سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۸

صراحت شیخ، محافظه کاری مهندس

hamid_farkhondeh@hotmail.com

این نیز از شگفتی های سیاست ورزی در ایران است که یک روحانی در سلک شیخی میانه رو با سابقه تحصیلات حوزوی و دانشگاهی، نه تنها پرچمدار صراحت و شجاعت در کلام در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری شده است، بلکه پیشرفته ترین و کارشناسانه ترین بیانیه های انتخاباتی در عرصه حقوق شهروندی، حقوق زنان، اقلیت های مذهبی و قومی و طرحی برای اصلاح ساختاری اقتصاد رانتی کشور از طریق خارج کردن تدریجی کنترل دولت بر درآمدهای نفتی، البته با توجه به محدودیت های قانون اساسی، ارائه داده است.
از طرفی، مهندسی معمار و هنرمندی دولتمرد با سابقه استادی دانشگاه، پس از سکوتی بیست ساله، همراه با همسرش کارگاه هنرهای تجسمی خویش را ترک کرده تا هنرهای سیاسی و دولتمداری خویش را به نمایش بگذارد. با زبان ابهام و ایهام، با ترکیب رنگ تیره اصولگرایی و رنگ روشن اصلاح طلبی، با به رخ کشیدن حمایت های آیت الله خمینی از خود و دولت دیروزش، سودای احیای دولت امروز، اجرای قانون، عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی دارد.

دلخستگی بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی از دولتمردانی که صندلی ریاست جمهوری را با کرسی استادی، و ریاست قوه اجرائیه کشور را با نهاد روشنفکری یکی گرفتند یا مسئولیت گریزانه در هم ادغام نمودند، این دوره از انتخابات ریاست جمهوری را به سرآغاز خجسته جدایی نهاد روشنفکری از نهاد حکومت در ایران تبدیل کرده است. تداخلی که نه حق سیاست را ادا توانست کردن، نه دین روشنفکری را به جا توانست آوردن. چراکه نه اندیشه ورزی در میدان تنگ سیاست و خط و مرزهای محدود کننده قدرت شکوفا می شود و نه اجرای برنامه های وعده داده شده در محدوده نظام حقوقی و حقیقی قدرت، مجاز است غیرمسئولانه بر بال های اندیشه و آرزو به پرواز درآید.

وجه مشترک عباس عبدی، غلامحسین کرباسچی، عبدالله مومنی و عطاءالله مهاجرانی بعنوان شخصیت های سیاسی اصلاح طلب و چهره هایی مانند عمادالدین باقی، عبدالکریم سروش، بابک احمدی، احمد زیدآبادی، محمد قوچانی از جامعه روشنفکری و روزنامه نگاری ایران، به استثنای بابک احمدی، همه هزینه دادگان اصلاحات هستند. حضور فعال آنها در صف حامیان شیخ اصلاحات تنها به این علت نیست که در ایام زندان، در روزهای سخت و تاریک سلول انفرادی، این تنها مهدی کروبی بود که گاه با ریش سفیدی در پس پرده قدرت و زمانی با عتابی و خطابی موفق به تماس تلفنی با این فراموش شدگان اصلاحات می شد تا موجب دلگرمی و تسلی خاطرشان شود. تنها از اینرو نیست که شیخ اصلاحات از معدود کسانی بود که ضمن تماس با خانواده های این زندانیان، از آنان دلجویی می کرد. آنها گرد شیخ همی گشته اند چراکه عمل گرایی شان آرزوست. دور کاندیدای خود حلقه نزده اند تا کلمات بزرگ و نشدنی بشنوند، آرزو دارند اعمال کوچک، اما شدنی را ببینند.

میرحسین موسوی هنگامی که با دانشجویان مبارز و پرسشگر روبرو می شود تاکید می کند که در صدارتش "کسی شهروند درجه دوم نخواهد بود"، زمانی که از سوی اصول گرایان متهم به تعامل و همگامی با نهضت آزادی ایران می شود در دفاع از اعضای نهضت آزادی می گوید "آنها نمازخوان هستند و کافر نیستند."
چون نیک در این پاسخ کوتاه و دفاعی مهندس موسوی بنگریم، می بینیم که هنوز آفتاب دولتش ندمیده، چهار مرتبه وعده اول خود را انکار کرده است. چراکه لابد مهندس موسوی و طرفداران "اسلام ناب" جزو شهروندان درجه اول هستند، نهضت آزادی و ملی- مذهبی های نمازخوان در مرتبه دوم قرار می گیرند، اقلیت های مذهبی غیرمسلمان شهروندان درجه سه و نهایتا کفار چهارمین رتبه شهروندی را حائز می شوند.
بقیه داستان معلوم است. کسی که در برابر اتهام نشست و برخاست با نمایندگان یکی از
باسابقه ترین احزاب مسلمان ایران چنین محافظه کارانه پاسخ می دهد، واضح است چقدر بعد از تکیه بر کرسی ریاست جمهوری، در دفاع از حقوق شهروندان ایرانی بهایی و دیگر اقلیت های مذهبی یا دگراندیشان و حتی حقوق مسلمانانی که به اسلام ناب مورد نظر وی معتقد نیستند، راسخ خواهد بود.

این درحالیست که ستاد شیخ اصلاحات در خود را بر روی طیفی از نخبگان سیاسی و فکری بازگذاشته است، از همکاری و همفکری آنان در تدوین برنامه های خود استفاده می کند و هم ردیف با مشاوران خویش با خبرنگاران به گفتگو می نشیند. خرد جمعی در آنجا ارج می بیند. شیخ رو به آینده دارد، مهندس اما رعایت حقوق شهروندی را در ارجاع به گذشته و تورق در فرمان های آیت الله خمینی جستجو می کند. میرحسین موسوی نه تنها از بکارگیری اسم "اصلاح طلبی" اکراه دارد، بلکه رسم دوستی سیاسی را نیز پاس نمی دارد، از نمایندگان احزاب اصلاح طلب حامی او در همه ستادهایش با آغوش باز استقبال نمی کنند.
با این وجود، نخست وزیر دوران جنگ از شدت گفتارهای پوپولیستی اولیه خویش مانند "اقتصاد اخلاقی" و "هدایت شدن یا کنترل دولت توسط مردم" کاسته و نوستالژی "مردم کم توقع و ایثارگر" یا "اسلام ناب" در بیانیه ها و سخنرانی های اخیرش بسیار کم رنگتر شده است.
البته می توان همزمان پایی در زمین اصول گرایان داشت و دستی به سوی اصلاح طلبان دراز کرد. می توان با مخلوط کردن سیاست های مختلف و متضاد احیانا شربتی انرژی زا و قدرت ساز تولید کرد. قدرتی که البته در مقایسه با آشفتگی اوضاع کنونی در مدیریت کشور، باید مقدمش را گرامی داشت و حضورش را خجسته شمرد. این معجون سیاسی پرابهام به احتمال زیاد ما را از آفات دولت احمدی خواهد رهانید، اما امید شهروندان برابر و ایستادگی برای اجرای وعده های حقوق بشری، از دولت موسوی نباید داشت. کار شیخ اصلاحات نیز در صورت پیروزی، برای اجرای برنامه هایش، آسان نخواهد بود. مهدی کروبی اما با صراحت کلامی و بصیرت نوشتاری از حقوق شهروندی یاد می کند و صراحت و شفافیت اگر همه چیز نیست، اما از شروط لازم برای پایبندی به وعده های انتخاباتی است.

در این میان گویا وحشت بجا از پیروزی مجدد احمدی نژاد، برخی از اصلاح طلبان یا حتی سکولارهای جمهوریخواه را بر آن داشته تا مرحله اول و دوم انتخابات را با هم اشتباه بگیرند.
به گمان خود دوستانه، توصیه کنار رفتن یک کاندیدای اصلاح طلب به نفع دیگری می دهند. بازگویی و نقادی برنامه های موسوی و کروبی و نهایتا دامن زدن به رقابت بین کروبی و موسوی را به زیان اردوی اصلاح طلبان ارزیابی می کنند. جالب است که همزمان سودای زدن نقش خود و پایگاه اجتماعی خود بر انتخابات نیز دارند. انتخابات را با انداختن رای به صندوق یکسان می انگارند. درحالیکه فرصت های انتخاباتی در ایران از معدود دوره هایی است که برنامه ها و نظرات مختلف امکان بررسی و انعکاس نسبتا گسترده در فضای محدود رسانه ای کشور می یابند. بعلاوه چگونه می توان هم از "مطالبه محوری" دفاع کرد هم سکوت در برابر کاندیداهای اصلاح طلب را توصیه کرد. اگر از زاویه کمیت آرا نیز به موضوع بنگریم، هرچه ظرف و بستر آرای اصلاح طلبان گسترده تر باشد میزان مشارکت بالاتر خواهد بود و درصد آرای کمتری نصیب اصولگرایان که سقف آرای نسبتا ثابتی دارند، خواهد شد. این راهبرد هم خطر پیروزی احمدی نژاد در دور اول را کاهش می دهد و هم از نظر زمانی هم از منظر روحیه اجتماعی فرصت بیشتری برای ریختن آرا به صندوق های رای به نفع کاندیدای حاضر اصلاح طلبان در دور دوم، فراهم خواهد ساخت.



هیچ نظری موجود نیست: