دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵


ايرانى مجمع الجزاير گولاگ
نقدى بر كتاب "در ماگادان كسى پير نمى شود"









حميد فرخنده
hamid_farkhondeh@hotmail.com

"ما بردگان كمونيزم را در هر شبانه روز 4 بار مى شمردند: هنگام رفتن به معدن، هنگام خروج از معدن و دوبار هم هنگام ورود و خروج از باراك. در اين ناحيه و در هواى سرد 50 درجه زير صفر بيشتر رفت و آمدها به وسيله سورتمه انجام مى گيرد. اين سورتمه ها توسط اسب يا دو برده قوى هيكل سوسياليسم زير نظر دو نگهبان مسلسل بدست كشيده مى شد. بر سر زندانى فرياد مى كشيدند كه تندتر براند. فرق اسب با اين برده ها يكى اين بود كه اسب شكمش سير بود، ولى زندانى سورتمه كش حسرت يك وعده غذاى سير را داشت و ديگر اين كه اسب نوازش مى شد، ولى زندانى در معرض بلاهاى گوناگون بود.
Post and Comment OptionsKeyboard Shortcuts: press Cپس از خوردن صبحانه كه سگ هم حاضر به خوردن آن نبود، در هواى سرد 50?40 درجه زير صفر منتظر مى مانديم تا نوبت گروهمان براى عزيمت به كار برسد. دو طرف دروازه عده زيادى سرباز و افسر مى ايستادند و كاركنان اردوگاه يك يك زندانيان را به ماموران بيرون دروازه تحويل مى دادند. كاركنان اردوگاه و سربازان تحويل گيرنده زندانى را با شماره اش صدا مى زدند. بطور مثال من بايد با صداى بلند مى گفتم: من عطا اله صفوى، فرزند اسحاق، سال تولد، ماده زندانى، مدت محكوميت.بايد تند و دقيق مى گفتم و مامور مربوطه هم كنترل مى كرد..."

سطور بالا گوشه اى است از كتاب " در ماگادان كسى پير نمى شود" كه شرح حال دكتر عطا صفوى است از اردوگاههاى كار اجبارى استالين در سيبرى. او روايتگر ايرانى مجمع الجزاير گولاگ است. فرق او اما با الكساندر سولژنيستين اين است كه نويسنده روس، منتقد شوروى بود و به اين علت به اردوگاه هاى سيبرى فرستاده شد، ولى عطا صفوى، هرچند دورادور، عاشق شوروى بود و آن را بهشتى موعود مى دانست در شمال كشور خود.
داستان سفر 40 ساله عطا صفوى مى توانست سرگذشت هر جوان ايرانى دهه بيست باشد كه شيفته عدالت اجتماعى بود، به عضويت حزب توده در آمده بود و تحت تاثير زيبايى آرمان عدالت و تبليغات گسترده دروغين در مورد كشور شوراها بربستر نقش سرنوشت ساز شوروى در شكست آلمان نازى در جنگ جهانى دوم، همسايه بزرگ شمالى را سرزمين آزادى و خوشبختى مى دانست. جايى براى تحصيل و شكوفايى استعدادها و خوشبخت زيستن، بخصوص اگر در ايران خطر دستگيرى توسط پليس بالاى سر انسان باشد.
عبور از سيم هاى خاردار مرز ايران و شوروى از طريق تركمن صحرا، شروع سفر از دنياى مهربان خيال اين طرف مرز به جهان بى رحم واقعيت هاى آنسوى مرز است. چند روزى بيش لازم نبود تا عطا صفوى دريابد بزرگترين فريب زندگيش را خورده و افسوس ترك ميهن وجودش را فرا گيرد.
در ابتدا به جرم ورود غير قانونى دستگير مى شود و بعد از مدتى به عنوان "جاسوس امپرياليسم" زير شكنجه قرار مى گيرد تا به اين اتهام اعتراف كند.
سرانجام ترويكاى شوروى در مسكو براى " جاسوس امپرياليسم" در زندان عشق آباد حكم 10 سال زندان در اردوگاه هاى كار اجبارى سيبرى را صادر مى كند.
حكايت نويسنده نه تنها از شرايط سخت و غيرانسانى زندانيان اردو گاه هاى استالين است بلكه گزارشى است در مورد رفتار هاى وحشيانه و زشت انسان هايى تحت عنوان بازجو، مامور كا. گ. ب و رفيق حزبى ديروزى با همنوعان خود. رفقاى حزبى ديروزى كه براى محكوميتى كمتر يا كسب امتيازاتى مادى، نظير خانه اى بزرگتر و يا اجازه فروش آبجو، به همدستان كا. گ. ب تبديل مى شوند و براى دوستان ديروز خود پرونده سازى
مى كنند.
" در ماگادان كسى پير نمى شود" حكايت عشق يك زندانى ايرانى در مجمع الجزاير گولاگ به ميهن خود ايران است و داستان 40 سال آرزو و تلاش براى بازگشت به آغوش آن.
عطا صفوى كه زنده ماندن خويش را مرهون نيروى جوانى و اميدوارى خويش است بعد از مرگ استالين به جمعى از ديگر آزاد شدگان ايرانى در دوشنبه پايتخت جمهورى تاجيكستان مى پيوندد، وارد دانشكده پزشكى مى شود و سرانجام در رشته اورولوژى متخصص و جراح مى شود.
بعد از وقوع انقلاب در ايران، با همه شور و شوقى كه براى بازگشت به ايران دارد، چون از منتقدين حزب توده و شوروى است، به دعوت همكارى با كا. گ. ب جواب منفى داده و در محيط كارى خود از نابسامانى ها انتقاد مى كرده است، موفق به گرفتن ويزاى خروج از شوروى و ورود به ايران نمى شود.
سرانجام بعد از 41 سال آرزوى ديرينه اش جامه عمل مى پوشد و موفق مى شود به ايران برود.
در ايران اما آن همه شور و شوق براى خدمت به كشورش به سنگ سخت جامعه بسته سال هاى آخر دهه شصت برخورد مى كند. حتى در كار راه اندازى مطبش در سارى نيز سنگ اندازى مى كنند. سرانجام مجبور به بازگشت به تاجيكستان مى شود.
دكتر صفوى اتفاقات تلخ و دردناك زندگى خود و كارشكنى ها در سر راه خروجش از شوروى و يا مشكلاتش در ايران را گهگاه به بد شانسى خود نسبت مى دهد در حاليكه چون نيك بنگريم اين شخصيت مستقل، زير بار زور نرو و تملق نگوى اوست كه در هر دو طرف مرز برايش دردسر ايجاد مى كند. پاكى، استقلال، خير خواهى و انساندوستى اش نه محلى براى ابراز وجود همه جانبه در نظام ايدئولوژيك شوروى مى يابد و نه در نظام ايدئولوژيك اسلامى.
اتابك فتح اله زاده نويسنده كتاب " خانه دايى يوسف" در زمان اقامت خود در شوروى با جمع ايرانيان بازمانده اردوگاه هاى استالين آشنا مى شود. او در " خانه دايى يوسف" بطور خلاصه سرنوشت دردناك و تكان دهنده برخى از اين ايرانيان را بازگو مى كند. او بعد از ترك شوروى، در تماس هاى خود با دكتر عطا صفوى مشوق او مى شود براى انتشار خاطراتش.
سرانجام نامه هاى دكتر عطا صفوى به اتابك فتح اله زاده به اهتمام او به صورت كتابى در 345 صفحه تدوين مى گردد و توسط نشر ثالث در تهران در پاييز 83 به چاپ
مى رسد.
كتاب شامل 47 بخش مختلف است كه هر كدام از آنها را مى توان بصورت بخشى مستقل مطالعه كرد. 16 صفه عكس نيز شاهدى است از دوره هاى مختلف زندگى دكتر صفوى و دوستان و آشنايانش در شوروى.
هر بخش از" در ماگادان كسى پير نمى شود " داراى تصاويرى قوى هست كه اغراق نخواهد بود اگر اين كتاب را سناريويى بدانيم براى فيلمى موفق و پر بيينده. بويژه بدين علت كه تاكنون فيلمى در اين مورد ساخته نشده است.

اين كتاب، تنها حكايت دردناك زندانيان اردوگاه هاى كار استالينى نيست، بلكه روشنگر نقشى نيز هست كه مسئولان و رهبران حزب توده ايران عليرغم سال ها زندگى در شوروى و با خبر بودن از حقايق جامعه شوروى و سرنوشت دردناك ايرانيان در اين كشور، در وارونه نشان دادن حقايق اين كشور براى مردم ايران داشته اند.

هیچ نظری موجود نیست: