سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

گنجی که از دست می رود

جدال میان عقل و ایمان به قدمت پیداش ادیان است. در دوران روشنگری، از دین افسون زدایی شد، کلیسا بتدریج به عرصه خصوصی رفت و ایمان ذیل عقل قرار گرفت. در اسلام نیز بعد از مرگ پیامبر و در پی اختلافاتی که بین مسلمانان در دوران خلفای راشدین بوجود آمد، بحث جبر و اختیار بالا گرفت. معتزله از مکتب اختیار دفاع می کردند و اشاعره انسان را محکوم به پیروی از مکتب جبر می دانستند. در دوره های بعدی این عرفای اسلامی بودند که در برابر دینداران قشری پرچم دفاع و محافظت از نوعی تفسیر انسانمدارانه از قوانین و رسوم سخت و خشک دینی را برافراشتند. از همین روست که ستیز میان عقل و ایمان یا اسلام عرفانی با اسلام متشرعین بن مایه بخش بزرگی از میراث فرهنگی ماست. در این راهِ سخت سرها بر باد رفت و بسیاری از عرفا و دانشمندان مسلمان یا دارای تفکر آزاد، تکفیر شدند. جدالی که در نهضت مشروطه آیت الله نائینی در یکسوی آن بود و شیخ فضل الله نوری در سوی دیگر آن. چالشی برای قراردادن ایمان ذیل عقل که همچنان در ایران ادامه دارد.

اکبر گنجی اخیرا در سلسله مقالاتی که در سایت رادیو زمانه انتشار یافته به نقد قرآن، قوانین اسلامی و باورهای شیعی پرداخته است. او دلایل عقلانی می آورد که قرآن کلام الله نیست بلکه کلام محمد است. آیه ها و احادیث بسیاری مثال می زند که سند تبعیض میان انسان ها، تبلیغ خشونت و عدم رواداری در قرآن یا منابع دینی اسلام شیعی است. ثابت می کند اگر وجود جن را انکار کنیم، پنبه شیطان را نیز زده ایم، چراکه به گفته قرآن شیطان یکی ا ز جنیان است. به حضرت علی انتقاد می کند که نگاهی توهین آمیز به انسان ها داشته چراکه در نهج البلاغه آنها را به سه دسته تقسیم کرده است: "یک‌ دسته‌ عالم‌ ربانی‌اند، یک‌ دسته‌ دانش‌آموزند که‌ در نزد علمای‌ ربّانی‌ درس‌ می‌خوانند و تعلیم‌ می‌گیرند و بقیه‌ هم‌ پشه‌هایی هستند که‌ در فضا پراکنده هستند."
گنجی سرانجام به باور شیعیان ایراد می گیرد که امام حسن عسکری اصولا پسری به نام محمد نداشته تا بتواند مهدی موعودِ شیعیان اثنی عشری باشد.
عمده این نظرات و مستندات گنجی، البته سالهاست از سوی منتقدین ایرانی و غیر ایرانی اسلام و تشیّع مطرح شده است.

اکبر گنجی به سانِ مؤمنی است که سال های بسیاری از عمر و انرژی خویش را با ایمان و خلوص کامل به آیات و احادیث سنتی زندگی کرده و اکنون چشمانش به روی حقایق بیشماری باز شده، به نادرستی باورهای قبلی خویش رسیده و حال خود را موظف به ادای دینی می داند. دینی به سنگینی بار دین سنتی. می خواهد دادِ عقل ِ نقّاد را از ایمانِ نقّال بستاند. احساس می کند تا خود را از همه رسوبات و آلودگی های فکری-ایمانی گذشته نرهاند، آرام نخواهد توانستن گرفت. اصرار عجیبی دارد تا جز به جز آیات ، احادیث و نظریه های فیلسوفان اسلامی را بشکافد، خرافات را آشکار کند و غیرعقلانی بودن این باورها را فریاد زند. کار بجایی رسیده است که هم فریاد مسلمانان سنتی بلند شده هم افسوس نواندیشان دینی شنیده می شود. آیت الله مکارم شیرازی گنجی را تکفیر کرد. در سایت ها و رساناهای وابسته به حکومت و نهادهای سنتی مخالف اصلاحات که معمولا نظرات و گفته های گنجی را بازتاب نمی دهند، شادمانه خبرها دادند و تفسیرها نوشتند که سرانجام نواندیشی دینی، اکبر گنجی است. برعکس، اکثر قریب به اتفاق سایت ها و روزنامه های اصلاح طلب و سکولار در داخل و خارج کشور که همواره هر حرکت، گفته و نوشته گنجی را منتشر می کردند یا به آن اشاراتی داشتند، خاموشی برگزیدند.

تاریخ ایران شاهد نمونه های بسیاری است از شدیدترین ترین نقدها به دین از ناحیه کسانی که خود از دل نهادها و باورهای دینی اسلام شیعی بیرون آمده اند. سید حسن تقی زاده
[روحانی عالیرتبه]، علی دشتی [طلبه علوم دینی]، احمد کسروی[روحانی] و سازمان مجاهدین خلق مارکسیست- لنینیست(پیکار) از این جرگه اند. نقد های تند چنین اشخاص و جریان هایی از اسلام همواره نتایجی مثبت و سازنده در مبارزه آنها با تاریک اندیشی دینی، نه برای جامعه ایران و نه برای خود آنها، دربرنداشته است. نقدهای اخیر گنجی علیرغم شجاعت، مطالعات و دانش دینی گسترده وی، به نوعی متاسفانه یادآور رفتن همین راه رفته است. بازخوانی سرمایه های از دست رفته است.

با اثبات اینکه امام دوازدهم وجود نداشته، نه انتظار شیعیان پایان می یابد، نه چاه جمکران
بلاموضوع می شود. قدرت حکومت اسلامی نیز قبل از اینکه ناشی از باورهای خرافی و دینداری سنتی مردم باشد، به دلیل ضعف جامعه مدنی و قدرت مالی، تشکیلاتی و امنیتی حکومت است. بازار عرضه و تقاضا در تاریخ خرافه و خرافه پرستی محدود به حیات نظام اسلامی نیست. از استقبال مردم از توپ مرواری در تهرانِ عصر ناصری و سفره حضرت عباس و مراسم نذر و نیاز برخی مخالفان دوآتشه جمهوری اسلامی در خارج از کشور یا حتی باورهای عمیق مذهبی و غیرعقلانی در بین بخش بزرگی از مردم دنیای متمدن که شرع اش نیز عقلی است، گویای این است که باور بخش بزرگی از انسان ها از سر استیصال یا از روی کنجکاوی به نیروها و پدیده های ماورای طبیعی یا غیرعقلانی نه محدود به ایران است و نه مختص نظام جمهوری اسلامی. البته بدون از یاد بردن نقش مهم دولتمداران کنونی ایران در دامن زدن به چنین باورهایی.

این حق طبیعی گنجی- مانند هر ناقد دیگری- است که به نقد دین بپردازد، بویژه دینی که خود او از مؤمنان آن بوده و اطلاعات گسترده ای در این حوزه دارد. اما در این میان، سرنوشت گنجی که اوست چه می شود؟ در کشوری که باورهای عمیق مذهبی هم در مورد اعجاز کلام الله مجید هم در وصف مولا علی و هم انتظار عدل و داد مهدی موعود در دل و جان میلیون ها مردم اش ریشه دارد، انتشار چنین مقالاتی خرافه و تعصب را تعدیل می کند، یا بر آتش تعصبات مذهبی می افزاید؟ روشنفکران را به مردم نزدیکتر می کند یا از آنها می رماند؟

اسلام و آنهم اسلام شیعی، چه با دستورات عقلانی چه در شکل باورهای خرافی، با میلیون ها ایرانی از لحظه تولد تا زمان مرگ، در شادی و غم، در دارایی و نداری، در جنگ و صلح و در امید و ناامیدی طی قرن ها همراه بوده است. باید امیدوار باشیم پروژه روشنفکران دینی مانند دکتر عبدالکریم سروش، مجتهد شبستری، ملکیان، محسن کدیور یا روحانیانی مانند آیت الله منتظری، آیت الله صانعی و یوسفی اشکوری که تلاش دارند تفسیری مطابق حقوق بشر از قوانین اسلامی ارائه دهند و اسلام را با دنیای امروز و ملتزمات آن سازگار کنند، موفق شود. جامعه دینی ایران بسیار فربه تر از آن است که تعدادی از نویسندگان، متفکرین و سیاستمداران سکولار و لائیک به تنهایی در آن از عهده ذیل عقل قرار دادن ایمان برآیند. روشنفکران دینی و روحانیان تحول خواه، گنج و سرمایه جامعه ایران هستند که نقش حلقه رابطِ بخش مدرن و سکولار این جامعه با بخش سنتی، بزرگتر و قدرتمندتر آن را تشکیل می دهند.

فرض کنیم روشنفکران دینی و آیات عظام نامبرده در طی بررسی ها و تلاش های فکری خویش به نتایجی برسند که اکبر گنجی امروز به آن رسیده است. گیریم آنها به آن سان دین را نقد کنند که گنجی امروز نقد می کند. در اینصورت چه غم انگیز سرنوشتی نصیب جامعه در حال گذار ایران خواهد شد. چراکه تفکر قشری و سنتی یکته تاز میدان خواهد شد و با در دست داشتن تقریبا تمامی ابزارهای ارتباط گسترده با مردم از قبیل مسجد و منبر، رادیو و تلویزیون و عمده مطبوعات کشور، هم بر کوس رسوائی روشنفکری دینی خواهد کوبید هم دکان دینفروشی خود را رونق خواهد داد.

مبادا بپنداریم اگر روشنفکری دینی از همین جایگاه تنگی که در عرصه تفکر دینی در جامعه ایران دارد حذف شود، مقام یا امکانات روشنفکران سکولار و لائیک مستحکم تر می شود. در این میدان بازی برد و باختی درکار نخواهد بود. روحانیون قشری و سنت گرا به مبارکی و میمنت به تماشای بازی باخت-باخت روشنفکران دینی و سکولار خواهند نشست.

بسیار خوش خیالی خواهد بود اگر فکر کنیم آن مسلمانانی که علیرغم باورهای سنتی و تعصبات دینی، نیم نگاهی نیز به آرای عبدالکریم سروش و تفسیر روحانیان نوگرا از اسلام
می اندازند و احتمالا از آرای آنها تاثیر می پذیرند، در غیاب نواندیشان دینی، به آسانی به سکولارها گوش خواهند سپرد یا اینکه به تبعیت از مراد فکری خویش، راه عقلانیت را در پیش خواهند گرفت.

گذشته از این در نقد اکبر گنجی و نقدهای مشابه به آموزه های قرآن و باورهای دینی دو ایراد اساسی دیگر وارد است:
اول اینکه اصولا چگونه می شود در محیط باز خارج از کشور از داخل کشوری ها که با انواع سرکوب ها، فشارهای سیاسی و تضیقات و تبعیضات روبرویند، ایراد گرفت چرا فلان نظر سنتی دینی را مورد نقد قرار نمی دهند یا به بهمان تصمیم سیاسی حکومت اعتراض نمی کنند. شگفت انگیز است که اکبر گنجی در خارج از کشور، نواندیشان دینی در داخل کشور که همواره شمشیر فشار و سرکوب حکومت را بالای سر دارند، مورد خطاب قرار می دهد که: "اگر نواندیشان دینی (روشنفکران دینی، روشنفکران مذهبی) حکم ارتداد را متعلق به دوران مدرن نمی‌دانند، یا اساساً معتقدند قرآن فاقد حکم ارتداد است، چرا در برابر صدور احکام ارتداد سکوت اختیار می کنند؟ آیا رواست که در دوران مدرن در سودان، کویت، مصر، افغانستان و ایران شاهد صدور احکام ارتداد باشیم؟"

ایرادِ دیگر نقدِ گنجی وار از دین، کم توجهی به نقش مثبت دین در همه کشورها بویژه جوامع توسعه نیافته و حال گذار است. طبیعتا این گفته به معنای نادیده گرفتن جنبه های منفی آموزش ها و باورهای دینی نیست. اما باید ترسید از جامعه ای که ترمز دین نیز از آن برداشته شود بدون اینکه جایِ خالی دین با آموز ش ها یا آموزه هایی که تنظیم کننده روابط آحاد جامعه هستند، پر شود. درست است که بسیاری از قوانین اسلامی دربردارنده تبعیضات میان زن و مرد یا مسلمان و غیرمسلمان است. اما فراموش نکنیم که دین در موارد بسیاری پاسدار نوعی نظم اجتماعی است که بدون آن یا جایگزین مناسب برای آن، فروپاشی اجتماعی و هرج و مرج حاکم خواهد شد.




































هیچ نظری موجود نیست: