شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۷

او با ماست!

hamid_farkhondeh@hotmail.com

بخشی دیگر از رویای مارتین لوتر کینگ به حقیقت پیوست. دیشب امریکا شاهد رویداد تاریخی پیروزی اولین رئیس جمهور سیاهپوست بود. دنیایِ خسته از دوران هشت ساله یِ جورج بوش، دوران جنگ و تهدید، نیز نفسی راحت کشید.

جشن پیروزی دمکرات ها اینبار، هم بسیار گسترده تر است، هم بسی رنگین تر. میهمانان تازه، همان میزبانان فراموش شده هستند. شهروندانی از تبار بردگان و بیگانه در کشور خویش، به حاشیه رانده شده، قربانی نژادپرستی پنهان و آشکار. شهروندان سیاهپوست ثروتمند ترین کشور جهان. شهروندان امریکا، بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان، با 40 میلیون جمعیت زیر خط فقر (12.5%) و 45 میلیون نفر (15.6%) بدون کوچکترین بیمه درمانی.

اکنون اما سیاهان سرتاسر امریکا پیروزی باراک اوباما، پیروزی خود را جشن می گیرند. انگار سیاهپوستان ممفیس، آخرین سخنرانی مارتین لوتر کینگ را روز قبل از کشته شدنش در 40 سال پیش بیاد می آورند. در آن روز مارتین لوتر کینگ وعده بود که شاید او در کنار آنان نباشد، اما سیاهان سرانجام به "سرزمین موعود" خواهند رسید.

او با ماست، چنانکه دیگر دمکرات ها در شش دهه گذشته بوده اند. البته طبیعتا آنها قبل از هرچیز مدافع منافع ملی کشور خویش هستند. اما هستند کشورهایی نیز که فرصت ها را یکی پس از دیگری از دست داده اند.

دکتر مصدق زمانی هری ترومن را "بهترین دوست ایران" نامیده بود. او به دعوت ترومن به امریکا سفر کرد. رئیس جمهور دمکرات با نخستین طرح کودتای انگلیسی ها مخالفت کرد و خواهان موفقیت مذاکرات امریکا و انگلیس با دولت ملی ایران بود. اما سرسختی های دکتر مصدق و برخی از یارانش در جبهه ملی، مانع رسیدن به توافقی ممکن در دنیای دوقطبی آن زمان شد. سرانجام نه ماه مانده به کودتا، آیزنهاور جمهوریخواه با شعار "عقب راندن کمونیسم" در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1952 پیروز شد. هنگامی که آخرین تلاش ها نیز در اسفند ماه 1331 نیز به نتیجه نرسید، آیزنهاور دومین پیشنهاد کودتای دولت بریتانیا را پذیرفت.

در آبان 1339(نوامبر 1960) جان اف کندی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. شاه مجبور شد به نخست وزیری علی امینی و انجام اصلاحات تن دردهد. جبهه ملی که تحت نام جبهه ملی دوم تجدید سازمان کرده بود، اینبار نیز نتوانست فرصت ها را دریابد و بجای حمایت از دولت امینی و تلاش برای حفظ و توسعه فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد شده، مبارزه با دولت امینی را در راس برنامه های خود قرار داد.

پیروزی جیمی کارتر در پاییز 1356( نوامبر 1977) و سیاست حقوق بشری او، فضای باز سیاسی کشور را در پی داشت. از این فرصت برای عقب راندن استبداد سلطنتی استفاده شد، اما بهمن انقلاب عین ویرانگری و کمال فرصت سوزی بود. بویژه آنکه بعد از خروج مستشاران نظامی امریکا از ایران و کسب استقلال سیاسی، دولت ایران می توانست بجای درغلتیدن در مبارزات ضدامپریالیستی، برای تحکیم روابط ایران و امریکا بر پایه منافع مشترک و احترام متقابل تلاش کند. اما نه ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری 444 روزه دیپلمات های این کشور، سرآغاز فرصت سوزی های فراوان بعدی شد.

در دوران هشت ساله بیل کلینتون نیز دست دوستی وی بسوی ایران دراز شد و وزیر خارجه وقت امریکا، خانم مادام آلبریت بخاطر مشارکت دولت امریکا در سرنگونگی دولت مصدق، از مردم ایران عذرخواهی کرد. خودداری محمد خاتمی از دست دادن با بیل کلینتون نماد فرصت سوزی از سوی ایران برای بهبود روابط سیاسی با امریکا بود.

دوران هشت ساله بوش با سیاست های ماجراجویانه و جنگ طلبانه، تقویت بنیادگرایان و انحصارطلبان، و افول اصلاج طلبی و دمکراسی خواهی، هم در ایران و هم در دیگر کشورهای منطقه خاورمیانه، درپی داشته است.

پیروزی باراک اوباما می تواند از یکسو در باز شدن فضای سیاسی کشور موثر باشد و از سوی دیگر فرصت هایی در جهت دفاع از منافع ملی ایران به همراه داشته باشد. آیا فرصت سوزی ها ادامه خواهد یافت؟ آیا رئیس جمهور آینده ایران دستان باراک اوباما را خواهد فشرد؟


هیچ نظری موجود نیست: