دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۷

راه کارگر یا راه سازمان؟

hamid_farkhondeh@hotmail.com

تاریخ اندیشه سیاسی را می توان با اندکی اغماض به دو نوع مکتب فکری تقسم کرد. برخی سودای ناکجاآباد در سر دارند، کاستی ها انسان و جامعه بشری را برنمی تابند، طالب بازسازی روح و روان انسان اند، حقیقت را یکی می پندارند و سعادت انسان ها را در گرو آن می دانند تا اقلّیتِ آگاه بر این حقیقت باید قدرت مطلق را در دست گیرد. در نگاه این مکتب، حکومتگران چه در ردای رهبر فرهمند چه بر مسند رهبری حزب طبقه کارگر، چوپان و قیّم مردم اند. فردیت فدای جمعیّت می شود، فرد و آزادی هایش در راه دست یابی به مدینه فاضله، جامعه بی طبقه توحیدی یا ساختمان کمونیسم با گشاده دستی ایدئولوژیک قربانی می شوند. انسانِ آزاد باید مهندسی اجتماعی شود تا با رهایی از فرهنگ و رسوباتِ جوامع طبقاتی، رستگار یا طراز نوین گردد.
پیروان مکتب دیگر اما نه جامعه ای کامل که حکومتی مطلوب و میسر می طلبند. "انسان کامل" یا طراز نوین را تخیّلی بیش نمی دانند و بازسازی روح انسان را گره بر بادزدن می شمرند. طرفدار تلاش برای برداشتن گامهای تدریجی اما عملی برای بهبود شرایط زندگی شهروندان و کاستن از آلام آنها هستند. نزد آنها حقیقت یکی نیست و انسان ها نه ابزار که هدف سیاست اند. دولت مطلوب هم نه قیّم که خادم شهروندان است در این مکتب تلاش عمده اندیشه سیاسی معطوف به یافتن توازنی میان خواست های فردی و مصالح جمعی است. عدالت سیاسی و اجتماعی هم تنها از طریق حکومت قانون دست یافتنی است.[1]

باوجود آنکه تعادل ترازوی این دو نوع اندیشه در دهه های اخیر به نفع تفکر نوع دوم چرخش داشته است، اما عمر این دو نگاه به قدمت تاریخ اندیشه سیاسی است. چه بسا از آن روز که انسان متفکر پا به عرصه وجود گذاشت، آنگاه که تقابل منافع فردی و مصالح جمعی وی را به تفکر فروبرد، این دو نوع اندیشه نیز زاده شدند.

در تاریخ پر فراز و نشیب ایران نیز همانند دیگر جوامع طرفداران این دو مکتب فکری در قالب جنبش های مذهبی و اجتماعی، احزاب و سازمان های فکری و سیاسی به بحث و جدال با یکدیگر برخاسته اند. فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و دیگر تحولات دهه های اخیر در عرصه گذار به دمکراسی در بسیاری از کشورهای جهان چنان تاثیرگذار بوده اند که در نوشته ها و گفته های بسیاری از آنها که هنوز سودای ناکجاآباد و ساختن جامعه ای عاری از استثمار به رهبری حزب طبقه کارگر دارند، دیگر نه از دیکتاتوری پرولتاریا سخن به میان می آید و نه بر الغای مالکیت خصوصی تاکید می شود. در بیانیه های سیاسی برخی از این سازمان ها و احزاب چپ کلمات، عبارات و مفاهیم بعضا متناقض در کنار هم به معنای مترادف ردیف می شوند. جدال میان دلبستگی به آرمان های کمونیستی از یکسو و احترام به آرای عمومی برای تعیین نظام سیاسی از سوی دیگر در جای جای این مانیفست های سیاسی به چشم می خورد.

اعلامیه سازمان انقلابی کارگران ایران(راه کارگر) به مناسبت 29 امین سالروز تشکیل این سازمان نمونه بارزی از این تشتت در اندیشه سیاسی است. این سازمان چپ و رادیکال در فردای انقلاب بهمن 57 با طرح شعار "انقلاب مرد، زنده باد انقلاب!" در صحنه سیاسی کشور ظاهر شد، هرچند رسما در چهارم تیرماه 1358 اعلام موجودیت کرد.
در این بیانیه، کمیته مرکزی سازمان راه کارگر هنوز طرح شعار "انقلاب مرد، زنده باد انقلاب" را از افتخارات خود بحساب می آورد، شعاری که به زعم آنها "نشان داد که از بطن انقلاب توده ای و پرشکوه ضد سلطنتی، ضدانقلابی فاشیستی سر بر آورده است که تمامی دست آوردهای مردمی انقلاب بهمن را به نابودی خواهد کشاند."[2]

حتی اگر همین جمله اخیر کمیته مرکزی را در توصیف انقلاب بهمن 57 مبنا قرار دهیم، واضح است که انقلاب لااقل در هنگام وقوع آن و حتی در مدتی بعد از پیروزی آن هنوز جان داشته، هرچند طبق پیش بینی سازمان راه کارگر خطر آن وجود داشته که توسط "ضدانقلاب فاشیستی" میرانده شود. پس حتی منطق همین جملهِ بیانیه حکم می کند که بجای شعار "انقلاب مرد، زنده باد انقلاب" شعار "انقلاب در آستانه مرگ، آن را زنده نگهداریم" یا شعاری دیگر با همین مضمون از سوی این سازمان طرح می شد. البته اینکه چگونه می توان نیروهای مذهبی سیاسی که نقش تعیین کننده و رهبری را در انقلاب داشتند ضدانقلاب نامید، سوالی است که نویسندگان این بیانیه باید به آن پاسخ دهد.

شاید بتوان یکی از ویژگی های سازمان ها و احزاب چپ و رادیکال را برآورد غیرواقعی از پایگاه مردمی خود دانست. به جز در مواردی بسیار استثنایی و کوتاه مدت نظام های استبدادی حاکم در ایران هرگز اجازه نداده اند تا همه جریان های سیاسی کشور امکان داشته باشند با شرکت در انتخابات آزاد از وزن و نیروی واقعی خویش در جامعه آگاه شوند. در ایران حتی فرصت و امکانات برای نظرسنجی های آزاد و معتبر در این باره وجود نداشته است. و در غیاب برآورهای علمی و انتخابات آزاد، شور و احساسات، شعارها، آرزوها، از خودگذشتگی ها، تعداد زندانیان و شمار کشته های یک جریان سیاسی از سوی این نیروها ملاک و میزانی برای ارزیابی جایگاه اجتماعی خود گشته است. علت دیگر می تواند این باشد که این سازمان ها آگاهانه یا ناخواسته بخاطر احاطه بودن در جمع یاران و دوستان انقلابی و مقاومت سرسختانه و تلاش های پیگیرانه، مبارزه و فداکاری های اعضا و هواداران خود را مبارزه تمامی مردم محسوب می کنند یا اینکه برای نشان دادن نزدیکی و پیوند خویش با اقشار مختلف، روحیه مبارزاتی خویش را بازتاب روحیه مبارزاتی آنها می دانند. این در حالیست که رشد رادیکالیسم دقیقا نشانه افت روحیه مبارزاتی در میان مردم است. در چنین بستری است که مانیفست های عقیدتی جریان های رادیکال با تراکت های تهییجی و تبلیغی یکی می شود و سخنرانی ها و اعلامیه های تبلیغی جایگزین تحلیل های مستقل سیاسی می گردد.[3]

در بخشی از اعلامیه سازمان راه کارگر آمده است "یکی از مهم ترین دلائلی که چرا تلاش ما و سایر نیروهای چپ انقلابی در سدکردن ارتجاع اسلامی به ثمر ننشست فرقه‌گرائی عمیق حاکم بر جنبش چپ و کمونیستی بود که توامندی جنبش کارگری و توده ‌ای برای خودسازمانیابی و فشرده ساختن صفوفش دربرابر پیشروی ارتجاع حاکم را بشدت تضعیف می‌کرد." خوشباوری و عدم ارزیابی واقع بینانه از وزنِ سیاسی خود و دیگر نیروهای چپ در این گفته آشکار است. انگار که اگر بین سازمان های چپ در آن زمان همکاری و همفکری صورت گرفته بود جلویِ روندِ تسلط کامل نیروهای اسلامی به رهبری آیت الله خمینی گرفته شده بود! میلیون ها نفر از مردم در شهرهای کوچک و بزرگ کشور عمدتا تحت رهبری آیت الله خمینی و روحانیون پیرو وی حدود یکسال در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کنند، شعار اصلی انقلاب استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی می شود [بگذریم از اینکه می شود ادعا کرد منظور مردم از جمهوری اسلامی محتوای نظامی نبود که بتدریج بر کشور مسلط شد]، همین مردم در جریان پیروزی انقلاب از فرمان های رهبری انقلاب حمایت قاطع می کنند، در رفراندم آری یا نه به جمهوری اسلامی شرکت کرده و 98 % پاسخ مثبت می دهند و با یک فرمان یا بیانیه آیت الله خمینی میلیون ها نفر برای شرکت در جنگ بسیج می شوند، اما از نظر سازمان راه کارگر اگر چند سازمان چپ، که به فرض اتحاد همگی آنها نیروهایشان با موج های میلیونی به حرکت درآمده توسط رهبری مذهبی انقلاب اصلا قابل مقایسه نبود، دست از تفرقه برمی داشتند، قادر بودند جلو روند تحکیم قدرت نیروهای مذهبی را بگیرند!
طبیتعا تبلیغات سازمان ها و احزاب سیاسی برای قدرتمند نشان دادن توان خویش جهت افزایش روحیه مبارزاتی و تهییج اعضا و هواداران در مقابله با سختی های مبارزه سیاسی، آن هم در کشوری مانند ایران، جزیی پذیرفته شده در عرف مبارزات سیاسی است، اما غلو در میزان ارزیابی از توان خویش و امکانات متحدان بالقوه و بالفعل خود نیز حد و مرزی دارد.

در این اعلامیه بر آزادی های بی قید و شرط سیاسی در سوسیالیسم مورد نظر سازمان راه کارگر تاکید می شود. بعلاوه گلچینی از گرایش های نسبتا مدرن سیاسی نیز مانند فمینیسم، محیط زیست گرایی و صلح طلبی سوسیالیسم مورد نظر را آذین می کنند. از "لنینیسم" سربسته فاصله گرفته می شود، اما از سوی دیگر بر پیکار طبقاتی تاکید می گردد، "حافظان سرمایه" تقبیح می شوند و وعده امحای انواع و اقسام تبعیض های طبقاتی داده می شود. متاسفانه روح بیانه سازمان راه کارگر آغشته به نوعی پوپولیسم روشنفکرانه است.

در کشوری که علیرغم درآمد های سرشار نفتی، بسیاری از کارگرانش حتی از دریافت حقوق ماهیانه و دسترنج خویش محرومند، بر بی عدالتی بسیار فریاد باید کشید، در جامعه ای که پیشوایان مذهبی آن سال ها بر منابر وعظ منادی اخلاق بودند و از "ذرة المثقال" می گفتند اما اکنون در برابر این همه بی عدالتی مهر سکوت بر لب زده اند، برای عدالت اجتماعی بسیار باید کوشید. اما راه سعادت مردم ایران از جمله کارگرانی که عدم پرداخت حقوق ناچیز ماهیانه، آنها را تحت ستم مضاعف قرار داده است با راه آنانی که فکر می کنند حامل حقیقت مطلق اند و درپی برقراری نظام تک حزبی تحت نام طبقه کارگر هستند، یکی نیست.



زیر نویس ها

1.با اندکی تغییر برگرفته از کتاب تجدد و تجدد ستیزی در ایران ص 303، نوشته دکتر عباس میلانی، چاپ سوم 1381، تهران، نشر اختران

2.اعلامیه کمیته مرکزی
سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر ) به مناسبت چهارم تیرماه٢٩ امین سالروز تاسیس سازمان، سایت سازمان راه کارگر

3.سخنان اخیر خانم مریم رجوی در گردهم آیی سازمان مجاهدین خلق در پاریس جهت درخواست از اتحادیه اروپا برای حذف نام این سازمان از لیست سازمان های تروریستی نمونه روشنی از چنین پروپاگاندهای سیاسی است. یوتوب در سایت مجاهدین خلق:

http://www.youtube.com/watch?v=AZB4XYJVJDg&feature=related



















۱ نظر:

mojtabahojatoleslami@hotmail.com گفت...

سلام
بیشتر از سی‌ سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی‌ متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی‌ ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی‌ جان میدهم ولی‌ حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی‌ سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر