سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸

انتخابات؛ گذار از آرمانگرایی به عملگرایی

hamid_farkhondeh@hotmail.com
اگر نبود شکاف در اردوی اصولگرایان، شاید میرحسین موسوی این بار نیز سکوت در خلوت فرهنگستان هنر را بر شلوغی در جلوت انتخابات ریاست جمهوری ترجیح می داد. اختلافات جدی در صفوف آنان که آغاز عصر قدرت شان با هراس همیشگی از تفرقه همراه بود، یکی از ویژگی های مهم دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ست. در دهه اول انقلاب حاکمان جدید می خواستند از طریق نهادسازی وحدت نیروهای شان را در دانشگاه تحکیم بخشند، اما سرانجام سرکنگبین "دفتر تحکیم وحدت" صفرای مخالفت تحویل خالقان خود داد. وحدت حوزه و دانشگاه را به مبارکی و میمنت جشن گرفتند، اما با فروکش کردن تب انقلاب و فرونشستن غبارهای خفه کننده دهه شصت، این دو نهاد نیز به طلاق مرضی الطرفین رسیدند.

در دهه هفتاد با عروج "فرزندان ناخلف" نظام در کسوت اصلاح طلبی، بار دیگر هراس محافظه کاران اصولگرا شدت گرفت. پیروزی کاندیدای اصولگرا در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری اعتماد به نفس از دست رفته را به جناح محافظه کار بازگرداند و پنداشتند با حکومت یکدست، عصر اختلافات به سررسیده است. غافل از اینکه پیروزی محمود احمدی نژاد آغاز اختلافات تازه بود، اصول گرایان انقلابی در برابر محافظه کاران سنتی.

گرچه آزاد نبودن انتخابات فصل مشترک این دوره انتخاباتی با دیگر دوره هاست، اما از بسیاری جهات فرصت انتخاباتی کنونی با دوره های پیشین متفاوت است. نوعی خودآگاهی از امکانات و محدودیت های خویش و خطرات پیش رو جایگزین آرمانگرایی ها، مطلق نگری ها و انتظارات دوره های گذشته، هم در میان کاندیداها و هم بین نیروهای سیاسی و نهادهای مدنی شده است. غیبت چهره های کاریزماتیک مانند خاتمی یا رفسنجانی فضای انتخاباتی را برای طرح مطالبات اجتماعی و حضور صداها و چهره های مختلف در اطراف کاندیداها مناسب تر کرده است. پیشنهاد تشکیل "کمیته صیانت از آرا" از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و برنامه اقتصادی شیخ اصلاحات برای مردمی کردن درآمد های نفتی از طریق خارج کردن کنترل دولت بر بخشی از درآمدهای نفتی کشور که از سوی کارشناسان اقتصادی تدوین شده است، همه از نوآوری های این دوره از انتخابات است.

اهمیت انتخابات در ایران تنها از منظر تمرین دمکراسی و اثرگذاری محدود مردم بر سرنوشت سیاسی خود نبوده است، بلکه این فرصت ها علیرغم محدودیت ها، زمانی نیز بوده است برای آگاهی جریان های سیاسی به وزن اجتماعی خویش. فرصتی بوده است تا هم انتخاب شوندگان و هم انتخاب کنندگان، هم پوزیسیون هم اپوزیسیون بخشی از توهمات خود درباره توان خویش و کارشکنی های رقیب یا وعده های رفیق را از دست بدهند.
برگزاری انتخابات مهندسی شده مجلس هفتم از سوی دولت خاتمی اوج داستان صد وعده و نیم وفا بود. شکست هاشمی رفسنجانی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال 84، آن هم درحالیکه که بسیاری پیروزی مرد قدرتمند نظام را حتمی می دانستند و ماجرای شکایت وی در بارگاه الهی، به افسانه قدرقدرتی رفسنجانی در حکومت پایان داد. وعده تشکیل جبهه دمکراسی و حقوق بشر از سوی کاندیدای اصلاح طلبان پیشرو مصطفی معین یک هفته مانده به انتخابات که به علت مخالفت سازمان مجاهدین انقلاب به سرعت به محاق رفت نیز بنوبه خود نشان داد که گاه بنام "اصلاح طلبی پیشرو" چه پسرفتی می توان داشت.

سکوت تحریم کنندگان نیز از دیگر ویژگی های این دوره از انتخابات است. چهار سال پیش بازار دعوت به تحریم انتخابات رونقی گرم داشت. اکبر گنجی از اوین به مرخصی چند روزه آمده بود. او از این فرصت استفاده کرد تا تحریم را تبلیغ کند. گنجی و همفکرانش در داخل کشور، بخش بزرگی از سازمان های دانشجویی و بسیاری از جریان ها و شخصیت های سیاسی خارج از کشور در محاسبه ای غیرواقعی از توان خود و آمادگی اجتماعی با وعده محاصره مدنی حکومت، مردم را به تحریم انتخابات فراخواندند. دو ماه بعد، هنگامی که اکبر گنجی در تابستان همان سال درپی اعتصاب غذای طولانی خود در بیمارستان میلاد با مرگ دست و پنجه نرم می کرد و در دفاع از مرگ سقراطی تئوری می نوشت، در تهران 12 میلیونی بیش از 100 نفر به نشانه حمایت از وی جلوی این بیمارستان گرد نیامدند، کم و بیش همان 100 یا 150 نفر همیشگی. مراسم 16 آذر سال 84 نیز با شدت گرفتن جو سرکوب در دانشگاها، بسیار سوت و کور برگزار شد.
چهار سال گذشته بی شک برای تحریمیان نیز بسیار درس آموز بوده است، وگرنه کمتر از یک ماه مانده به انتخابات چنین خاموش نبودند.







هیچ نظری موجود نیست: