جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۲

دوشنبه 29 آبان 1391

نقدی بر گزارش سازمان فدائيان اکثريت درباره ضربات تشکيلاتی دهه ۶۰ (بخش سوم)، حميد فرخنده

Hamid-Farkhondeh8.gif
گزارش اصلا به روابط سازمان فدائيان اکثريت با سازمان اطلاعات و امنيت شوروی، کا.گ.ب. نمی‌پردازد. روابط و همکاری‌هايی که برخی يا ارگان‌هايی در سازمان به دليل باورهای ايدئولوژيک و عشق به کشور شوراها پذيرا شدند، بعضی از سر اجبار يا با اکراه و تهديد و تطميع به‌دامش افتادند و تعدادی نيز به آن اعتراض کردند ويژه خبرنامه گويا

hamidfarkhondeh@hotmail.com
گزارش مفصل کميسيون بررسی علل و عوامل ضربات به تشکيلات مخفی سازمان فدائيان اکثريت در دهه ۶۰ هرچند در مواردی مانند انتشار تصميمات و گفتگوهای برخی جلسات هيئت سياسی سخاو تمندانه به ذکر جزئيات پرداخته، درباره يک موضوع بسيار مهم سخت خاموش است. اما در سياست نيز سکوت سرشار از ناگفته هاست.
گزارش اصلا به روابط سازمان فدائيان اکثريت با سازمان اطلاعات و امنيت شوروی، کا.گ.ب. نمی پردازد. روابط و همکاری هايی که برخی يا ارگان هايی در سازمان به دليل باورهای ايدئولوژيک و عشق به کشور شوراها پذيرا شدند، بعضی از سر اجبار يا با اکراه و تهديد و تطميع بدامش افتادند و تعدادی نيز به آن اعتراض کردند. می توان درک کرد برای رهبران، کادرها و اعضای فدائيان خلق ايران(اکثريت) که با يک دنيا اميد و آرزوهای پاک از اوايل سال ۶۲ به بعد مجبور به مهاجرت به شوروی شدند بدون اينکه از "زندگی واقعا موجود" در شوروی و نوع نگاهی که حزب کمونيست اتحاد شوروی و سازمان کا.گ.ب. به احزاب برادر داشتند، اطلاع يا تجربه ای داشته باشند، پرداختن به اين موضوع تلخ و دردآور باشد.
نپرداختن به مسئله اما از سوی کسانی که اکنون مدافع شفافيت و دمکراسی هم در سياست هم در تشکيلات هستند، پرسشگری درباره ميزان وفاداری سازمان اکثريت به اين اين اصول را بيش از پيش مطرح می کند.
"کميسيون بررسی علل و عوامل ضربات به تشکيلات مخفی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) طی سال های ١٣٦٢ تا ١٣٦٥" نه تنها اراده و شهامت پرداختن به موضوع ارتباطات سازمان فدائيان اکثريت و کا.گ.ب. را از خود بروز نداده است، بلکه بدتر از آن سعی در مخدوش کردن چهره تنها کسی از ميان فدائيان اکثريت کرده است که جرات و شجاعت سخن گفتن از اين روابط و نقد آن را داشته است.
در اين گزارش با نويسنده کتاب "خانه دائی يوسف" کم و بيش به همانگونه برخورد می شود که ده سال پيش آقای فرخ نگهدار در واکنش به انتشار اين کتاب برخورد کرد. در گزارش آمده است:
"با انتشار کتابی مانند "خانه دايی يوسف" می توان به اين نتيجه رسيد که نيروهايی با انگيزههای مختلف، اطلاعاتی را از سازمان و رهبری مستقر در خارج از کشور و بويژه در تاشکند را برای استفاده آنی و آتی جمع آوری میکردهاند. زمانی که ارتباطات جمع آوری کننده آن اطلاعات را در کنار ارتباطات گسترده او با جمع وسيعی از ايرانيانی که بخاطر تحمل فشارهای سيستم عقب مانده آنزمان شوروی به نيروهای ضد شوروی و ضد کمونيسم و دارای ارتباط با سفارت ايران در شوروی گذاشته بشود، می توان به اهميت اين ارتباطات و جمع آوری آن اطلاعات در آن شرايط خاص که سازمان دارای تشکيلاتی مخفی وسيع در داخل کشور بود، پی برد. زمانی که با اين جمع ايرانيان ارتباطات وسيع و اعتماد متقابل برقرار شده باشد. ديگر رد و بدل شدن اين اطلاعات در جريان ديدارها به امری عادی بدل می شود. آنگاه ساده انگارانه خواهد بود که تصور شود، که وزارت اطلاعات بر استفاده و کسب اطلاعات از اين نيروها چشم پوشيده و تمايلات نويسنده کتاب “خانه دايی يوسف”، مورد استفاده مامورين آن در تاشکند و شوروی قرار نگرفته باشد.... برای اظهار نظر قطعی در اين باره بايد منتظر روزی ماند که اسناد وزارت اطلاعات رژِيم و ديگر شاهدان عينی در اختيار عموم قرار گيرد. "[۱]

شگفت انگيز است که از يکسو آشکارا انگشت اتهام بسوی رفيق ديروز، اتابک فتح الله زاده نويسنده کتاب "خانه دائی يوسف" دراز می شود، اما از سوی ديگر گزارش می گويد "برای اظهار نظر قطعی در اين باره بايد منتظر روزی ماند که اسناد وزارت اطلاعات رژِيم و ديگر شاهدان عينی در اختيار عموم قرار گيرد." اگر بزعم گزارش برای اظهار نظر قطعی بايد منتظر ماند، پس چرا شما در مورد نويسنده قطعا اظهار نظر می کنيد؟!
به تاريخ ها دقت کنيد! اتابک فتح الله زاده (با نام مستعار صفر) از اعضای پبشين سازمان فدائيان خلق ايران(اکثريت) ده سال بعد از فروپاشی شوروی خاطرات خود از دوران زندگی در شوروی يعنی خاطراتی متعلق به حدود پانزده سال قبل از فروپاشی شوروی، ده يا دوازده سال بعد از اينکه سازمان اکثريت تشکيلات خود در ايران را منحل می کند و دو سال بعد از اينکه مسئول تشکيلات سازمان علی توسلی (معروف به حسن) که در اويل دهه ۹۰ ميلادی توسط سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی در باکو ربوده و به ايران برده شد، آزاد می شود، را به شکل کتابی با عنوان "خانه دائی يوسف" منتشر می کند. نويسنده در اين کتاب هم به سرنوشت دردناک و تکان دهنده بسياری از ايرانيان نسل های قديمی که در سال های قبل و بعد از ۲۸ مرداد به شوروی مهاجرت کرده بودند هم به سرگذشت فدائيان اکثريت که از اوايل سال ۶۲ بعد از شروع سرکوب حزب توده ايران و فدائيان اکثريت به شوروی مهاجرت کردند، می پردازد. روايتی هايی تلخ و انتقادی از ابعاد مختلف زندگی سياسی و تشکيلاتی سازمان در شوروی. از جمله روابط ناسالم برخی از ارگان ها و افراد در سازمان فدائيان اکثريت با سازمان اطلاعات و امنيت شوروی، کا.گ.ب.
عليرغم اينکه هم آقای فرخ نگهدار از رهبران پيشين سازمان و هم خود سازمان فدائيان اکثريت در سال های اوايل دهه ۹۰ ميلادی(۷۰ شمسی) و بعد از فروپاشی شوروی از مواضع قبلی سياسی و تشکيلاتی خود فاصله گرفته بودند و ظاهرا به شهادت حرف ها و نوشته ها نوع نگاه شان به انسان، به شمول منشعبين و منتقدين سازمان تغيير کرده بود، با انتشار کتاب "خانه دائی يوسف" موجی از انگيزه خوانی، تحقير، مشکوک و مامور خواندن، ترور شخصيت و بايکوت عليه اين رفيق پيشين که جرات کرده بود زندگی اعضا و رهبران سازمان در دوران اقامت در شوروی و روابط کا. گ. ب. با سازمان اکثريت را به عرصه عمومی بکشاند و مورد نقد قرار دهد، شروع می شود.
اوج اين حملات و برخوردهای ناپسند با نويسنده کتاب "خانه دائی يوسف" را می توان در اظهارات فرخ نگهدار در مصاحبه با نشريه آرش چاپ پاريس مشاهده کرد:
"...درباره اينکه صفر [اتابک] چرا در آنجا کار اطلاعاتی می کرده و برای چه کسانی فاکت جمع می کرده و يادداشت برمی داشته؟ من اطلاع درستی ندارم و حود اين دوست هم به ما نگفته که برای چه کسانی اين کار را انجام می داده است."[۲]
در پاسخ به اظهارات آقای نگهدار، نويسنده کتاب در همان زمان مطلبی نوشت که در چاپ های بعدی کتاب "خانه دائی يوسف" در ضميمه کتاب در کنار متن مصاحبه پرويز قليچ خوانی با فرخ نگهدار منتشر شده است. علاقه مندان می توانند پاسخ جامع نويسنده به همه گفته ها و اتهامات مطرح شده از سوی آقای نگهدار را در بخش پايانی کتاب مطالعه کنند.
اما در اين مطلب چون در درجه اول نقد گزارش کميسيون برسی ضربات دهه ۶۰ به تشکيلات سازمان اکثريت مطرح است و از آنجا که در اين گزارش نيز اتهامات مشابهی به نويسنده کتاب وارد شده، ذکر نکاتی در اين مورد ضروری است.
اول اينکه اتابک فتح الله زاده اين کتاب را ۱۰ سال بعد از فروپاشی شوروی و حدود ۱۵ سال بعد از شروع آن مقطع زمانی که او در باره اش می نويسد، چاپ کرده است. دوما اگر او همان موقع هم اين خاطرات يا انتقادت را نوشته بود، به جز نام چندين نفر که انتشارشان در آن زمان درست نبود، کار خطايی نکرده بود، هرچند شايد اين اقدام برای وجهه سياسی سازمان جالب نبود. سوما شما از کجا پی برده ايد که نويسنده کتاب در آن زمان يادداشت برمی داشته يا فاکت جمع می کرده؟ پس اگر هرکس به ذهن خويش رجوع کرد و خاطرات ده پانزده سال پيش خودش را نوشت بايد به اين شکل زيرسوال برده شود و مشکوک قلمداد شود که اين خاطرات، يادداشت ها و نت برداری هايی بوده که او ده پانزده سال پيش برمی داشته است؟! اين استدلال عجيب و غريب اگر قصد تخريب کردن چهره خاطره نويس را ندارد، محصول کدام هوش و ذکاوت درخشان است؟ واقعا کدام يک از مطالبی که در کتاب "خانه دائی يوسف" آمده اطلاعات محرمانه است که می توانسته به تشکيلاتی که تازه ۱۲ سال قبل از چاپ کتاب منحل شده است، ضربه وارد کند؟
چهارما چطور يک عضو ساده که از سه سال قبل از سازمان اکثريت اسعفا داده بوده است توانسته در حول و حوش سازمان اطلاعات مهمی جمع کند که به تشکيلات مخفی سازمان در کشور ضربه بزند؟ اگر سازمان تا اين حد بی دروپيکر بوده که اطلاعات مهم و محرمانه اش در مورد تشکيلات مخفی در داخل کشور می توانسته است به راحتی در دسترس اتابک که به گفته شما يک عضو ساده سازمان بوده[ يعنی حتی در يکی از کميته های سازمانی نيز عضويت نداشته است] قرار بگيرد، اصولا اين اشکال به مسئولان رده بالای سازمان وارد است که نتوانسته اند از اطلاعات مهم و حساس تشکيلاتی مواظبت کنند.
پنجما نويسنده کتاب حداکثر نامه ای يا گفته ای از سوی "حزب دمکراتيک مردم ايران" به جناح چپ آنزمان سازمان، آن هم در پی درخواست جناح چپ سازمان از وی، منتقل کرده و گزارش و خبری درباره جناح چپ سازمان به "حزب دمکراتيک مردم ايران" منتقل کرده است. کجای اين عمل "کار اطلاعاتی" ناميده می شود؟ "کار اطلاعاتی" در فرهنگ ايران معنی و مفهوم خودش را دارد.
ششما چرا بجای پاسخگويی به محتوای کتاب به انگيزه خوانی می پردازيد؟ در سياست بدترين کار انگيزه خوانی است که نقد سياست و تحليل را به نقد شخص فرو می کاهد. هيچگاه نمی توان به کنه ذهن افراد نفوذ کرد و انگيزه آنان را دريافت. دستگاه "انگيزه سنج" نيز هنوز اختراع نشده است. تازه اگر انگيزه خوانی را موجه بدانيم، طرف مقابل هم می تواند متقابلا به انگيزه خوانی متهم کنندگان بپردازد.
جالب است که آقای نگهدار در ابتدای مصاحبه اش با مجله آرش به تقبيح همان کاری می پردازد که خودش چند لحظه بعد در همان مصاحبه انجام داده است! وی می گويد:
"به هيج وجه اخلاقی نيست که انگ جاسوس جمهوری اسلامی، جاسوس "کا گ ب"، جاسوس سيا و از اين قبيل را به کسی زد. اين ها روش های کهنه دوران گذشته است که ما از آن مصيبت بسيار کشيده ايم."[۳]
واقعيت اين است که هرچه سابقه حقوق بشر و دمکراسی باوری يک سازمان يا شخصيت سياسی طولانی تر باشد، انتظار بيشتری از آن سازمان يا فرد می رود که به الزامات باورهای خود پايبندی نشان دهد. چراکه با گذشت زمان هم تجارب بيشتری از سوی فرد يا سازمان مورد بحث در اين عرصه کسب شده و هم اصولا رعايت اين ارزش های جهانی بيش از بيش برجسته می شود. به همين نسبت قبح عدم رعايت حقوق بشر، زدن اتهامات بی پايه به اشخاص و سازمان های سياسی و يا بی توجهی به رعايت اصول دمکراسی در سياست و شفافيت در تشکيلات نيز با گذشت زمان بيشتر می شود. از همين زاويه است که وقتی گزارش کميسيون بررسی علل و عوامل ضربات به تشکيلات مخفی سازمان در دهه ۶۰ به تکرار همان حرف ها و اتهامات کهنه و بی پايه پيشين به نويسنده کتاب "خانه دائی يوسف" می پردازد که سال ها قبل از سوی آقای نگهدار مطرح شده بود، کاری به مراتب ناشايست تر انجام داده است.
درست است که مردم در دوران شکست و رکود از فعاليت های سياسی دوری می گزينند، درست است که در کشور ما همواره مخالفان سياسی و دگرانديشان با داغ و درفش، اعدام يا تبعيد و مهاجرت های اجباری روبرو بوده اند. درست است که در درجه نخست اين سرکوب ها، فشارها و انواع تضييقات اجتماعی در حق فعالان سياسی است که مردم را از فعاليت سياسی گريزان می کند و تنها در مقاطعی که گشايشی در فضای سياسی کشور ايجاد می شود مردم به خيابانها می آيند يا بازار فعاليت سازمان ها و احزاب سياسی رونق می گيرد و عرض تشکيلاتشان نيز گسترده می شود. اما دوستان، به پشت سر خود نگاهی بيندازيد، اينکه به سرداران بی سپاه تبديل شده ايد باور کنيد همه اش تقصير حکومت نيست. بخاطر کپی برداری از روش و منش نورالدين کيانوری در برخورد با رفقا و نيروهای منتقد يا مخالف، و بدتر از آن بازتوليد و ادامه اين سياق زشت بعد از آن همه تجربه های تلخ، در عين پذيرش دمکراسی، حقوق بشر و پلوراليسم سياسی از يکسو و ترجيح دادن پچ پچ های درونی به سخنان بيرونی از سوی ديگر است که از انبوهی از کادرها، اعضا و هواداران مشتاق سازمان جز عده ای اندک، که آن هم شايد بخاطر خاصيت چسب فدائی گری باشد، باقی نمانده اند. شما از يک دنيا نيرو و اميد و آرزو چه ساختيد؟ بسياری از اعضا و هواداران سازمان که جان و جوانی، امکانات، نيرو و حتی امکانات خانواده های خود را در اختيار شما گذاشتند، درنتيجه رفتارها و سياست های شما امروز از سياست متنفراند يا دچار خمودی و پژمردگی گشته اند.
کوهی از انرژی و اميد و آرزوهای پاک انسانی به شما دادند اما با سزارين عجيب تان موش زايانديد. آنوقت به خوش نامی شعر متوسل می شويد تا به مدد آن بدنامی سياست تان را بپوشانيد. به خود ارفاق می کنيد و برای خودتان کارنامه قبولی صادر می کنيد. در هاله ای از رمانتيسم شاعرانه سرشار از آرزوهای پاک و نيت های نيک فرومی رويد تا بلکه قدرت تخدير آن غم درونتان برای دوستان از دست رفته و عذاب وجدانتان برای قربانيان سياست های نادرست سازمان را تسکين دهد. اگر نيت ها کافی بودند، بسياری از سياهکاران تاريخ نيز می بايست تبرئه شوند چون آنان نيز با نيت های نيک جهنم آفريدند. نه، شما حتی کادرها و اعضای خود و خويشتن خويش را رعايت نکرده ايد، آنوقت به هم مدال هم می دهيد.
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
۱. آسيب شناسی تشکيلات مخفی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) در سال های ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵، کار آنلاين نشريه اينترنتی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت). ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۲
http://www.kar-online.com/node/5136
۲. گفتگو با فرخ نگهدار، نشريه آرش. خانه دائی يوسف، اتابک فتح الله زاده، چاپ پنجم ۱۳۸۷، ص ۳۲۶، نشر قطره، چاپ سارنگ، تهران
۳. گفتگو با فرخ نگهدار، نشريه آرش. خانه دائی يوسف، اتابک فتح الله زاده، چاپ پنجم ۱۳۸۷، ص ۳۲۰، نشر قطره، چاپ سارنگ، تهران
ـــــــــــــــــــــــــــــ
بخش اول
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/10/149400.php
بخش دوم
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/11/150113.php


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source
Served by C#1 Server #1 in 0.019 seconds

هیچ نظری موجود نیست: