جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۲

چهارشنبه 16 اسفند 1391

"بی پرده، بی تعارف" با فرخ نگهدار، حميد فرخنده

hamidfarkhondeh@hotmail.com
آقای نگهدار، صحبت های شما در برنامه "بی پرده، بی تعارف" (۱) که يکشنبه شب ۱۳ اسفند از تلويزيون صدای امريکا پخش شد هم در شکل و هم در محتوی دارای نکات قابل تاملی است. در دو مورد نيز سخنان شما دچار تناقض در استدلال و کلام بود که به آن اشاره خواهد شد.
آقای نگهدار شما و رفقای مرکزيت سازمان اکثريت متاسفانه نتوانستيد به موقع و به ابتکار خودتان با اعتماد بنفس، بی پرده، بی تعارف با مردم ايران بوپژه با سازمان هايی که از سياست های شما در سال های ۶۰ و ۶۱ زخم خورده بودند، سخن بگوييد. اکنون بسيار ديرهنگام بايد سوال های خبرنگار تلويزيون صدای امريکا شما را وادار کند از آن مواضع سياسی، آنهم به شکلی ناکامل فاصله بگيريد. امتياز "بی پرده، بی تعارف" می توانست متعلق به شما و سازمان اکثريت باشد، نه از آن تلويزيون صدای امريکا.
سخنان شما نشان داد که هنوز از سياست سازمان در برابر گروه هايی که مسلحانه در برابر حکومت قرار گرفتند دفاع می کنيد. گناه اين سياست غلط، که البته از نظر شما درست بوده را بر دوش طرفداری تان از انقلاب می گذاريد. گويی دربرخورد با آنهايی که مسلحانه با حکومت درگير شدند هيچ راه ديگری نبود. شما نيک می دانيد، هرچند ظاهرا علاقه نداريد به آن اشاره کنيد، بودند نيروهايی مانند نهضت آزادی و جنبش مسلمانان مبارز که طرفدار انقلاب بودند و با مبارزه مسلحانه ای که مجاهدين و سازمان های کوچکتری مانند "اتحاديه کمونيست ها"، چریک های فدائی خلق يا سربداران شروع کرده بودند مخالف بودند، اما به سياست های سرکوب گرايانه حکومت نيز اعتراض می کردند. می گفتند اينها فرزندان کشور هستند که به راه خطا رفته اند، بايد با رفعت و مدارا با آنها رفتار کرد و از شدت عمل دادگاه های انقلاب با آنها و اعدام ها انتقاد کردند. آری، می شد سياست مقابله مسلحانه با حکومت را محکوم کرد، اما آتش بيار معرکه نشد. اشکال شما متاسفانه اين است که در ميان رنگ ها هميشه علاقه عجيبی به سياه و سفيد داشته ايد. هيچ گاه نخواستيد با مخلوط کردن اين دور رنگ، رنگ زيبا و ضروری خاکستری را نيز برای برخورد با مخالفان يا موافقان سياسی خود خلق کنيد. شما همواره از راه سياه تر نشان صورت رقيب می خواهيد چهره تان سفيدتر و روشن تر بنمايد. شايسته اما آن است که سياست خود نور بپاشد نه آنکه رقيب سياه باشد.
می گوييد ما طرفدار انقلاب بوديم و از حاکميت برخاسته از آن حمايت می کرديم. معتقديد نتيجه منطقی حمايت شما از حکومت اين بود که رو در روی کسانی قرار گيريد که با نظام سياسی جديد مسلحانه مخالفت می کردند. می پذيريد با ليبرال ها و نيروهايی که با حاکميت جديد مخالفت سياسی می کردند، برخوردی اشتباه داشتيد. اما تاکيد می کنيد که موضع گيری هايتان در برابر گروه های مسلح مانند مجاهدين خلق يا سربداران که در جنگل های اطراف آمل به مقابله مسلحانه با حکومت اقدام کردند، درست بوده است.
حاکميت انقلابی اما در آغاز دهه شصت از استحکامی آهنين برخوردار بود. مبارزه مسلحانه مجاهدين و گروه های کوچکتر اصولا در سطح و موقعيتی نبود که اساس نظام انقلابی مورد حمايت شما و سازمان اکثريت را در خطر قرار دهد تا اينکه شما مجبور شويد برای دفاع از انقلاب و حاکميت انقلابی از سرکوب خونين آنها دفاع کنيد. بله، زمانی هست حمله نظامی خارجی موجوديت کشور و نظام انقلابی مورد حمايت شما را تهديد می کند، در آن صورت می توانيد سلاح بدست گيريد و در کنار نيروهای مسلح از خاک کشور يا نظام انقلابی مستقر دفاع کنيد. يا اينکه اگر اين سازمان های مخالف مسلح دارای چنان قدرتی بودند که موجوديت نظام مورد حمايت شما را تهديد می کردند، می توانستيد با چنين استدلال هايی از موضعگيری های تند و خشن خود عليه مخالفان مسلح نظام دفاع کنيد. آقای نگهدار، شما اما زمانی از سرکوب مجاهدين و سربداران دفاع کرديد که موجوديت نظام برخاسته از انقلاب حتی عليرغم جنگ نه تنها در خطر نبود، بلکه حکومت تحت رهبری آيت الله خمينی در اوج اقتدار بود و به استقبال دهه سياه و خونين شصت می رفت. حاکميت با پشتوانه عظيم مردمی خود همزمان هم مناطق اشغالی کشور را از دست نيروهای عراقی آزاد می ساخت هم در سطح کشور خانه های تيمی را يکی پس از ديگری در هم می کوبيد. هم نيروهای عراقی را دسته دسته اسير می کردند، هم در اوين و ديگر زندان های بزرگ کشور بساط اعدام های شبانه و حتی روزانه به راه انداخته بودند. زمانی با حکومت هم داستان و هم صدا شديد و از سرکوب های وحشيانه حمايت کرديد که بسياری از اعضا و هواداران مجاهدين، چريک های فدائی طرفدار اشرف دهقانی، اقليت و سربداران بی سرپناه در خيابان های تهران و ديگر شهرهای کشور آواره بودند و هر لحظه خطر دستگيری، شکنجه و اعدام آنها را تهديد می کرد. شما زمانی از قاطعيت انقلابی عليه مخالفان مسلح نظام دفاع کرديد که اسدالله لاجوردی، آيت الله محمد محمدی گيلانی، موسوی تبريزی، کميته ها، سپاه، حزب موتلفه، مجلس، حزب جمهوری اسلامی، دادگاه های انقلاب، حزب الله، بسيج، صدا و سيما و دهها روزنامه و نشريه و حتی بخشی از مردم تحت عنوان "سازمان اطلاعات ۳۶ ميليونی" به دستگيری و سرکوب خونين آنها مشغول بودند. حاکميت کمبود نيرو برای سرکوب ضدانقلاب نداشت. در چنين فضايی از نيروی چپ و لائيکی مانند سازمان فدائيان اکثريت انتظار می رفت بجای لگد زدن بر افتاده، رهنمودی دهد، بنويسد يا کمک و توصيه ای به دو طرف درگير کند برای کوتاه آمدن از نقش ويرانگری که عليه يکديگر داشتند، نه اينکه بر آتش برپا شده بدمد.
نه آقای نگهدار، شما حق داشتيد انقلابی باشيد و نگران انقلاب و نظام برخاسته از آن، آن انقلاب و آن حاکميت را اما چند هزار میليشيای مجاهد و گروهی اندک که دست به ماجراجويی در جنگل های آمل زده بودند، تهديد نمی کرد. شما و رفقايی که در آن تصميم گيری ها با شما سهيم بودند برای تقرب به قدرت بسياری از معيارهای اخلاقی، حقوق بشری و اخلاق سياسی را زير پا گذاشتيد. "ضعيف کشی سياسی" را سياست نزديکی به قدرت کرديد. سرِ ضعيف کوبيديد تا دلِ قوی بدست آوريد.
اما درمورد تناقض در استدلال شما که اگر در حين مصاحبه متوجه آن نشده ايد بعد از ديدن مجدد مصاحبه بايد به آن پی برده باشيد. شما در برابر اولين پرسش چالش برانگيز مجری برنامه در مورد اينکه برخی جريان های سياسی سازمان اکثريت را در سال های ۶۰ و ۶۱ به لو دادن نيروهايی که مسلحانه يا غيرمسلحانه با حاکميت می جنگيدند متهم می کنند، پاسخ داديد که اين اظهارات کذب و بی پايه است. چند دقيقه بعد در دفاع از مقابله مسلحانه با نيروهای ضدانقلاب و لزوم سرکوب آنها سخن گفتيد. وقتی شما نيروهای سازمان خود را موظف به شرکت در سرکوب ضدانقلاب در کنار نيروهای امنيتی حکومت می دانيد، چگونه می توانيد مخالف لو دادن اين نيروهای ضدانقلاب از سوی اعضا و هواداران سازمان باشيد؟ وقتی مبارزه نظامی با يک نيرو را مجاز بلکه لازم می دانيد، به طريق اولی کار اطلاعاتی نيز مجاز و ضروری می شود. البته من شما و سازمان شما را متهم به لو دادن مجاهدين يا ديگر مخالفان مسلح يا غيرمسلح نظام نمی کنم، اما منطق سياست شما نمی تواند به شما اجازه چنين کاری ندهد.
نکته ديگری که گويای تناقص در کلام شما بود، صحبت هايی بود که در مورد ماجرای منوچهر هليل رودی (دکتر ابراهيم شفيعی) در جريان انشعاب ۱۶ آذر کرديد. با وجود اينکه شما در سال ۲۰۰۷ ميلادی در مطلبی که در سايت های عصرنو و روشنگری منتشر شد به برخورد ناشايست با آقای هليل رودی اذعان کرديد (۲)، در مصاحبه تان با تلويزيون صدای امريکا طوری وانمود کرديد که گويا در آن بيانيه معروف عليه منشعبين ۱۶ آذر فقط گفته ايد که هليل رودی فرد ناشناخته ای برای شما بوده است. شما در سال ۲۰۰۷ ميلادی ماجرا را چنين شرح داده و خود را برای اين کار سرزنش کرده بوديد:
"..... از آن سو ما همه همايون را خيلی خوب می شناختيم، صداقت و صميميت او را می ستوديم و روی وی حساب می کرديم. همايون پس از انشعاب اقليت او در دفاع از خط مشی سازمان هم مواضع محکم داشت و هم نقشی بسيار موثر [۲]. ما همه می دانستيم که رفيق همايون سرمايه ای بزرگ برای جذب کادرهای ناراضی از وحدت با حزب توده ايران است. ما همه می دانستيم که محور رهبری کننده انشعاب هيبت الله معينی چاغروند و محمد علی فرخنده جهرمی هستند اما آگاهانه تصميم گرفتيم طور ديگری عمل کنيم. منوچهر هليل رودی يکی از رفقايی بود که از خارج کشور آمده و جذب سازمان شده بود. در کميته مرکزی، که همه، به جز علی کشتگر يا زندان رفته بودند و يا چريک قبل از انقلاب، هيچ کس هليل رودی را نمی شناخت. ما اعلام کرديم که رهبری انشعاب در دست "باند کشتگر-هليل رودی" است و ما نمی دانيم هليل رودی کيست. و من نيز در اين صحنه آرايی نقش فعال داشتم. به علاوه در کميته مرکزی کسی را نمی شناسم که معنای برداشتن همايون و گذاشتن هليل رودی و معنای اين حرف که "ما او را نمی شناسيم" را نداند.
کسی ممکن است وجدان خود را قانع کند که سازمان مهم تر از هليل رودی است و ما به خاطر حفظ سازمان حق داشته ايم پيرامون يک رفيق شک و شبهه درست کنيم. کسی ممکن است فکر کند من، عليرغم اين که حتی در آن زمان می فهميدم که زندان کشيدن و چريک قبل از انقلاب بودن تنها معيارهای ارزش گذاری و مسووليت دادن به کادرها نيست، حق داشته ام به کسانی که سازمان شکنی می کنند از زاويه ی "فقدان سوابق" حمله کنم
من شهادت می دهم که شک و شبهه درست کردن پيرامون هليل رودی اگر هم برای تمام اعضای رهبری وقت سازمان کاملا هشيارانه نبوده باشد، برای من عامدانه بوده است و امروز که به روزهای ربع قرن پيش نگاه می کنم اگر خود را سرزنش نکنم هم حق کشی و هم اعتماد شکنی کرده ام......".(۲)
آقای نگهدار می بينيد چگونه سخنان تان متناقض است؟ آقای نقی حميديان از اعضای کميته مرکزی سازمان فدائيان اکثريت در زمان انشعاب گروه ۱۶ آذر خود در جريان ماجرا بوده و شرح تلاش های شما برای لجن مال کردن چهره انشعابيون و ترور شخصيت منوچهر هليل رودی را در بخشی از کتاب خود بنام "سفر با بال های آرزو" آورده است.(۳)
آقای نگهدار به گمان من اما تاسف بارترين بخش صحبت های شما درياره منوچهر هليل رودی روايت خفيف و دگرگون شده ای که برخلاف نوشته شش سال پيش خود ارائه داديد، نبود. تاسف بارترين و دردناک ترين اين بود که گفتيد شما تا همين يکی دو سال پيش نمی دانستيد هليل رودی که بوده و خانواده اش کيست. شما در تاريخچه فعاليت سياسی خود می گوييد بيش از ۲۰ سال است که به دمکراسی و حقوق بشر پايبنديد. حال چگونه می شود حدود ۳۰ سال طول کشيده باشد تا تازه از اسم و رسم هليل رودی و اينکه خانواده او کيست باخبر شده باشيد! چطور توانستيد در اين سال ها از دمکراسی، حقوق بشر و حقوق شهروندی بگوييد و بنويسيد اما از يک انسان که زمانی رفيق سازمانی شما بوده و در جريان يک انشعاب سياسی از سوی شما مشکوک و توطئه گر قلمداد شده و خود نيز به آن اعتراف کرده ايد، تا همين يکی دو سال پيش خبری نداشته باشيد؟ آيا نمی بايست شما سال ها پيش، همان روزهايی که تفکر ايدئولوژيکی را پشت سر گذاشتيد، قبل از اين که سازمان نامه پوزش خواهی برای آقای عباس اميرانتظام بفرستد، نامه ای عذرخواهانه همراه با دسته ای گل برای همسر و فرزند هليل رودی فقيد می فرستاديد؟
آقای نگهدار، همه سازمان ها و شخصيت های سياسی دچار اشتباه و خطا می شوند، برخی اما در التيام زخم ها و بازسازی اعتمادهای از دست رفته موفق می شوند و بعضی نگهدار زخم های کهنه و اعتمادهای سوخته باقی می مانند.


زيرنويس:
۱. بی پرده، بی تعارف با فرخ نگهدار، تلويزيون صدای امريکا، يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۱

۲.علی اکبر شالگونی عزيز! جهت اطلاع می نويسم(۲)، فرخ نگهدار. سايت عصر نو و روشنگری، ۱۵ مارس ۲۰۰۷
۳.سفر با بال های آرزو ص ۴۰۰-۳۹۳، نقی حميديان، چاپ آرش استکهلم، سپتامبر ۲۰۰۴


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #2 in 0.013 seconds

هیچ نظری موجود نیست: