری اسلامی از درون است؟ اصولا کدام نظام سیاسی در دنیا بدون حضور و فشار مردم و تنها بخاطر اختلافات درونی نظام از هم فروپاشیده است؟ این همه اغراق گویی برای چیست؟ این همه ضدونقیض گویی، بر کدام اعتماد لطمه خورده مرهمی است؟ این همه شعار تاکنون کدام گره فروبسته مردم را گشوده است؟

آیا سلطان خودکامه و قدرقدرت نشان دادنِ آقای خامنه ای از یکسو و از سوی دیگر اعلام اینکه او از سایه خود می ترسد، گذشته از آشکار کردن تناقض در تحلیل، پیام ناخواسته اش تسلیم و رضا در برابر رهبر قدرقدرت یا صبر و انتظار برای بزودی از پادرآمدن کسی نیست که به آخر خط رسیده و از سایه خودش نیز می ترسد؟

آیا اینکه دمکراسی را خواست اکثریت عظیم ایرانیان بدانیم ما را به کژراهه اغراق در مورد جنبش دمکراسی خواهی در کشور رهنمون نخواهد شد؟ آیا ناخواسته آنسوی نزدیک دیدن خطر فروپاشی نظام اسلامی بدون ارائه شواهد و علائم واقعی، انفعال مضاعف و به انتظار فروپاشی نظام اسلامی نشستن بدون پرداخت هزینه، نیست؟

هیچ نظری موجود نیست: