یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

جمهوریخواهی، کنش یا واکنش

جمهوریخواهی، کنش یا واکنش

حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

هرچند "جمهوریخواهی" در تاریخ اندیشه سیاسی ایران معاصر پیشینه ای 120 ساله دارد، اما موج جدید جمهوریخواهی در میان ایرانیان از پاییز سال 2001 میلادی آغاز شد. تلاش جدید جمهوری خواهان هم در زمینه تدوین اندیشه جمهوریخواهی و هم در عرصه تشکیلاتی، واکنشی بود به دو رویداد مهم و تقریبا همزمان سیاسی، یکی در داخل کشور و دیگری در آنسوی مرزهای شرقی ایران. سقوط حکومت طالبان در افغانستان و بازگشت محمد ظاهر شاه به کشورش، هرچند بازگشت سلطنت به قدرت در افغانستان را در پی نداشت، از سوی دیگر شروع افول "جمهوریت" در جمهوری اسلامی با آغاز دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی، نمی توانست نیروهای سیاسی جمهوری خواه ولی پراکنده ایوزیسیون را بی تفاوت بگذارد.
سقوط نسبتا آسان حکومت طالبان در پاییز سال 2001 میلادی در پی حمله امریکا و متحدانش به این کشور با حمایت جامعه جهانی، تشکیل کنفرانس تعیین دولت موقت برای افغانستان با فشار و کمک امریکا و دیگر کشورهای اروپایی در آلمان و صعود چهره های نه چندان شناخته شده اپوزیسیون افغان مانند حامد کرزای به رهبری دولت موقت و سرانجام بازگشت ظفرمندانه محمد ظاهرشاه به افغانستان هرچند نه در مقام پادشاه کشور، بعد از سال ها زندگی در تبعید در ایتالیا، رویدادهایی بودند که سلطنت طلبان ایران را برای بازگشت نزدیک و بی هزینه به قدرت امیدوار ساخت. نومحافظه کاران امریکا مغرور از سقوط سریع طالبان در افغانستان، پشتیبانی جامعه جهانی از این حمله و همدردی افکار عمومی جهان با مردم و دولت امریکا بخاطر حوادث فجیع 11 سپتامبر و سیاهکاری های رژیم طالبان در داخل افغانستان، بلافاصله زمزمه های حمله بعدی که هدفش سرنگونی رژیم صدام حسین در عراق بود را شروع کردند و از احمد چلبی از چهره های مخالف رژیم صدام حسین که روابط نزدیکی با دولت امریکا داشت به عنوان رهبر دولت موقت عراق بعد از سرنگونی رژیم عراق نام برده می شد. آنان احتمال حمله نظامی به ایران و سوریه بعنوان کشورهای حامی تروریسم را نیز رد نمی کردند. همه این رویدادها که با کاهش حمایت مردم از جناح اصلاح طلب نظام نیز همراه بود گویی بارش بارانی بود در کویر ناامیدی سلطنت طلبان، آنان را به فعالیت بیشتر واداشت و اعتماد به نفس شان را تقویت کرد. نیروهای سلطنت طلب ایرانی تلاشی را آغاز کردند تا به جامعه جهانی و بخصوص محافل قدرت در امریکا نشان دهند در پی سرنگونی احتمالی حکومت جمهوری اسلامی ایران، آنها تنها آلترناتیو مناسب برای جایگزینی این نظام هستند. این تحولات اپوزیسیون جمهوری خواه ایران را ناگاه به خود آورد و از ابعاد و خطر پراکندگی خویش آگاه ساخت.
از سوی دیگر همزمان با تحولات در مرزهای شمال شرقی ایران، ناکارآمدی اصلاح طلبان حکومتی بویژه ناتوانی محمد خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری خود علیرغم پشتوانه بیش از 23 میلیون رای و اکثریت نمایندگان اصلاح طلب در مجلس ششم، بی اعتبار شدن شان و مقام ریاست جمهوری و تمکین های بیش از پیش رئیس جمهور محمد خاتمی در برابر "رهبر"، جمهوریخواهان ایران را به بازتعریف "جمهوریت"، اعاده حثیت از مفهوم آن و در نتیجه تشکیل صفوف مستقل خود فرامی خواند. از اینروست که تولد سازمان های جمهوریخواه "اتحاد جمهوری خواهان ایران " و "جمهوری خواهان دمکرات و لائیک" به ترتیب در سال 2003 و 2004 میلادی و انتشار "مانیفست جمهوریخواهی" اکبر گنجی در همین دوران، هم پاسخی به سرخوردگی مردم در داخل بود و هم پیامی به قدرت های جهانی که برای تکمیل نقشه حمله نظامی خود به ایران، در پی آلترناتیو سازی برای جایگزینی رژیم اسلامی، رو به محافل سلطنت طلب داشتند.

اما سازمانیابی جمهوری خواهان که می توانست نیروهای مختلف اپوزیسیون جمهوریخواه ایران را با گرایش های مختلف گرد هم آورد و به کانونی تبدیل شود برای همزیستی همه نیروهای جمهوری خواه کشور، به چالش کشیدن اندیشه مشروطه خواهی سلطنتی و اسلامی، نظریه ی شیعی امامت و ولایت و سرانجام کمک به ترویج اندیشه ی جمهوریخواهی در کشور، از آغاز عرصه ای شد برای جدال دیدگاهها و گرایشات مختلف سیاسی. اگر تشکیل "اتحاد جمهوری خواهان ایران" عمدتا واکنشی بود به فعال شدن اپوزیسیون سلطنت طلب، تشکیل "جمهوری خواهان دمکرات و لائیک" گذشته از عکس العمل در مقابل تلاش های سلطنت طلبان، واکنشی بود به تشکیل "اتحاد جمهوری خواهان ایران" ، چراکه آنها در بیانیه خود به لزوم سرنگونی جمهوری اسلامی اشاره نکرده و خط و مرز خود را با اصلاح طلبان حکومتی روشن نکرده بودند. این دو تشکل جمهوریخواه قبل از هرچیز نامی شدند برای گردهم آیی حول استراتژی های مختلف سیاسی در برابر نظام جمهوری اسلامی و موضعگیری های سیاسی در ارتباط با ایران به شکل صدور بیانیه ها واطلاعیه ها. در حالیکه نه یک راهکار سیاسی را می شود مشروط به جمهوریخواهی کرد و نه می شود مفهوم گسترده جمهوریخواهی را در یک راهکار سیاسی محدود و محصور نمود. نه لباس تنگ جمهوریخواهی را می شود بر تن برنامه ای سیاسی کرد و نه جمهوریخواهی را می شود در یک برنامه سیاسی به تنگ آورد.
هر دو سازمان نوبنیاد جمهوری خواه بیانیه های اعلام موجودیت خود را به نحوی تنظیم کرده اند که شایسته جبهه های سیاسی است، یکی به علت همسان دانستن مخالفت با انقلابیگری و خشونت با جمهوریخواهی، راه ورود را بر جمهوریخواهان انقلابی بسته است و دیگری با یکی دانستن سرنگونی طلبی و جمهوریخواهی، راه ورود دیگر جمهوریخواهان را سد کرده است. اما می شد دعوای دیدگاههای سیاسی مختلف که همواره وجود داشته و به اشکال مختلف در آینده نیز به حیات خود ادامه خواهند داد را به حیاط کانون جمهوریخواهی نکشاند.

این همه در حالیست که بعد از سرنگونی سلطنت، ایران رسما از روز 12 فروردین 58 دارای نظام جمهوری شد. بخش بزرگی از نیروهای جمهوریخواه که عمدتا شامل نیروهای مختلف اصلاح طلب درون کشور می شود، حرکت "جمهوریخواهی" را تلاشی برای تحصیل حاصل می دانند. آنها معتقدند اگر منظور از "جمهوری" شکل نظام سیاسی است که ما اکنون در ایران "جمهوری" داریم. به زعم این دسته از اصلاح طلبان اما مسئله اصلی در ایران رعایت محتوای "جمهوری" یا جمهوریت نظام است که از سوی اقتدارگرایان به رهبری ولی فقیه زیر پا گذاشته می شود. از نظر سعید حجاریان، از رهبران فکری اصلاح طلبان، مهم این نیست که ما "کاخ زیبای جمهوریخواهی" را در بیانیه ها و مانیفست های خود ترسیم و توصیف کنیم، مهم چگونگی عبور از موانع موجود در سر راه رسیدن به این کاخ زیباست. آنها با اینکه از نظر آرمانی خود را جمهوری خواه می دانند، ولی راه مناسب حرکت بسوی جمهوری تمام عیار را فعلا با توجه به تناسب قوا در ساخت قدرت در نظام جمهوری اسلامی و عدم وجود یک جنبش گسترده دمکراسی خواهی در سطح ملی، نوعی مشروطه خواهی اسلامی، یعنی مبارزه برای کاهش تدریجی قدرت " رهبر" یا ولی فقیه می دانند.

متشکل شدن جمهوریخواهان و تولد سازمان های جدید جمهوریخواهی، پاسخ دهی به نیاز سیاسی روز در ارتباط با جامعه ایران هم در سطح داخلی و هم در عرصه جهانی بود. علیرغم کاستی ها، از دستاورهای مثبت این حرکت تعمیق نسبی مفهوم جمهوریخواهی در مقابل سلطنت طلبی و یا مشروطه خواهی، در داخل و خارج از کشور است. ادامه گفتمان جمهوری خواهی نیز از لازمه های جنبش دمکراسی خواهی ایران است. اما مهم تر از آن برای نیروی های سیاسی اپوزیسیون، تدوین استراتژی و راهکارهای مبارزه سیاسی است.
واقعیت این است که عمده تا دو نوع نگاه در اپوزیسیون ایران در ارتباط با روند مبارزه برای استقرار دمکراسی در ایران وجود دارد. یک دیدگاه اصلاح طلبانه که خواستار مبارزه سیاسی مسالمت آمیز است، از سکولاریسم دفاع
می کند، در صورت وجود کاندیداهای جناح های مختلف نظام در انتخابات، علیرغم محدودیت ها و عدم وجود انتخابات آزاد، شرکت در انتخابات به نفع کاندیداهای اصلاح طلب را توصیه می کند. مخالف خشونت است ولی از اعتراضات مسالمت آمیز، اعتصاب و مقاومت مدنی به عنوان راههای مبارزه دفاع می کند. دیدگاه دیگر که می توان آنرا انقلابی یا رادیکال خواند برعکس خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است، تاکید بر لائیسیته دارد(1)، هر چند ظاهرا به دنبال خشونت نیست، اما کاربرد خشونت در برابر خشونت حکومت را نیز نفی نمی کند، طرفدار نافرمانی مدنی است حتی اگر به خشونت از سوی حکومت بیانجامد و سرانجام طرفدار تحریم انتخابات هایی است که در جمهوری اسلامی با وجود قانون اساسی موجود و نظارت استصوابی شورای نگهبان برگزار می شود.

جمهوریخواهان می توانستند بدون ورود در مباحث سیاسی مشخص روز در یک تشکل جمهوریخواه به تدوین اندیشه جمهوری خواهی و به چالش کشیدن نظریاتی که بر اساس بنیادهای اندیشه سیاسی سنتی از نهاد موروثی سلطنت و یا منشا الهی قدرت دفاع می کنند، بپردازند، اما استراتژی های مختلف سیاسی آنها را اجبارا در تشکل های مختلفی گرد هم می آورد. جمهوری خواهان رفرمیست می توانستند جبهه ای بنام " جبهه دمکراسی خواهی ایران" و جمهوری خواهان رادیکال می توانستند در جبهه ای دیگر بنام " جبهه دمکراسی و عدالت " یا " جبهه دمکراسی خواهان لائیک " گرد هم آیند و برای پیشبرد راهکارهای سیاسی خود تلاش کنند. این البته به معنای باز گذاشتن راه ائتلاف جمهوریخواهان و سلطنت طلبان نمی بایست تلقی شود. هرچند جمهوریخواهان همکاری و فعالیت سیاسی مشترک با سلطنت طلبان در موارد مشخص مانند آزادی زندانیان سیاسی را نیز نباید نفی کنند. پر واضح است که جمهوریخواهان از حقوق شهروندی سلطنت طلبان از جمله حق فعالیت سیاسی آزاد آنها دفاع می کنند.
در عین حال سلطنت طلبان نمی بایست بتوانند آبرو و اعتبار دمکراسی خواهان جمهوریخواه را هزینه پیشبرد پروژه خود برای بازیابی اعتبار سیاسی از دست رفته خویش در زمینه دمکراسی و حقوق بشر در صحنه سیاسی کشور کنند. آنها به اندازه کافی عرصه و موضوع برای نشان دادن این تحولات در صفوف خود دارند و چه چیز می تواند مهم تر و کارآ تر از نقد صریح و قاطعانه از استبداد حکومت پهلوی برای آنها باشد؟
آقای ف. تابان در مقاله ای در سایت اخبار روز تحت عنوان "جمهوری خواهی ما"(2) در این رابطه بدرستی می گوید:
"نمونه ی روشن، نگاهی به فعالیت های سیاسی آن دسته از جمهوری خواهانی است که شکل حکومت آینده را «باز» گذاشته و ائتلاف با سلطنت طلبان را پذیرفته و تبلیغ می کنند. بخش مهمی از فعالیت های سیاسی این گروه از جمهوری خواهان متوجه اثبات امکان یک سلطنت دموکراتیک در آینده ی ایران، اثبات تحول در نیروهای مشروطه خواه هوادار سلطنت، اثبات دموکرات شدن مشروطه خواهان و اثبات دیکتاتور بودن بسیاری از جمهوری خواهان در سراسر جهان است! آن ها هر چند می گویند جمهوری خواهند اما سرمایه و اعتبار خود را در خدمت توجیه سلطنت و خاندان سلطنتی در ایران قرار داده اند. چه لزومی دارد جمهوری خواهانی پیدا شوند که در صدد اثبات آن برآیند که رضا پهلوی و اطرافیان او خیلی تغییر کرده اند و دموکرات شده اند؟ مشروطه خواهان سلطنتی، اگر حقیقتا دموکراسی را پذیرفته اند، خود باید این موضوع را با عمل سیاسی و مواضع خود به جامعه ثابت کنند. دفاع پرشور گروهی از جمهوری خواهان از مشروطه طلبان طرفدار بازگشت خاندان پهلوی به ایران و در همان حال حملات تند و بی وقفه آن ها به جمهوری خواهان مخالف این اتحاد، از نتایج الزامی اتحاد استراتژیکی است که آن ها به دنبال آن هستند و برای آن باید حتی بهای بیشتری نیز بپردازند."

جمهوریخواهان بنا بر سرشت مدرن بودن بنیاد اندیشه سیاسی شان از پتانسیل بالایی برای پیشبرد ایده جمهوریخواهی و به چالش کشیدن سلطنت طلبی و نظریه شیعی امامت و ولایت یا ولایت فقیه برخوردارند. اما آنها از همه ظرفیت های خود در این میان استفاده نکرده اند. طرفداران بازگشت سلطنت می بایست برای ایرانیان روشن کنند چرا نظامی که در پی یک انقلاب سرنگون شده و در صورت بازگشت نیز صرفا نقشی تشریفاتی خواهد داشت را باید دوباره به قدرت رساند؟ چرا مردم باید از خزانه ملی هزینه سنگین نهاد موروثی سلطنت را بپردازند که تازه به فرض موفقیت در به قدرت رسیدن نقش اجرایی نخواهد داشت؟ چرا در حالیکه طرفداری از نظام سلطنتی در کشورهایی که دارای نظام پادشاهی مشروطه هستند مرتب رو به کاهش است و نظرسنجی ها نشان می دهد که مردم بیش از پیش خواهان الغای این نظام به نفع نظام جمهوری هستند، در ایران نظام مشروطه سلطنتی که تازه بخاطر گرویدنش به استبداد سرنگون نیز شده است، دوباره باید نظام سیاسی کشور شود؟ برخی از تحصیل کردگان ایرانی که بخشا دارای پست های مهمی در نظام پیشین بودند و یا روابطی با خاندان پهلوی و قدرتمندان رژیم پیشین داشتند امروز علیرغم پذیرش مدرنیته، از بازگشت نظام سلطنتی هر چند در شکل مشروطه آن دفاع می کنند. آنها تناقض پذیرش مدرنیته و دفاع از نهاد سنتی سلطنت را چگونه توضیح می دهند؟ آنها چه اشکالی در نظام جمهوری، که در آن بر اساس آرای مردم رئیس دولت برای مدت معین و محدود برگزیده می شود، می بینند که نظام مشروطه پادشاهی، که در آن نهاد سلطنت غیرانتخابی است، را بر آن ترجیح می دهند؟

هرچند عمده نیروهایی که در بنیانگذاری نهادهای نوبنیاد جمهوری خواهی کوشا بوده و بار این مهم را بر دوش
کشیده اند پیشینه ی چپ دارند، در عین حال یکی از نقاط ضعف جمهوریخواهان این است که سازمان هایشان بیشتر به تشکیلاتی برای گردهم آیی طیف های مختلف چپ تبدیل شده اند. چرا باید در بین سرمایه داران مخالف نظام جمهوری اسلامی گرایش به سوی جمهوریخواهی ضعیف باشد و آنها عمده تا به سلطنت طلبان تمایل داشته باشد؟ جمهوریخواهان چه تلاشی برای جلب آنها به سوی ایده جمهوریخواهی کرده اند؟ چه روشنگری هایی کرده اند تا پرچم سه رنگ آنها به چشم راست های ایرانی فقط قرمز نیاید؟ چرا جمهوری خواهی در ایران تقریبا مترادف با چپ بودن است؟ آیا نمی بایست در کنفرانس های روشنگرانه از سوی جمهوریخواهان تاکید شود که "جمهوری ایران" ظرفی است که در آن برای همه گرایش های سیاسی و اقتصادی از چپ، راست، میانه و طرفداران محیط زیست به یک اندازه عرصه فعالیت سیاسی وجود دارد؟ که جمهوری ایران تنها نگهبان دمکراسی خواهد بود و در نهایت این مردم ایران هستند که با آرای خود تعیین خواهند کرد که چه نیرو و یا نیرو های سیاسی، آن هم برای مدتی محدود، به قدرت برسند؟ جذب بیشتر سرمایه داران ایرانی به اردوگاه جمهوری خواهی باعث تقویت بنیه مالی جمهوری خواهان می شود و داشتن تلویزیون و فرستنده ماهواره ای و به تبع آن تماس گسترده در سطح ملی با مردم کشور، دیگر در انحصار اپوزیسیون سلطنت طلب نخواهد بود.

جمهوری ایران تک رنگ نیست، جمهوری سبز، سفید و قرمز است و متعلق به همه ایرانیان از تمامی طیف های مختلف سیاسی، از چپ گرفته تا راست.

زیرنویس:
1. برای آگاهی از تفاوت های لائیسیته با سکولاریسم می توان به کتاب "لائیسیته چیست؟" نوشته شیدان وثیق ، چاپ اختران، تهران، 1384 مراجعه کرد.

2. جمهوری خواهی ما، ف. تابان، سایت اخبار روز، دوشنبه 3 مهر 85













هیچ نظری موجود نیست: